ما ایوب نبودیم
یادداشت دکتر هادی خانیکی در شماره۵٩٧۶ روزنامه اعتماد | ١٨ بهمن ١۴٠٣
زان يار دلنوازم شكری است با شكايت
گر نكتهدان عشقی بشنو تو اين حكايت
حافظ
1- همسرم كه هفته پيش خبر ابتلايش را به بيماري سرطان سينه اعلام كردم، ديروز در معرض جراحی قرار گرفت و به سرطانيان تحت درمان پيوست. خندان و شكيبا و بيهراس به اتاق عمل رفت و چهار ساعت بعد صبور و آرام و بیناله به ميان ما برگشت. بيماریهای سخت برای انسان به مثابه يادند و يادآور كه میآيند تا ببينيم و بدانيم. كه نه. خود در خانهای امن ساكنيم و نه ديگران در دنيايی بيرنج مقيماند. «مای امن» و آنهای بيرنج در جامعه افسانهاند و بايد با وقوف به اين حقيقت امروز به رنجهای بیشمار مردمی انديشيد كه به گفته قيصر امينپور « درد نام ديگر آنهاست.»
2- من از امروز در برابر كسی كه زندگی پرتلاطم مرا از سالهاي دور و حيات طوفانی و سرطانی مرا در اين سالهای نزديک به نيكويی محافظت كرده است، بيشتر عهدهدار مراقبت شدهام. مراقبت نه به معنای مقابله به مثل و جبران خدمات بیچشمداشت، بلكه به معنای خلق دنيای بينالاذهانی و بينالعينی ديگری ميان واقعيت درد و بيماری و حقيقت اميد و تابآوری سرطان در جان و تن انسانهای متفاوت به گونههای متفاوت عمل میكند و گاه موهبتی میشود برای طلب جهانی متفاوت و آميخته به شفقت و مراقبت. خانم نفيسه مرشدزاده در مقدمه كتاب خواندنی «ما ايوب نبوديم» كه به همت خانم فاطمه ستوده، سيزده گزارش مستند را از مواجهه با مراقبت از ديگری به زيبایی روايت كرده است، اين وجه از مراقبت را به خوبی ترسيم میكند: در مراقبت، چيزهاي ظريفی از دست میروند، مثل همين سكوت يا كلمههای تازه و چيزهای ظريفی به دست میآيند كه گاهی حتی اسم هم ندارند. به دستآمدهها و از دسترفتهها مراقبت بيشترشان نامریی و ديرياب هستند. شبيه كانیهای زيرزمينی كند و ناملموس، در بستر ساليان شكل میگيرند… گفتن قصههای پنهان راحت نيست… رنگ باختن هويت مستقل مراقبت فقط يکی از پيچيدگیهای ماجراست. شبيه هر وضعيت ديگری كه به انسان در حياتش مربوط میشود، مراقبت هم هزار روی تاريک و روشن دارد… مراقب ميانجی دو جهان است. جهان مردمان رنج ديده و جهان عافيتانديشان فراموشكار.
3- خانم سوزان سانتاگ نويسنده هنرمند و كنشگر منتقد سياسی كه زيست سرطانی را با تجربه سرطان سينه آغاز كرد و پس از آن دو بار ديگر نيز به انواع سختتر آن مبتلا شد، بيماری را نيمه تاریک زندگی میداند و بيماری سرطان را گرفتار در دام استعاره و رازوارگی. به تعبير او بسيار دشوار بتوان در قلمرو بيماران اقامت گزيد و اسير پيشداوریهایی از جنس استعارههای فاحش نبود كه مناظر اين سرزمين را پوشاندهاند. سرطان سينه در زنان بيشتر به دام اين دست استعارهها و كليشهها و انگها میافتد و در فرهنگ مذكر زنان مظلوم را مظلومتر میكند. روزهای سختی كه در سال پيش در زيرزمين بخش شيمیدرمانی بيمارستان پارس همنشين سرطان بودم، با ديدن زنان جوانی، سختتر میگذراندم كه مدام در انديشه پنهان كردن بيماری سرطان سينه خويش از همسرانشان بودند تا مبادا گرفتار طلاق آنان يا زخمزبان ديگران نشوند. سانتاگ در چنين مواقع و مواردی از دلسوزی بيزار است و ترحم را حسی سست و نابجا میداند كه تنها زمانی به درد میخورد كه تبديل به حركت شود. ما نمیتوانيم در تماشای رنج ديگران متوقف شويم و بیتفاوت بمانيم. سرطان پستان امروز شايعترين سرطان در ميان زنان ايرانی است كه حدود 25 تا 30 درصد از كل ابتلائات را به خود اختصاص داده است. وضعيت معيشتی و غذایی مردم و فقر و نابرابری آنان و آلودگیهای فزاينده زيستمحيطی در ايران، زنان ايرانی را در برابر اين بيماری آسيبپذيرتر كرده است. در باب درد و رنجی كه به سراغ زنان ما آمده است و میآيد در سطوح حكمرانی و كنشگری مدنی همدرد و هممساله و همراه شويم.
