کانال رسمی گنجور


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: ko‘rsatilmagan


تنها کانال رسمی سایت گنجور
https://ganjoor.net

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


دوستانی که به دلیل مزاحمت این منو در انتخاب متن از گنجور به مشکل برمی‌خورند می‌توانند با لمس دکمهٔ x آن را موقتاً غیرفعال کنند.


پادکست شکرین حدیث سعدی
اپیزود 33
آوایش غزلیات سعدی
غزل ۱۶۱ تا ۱۶۵
بر اساس تصحیح محمدعلی فروغی

اجرا: مریم فقیهی‌کیا
میکس: آرزو انصاری
تهیه شده در گروه #کتاب_گویا


در کست‌باکس بشنوید:
http://B2n.ir/saadi_podcast
https://castbox.fm/va/6037408

در آپارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/gqo006p?playlist=9114393

در یوتوب ببینید:
https://youtu.be/TSsKwAj96GE?si=nqgexD45MacWNk_a


@GouyaKetab | کتاب گویا
@OnlineSadi | شکرین‌حدیث سعدی


.


کانال رسمی گنجور dan repost
به همت و راهبری سرکار خانم فقیهی‌کیا که سالهاست برای اضافه کردن خوانش اشعار به گنجور زحمت می‌کشند گروهی در تلگرام ایجاد شده برای گردهمایی خوانشگران گنجور، تا در محیطی دوستانه در کنار هم باشند و با تبادل نظر و گفتگو به بهبود محتوا کمک کنند.
امیدواریم که با همت و هم‌اندیشی اعضای این گروه فضای مناسبی جهت آموختن و آموزاندن فراهم شود.

شرایط عضویت:
فقط عزیزانی که در زمینه خوانش اشعار با گنجور همکاری داشته‌اند، به آیدی زیر پیام دهند:

@MaryamFaghihiKia


جام سخن: نرم‌افزار بازمتن مرور اشعار برای اندروید

نرم افزار جام سخن، امکان دسترسی به اشعار بیش از ۲۰۰ شاعر فارسی زبان را،‌ به همراه امکانات منحصر به فرد، برای علاقه‌مندان شعر فارسی فراهم می‌کند.
توضیحات بیشتر و دریافت:
https://blog.ganjoor.net/1403/07/27/jaamebaade/


به همت کاربران ویکی‌نبشته هزار و یک شب عبداللطیف طسوجی در دسترس قرار گرفته:
https://fa.wikisource.org/wiki/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D9%88_%DB%8C%DA%A9%D8%B4%D8%A8
امیدواریم به زودی با استفاده از نتیجه تلاش این عزیزان این اثر در گنجور نیز در دسترس قرار گیرد.
با سپاس از آقای پیرحیاتی عزیز




کاروند پارسی. محمود فتوحی dan repost