متن کامل
🆔 @HadiKhaniki
یادداشت دکتر هادی خانیکی در شماره۵٩٧۶ روزنامه اعتماد | ١٨ بهمن ١۴٠٣
زان يار دلنوازم شكری است با شكايت
گر نكتهدان عشقی بشنو تو اين حكايت
حافظ
1- همسرم كه هفته پيش خبر ابتلايش را به بيماري سرطان سينه اعلام كردم، ديروز در معرض جراحی قرار گرفت و به سرطانيان تحت درمان پيوست. خندان و شكيبا و بيهراس به اتاق عمل رفت و چهار ساعت بعد صبور و آرام و بیناله به ميان ما برگشت. بيماریهای سخت برای انسان به مثابه يادند و يادآور كه میآيند تا ببينيم و بدانيم. كه نه. خود در خانهای امن ساكنيم و نه ديگران در دنيايی بيرنج مقيماند. «مای امن» و آنهای بيرنج در جامعه افسانهاند و بايد با وقوف به اين حقيقت امروز به رنجهای بیشمار مردمی انديشيد كه به گفته قيصر امينپور « درد نام ديگر آنهاست.»
2- من از امروز در برابر كسی كه زندگی پرتلاطم مرا از سالهاي دور و حيات طوفانی و سرطانی مرا در اين سالهای نزديک به نيكويی محافظت كرده است، بيشتر عهدهدار مراقبت شدهام. مراقبت نه به معنای مقابله به مثل و جبران خدمات بیچشمداشت، بلكه به معنای خلق دنيای بينالاذهانی و بينالعينی ديگری ميان واقعيت درد و بيماری و حقيقت اميد و تابآوری سرطان در جان و تن انسانهای متفاوت به گونههای متفاوت عمل میكند و گاه موهبتی میشود برای طلب جهانی متفاوت و آميخته به شفقت و مراقبت. خانم نفيسه مرشدزاده در مقدمه كتاب خواندنی «ما ايوب نبوديم» كه به همت خانم فاطمه ستوده، سيزده گزارش مستند را از مواجهه با مراقبت از ديگری به زيبایی روايت كرده است، اين وجه از مراقبت را به خوبی ترسيم میكند: در مراقبت، چيزهاي ظريفی از دست میروند، مثل همين سكوت يا كلمههای تازه و چيزهای ظريفی به دست میآيند كه گاهی حتی اسم هم ندارند. به دستآمدهها و از دسترفتهها مراقبت بيشترشان نامریی و ديرياب هستند. شبيه كانیهای زيرزمينی كند و ناملموس، در بستر ساليان شكل میگيرند… گفتن قصههای پنهان راحت نيست… رنگ باختن هويت مستقل مراقبت فقط يکی از پيچيدگیهای ماجراست. شبيه هر وضعيت ديگری كه به انسان در حياتش مربوط میشود، مراقبت هم هزار روی تاريک و روشن دارد… مراقب ميانجی دو جهان است. جهان مردمان رنج ديده و جهان عافيتانديشان فراموشكار.
3- خانم سوزان سانتاگ نويسنده هنرمند و كنشگر منتقد سياسی كه زيست سرطانی را با تجربه سرطان سينه آغاز كرد و پس از آن دو بار ديگر نيز به انواع سختتر آن مبتلا شد، بيماری را نيمه تاریک زندگی میداند و بيماری سرطان را گرفتار در دام استعاره و رازوارگی. به تعبير او بسيار دشوار بتوان در قلمرو بيماران اقامت گزيد و اسير پيشداوریهایی از جنس استعارههای فاحش نبود كه مناظر اين سرزمين را پوشاندهاند. سرطان سينه در زنان بيشتر به دام اين دست استعارهها و كليشهها و انگها میافتد و در فرهنگ مذكر زنان مظلوم را مظلومتر میكند. روزهای سختی كه در سال پيش در زيرزمين بخش شيمیدرمانی بيمارستان پارس همنشين سرطان بودم، با ديدن زنان جوانی، سختتر میگذراندم كه مدام در انديشه پنهان كردن بيماری سرطان سينه خويش از همسرانشان بودند تا مبادا گرفتار طلاق آنان يا زخمزبان ديگران نشوند. سانتاگ در چنين مواقع و مواردی از دلسوزی بيزار است و ترحم را حسی سست و نابجا میداند كه تنها زمانی به درد میخورد كه تبديل به حركت شود. ما نمیتوانيم در تماشای رنج ديگران متوقف شويم و بیتفاوت بمانيم. سرطان پستان امروز شايعترين سرطان در ميان زنان ايرانی است كه حدود 25 تا 30 درصد از كل ابتلائات را به خود اختصاص داده است. وضعيت معيشتی و غذایی مردم و فقر و نابرابری آنان و آلودگیهای فزاينده زيستمحيطی در ايران، زنان ايرانی را در برابر اين بيماری آسيبپذيرتر كرده است. در باب درد و رنجی كه به سراغ زنان ما آمده است و میآيد در سطوح حكمرانی و كنشگری مدنی همدرد و هممساله و همراه شويم.
متن کامل
🆔 @HadiKhaniki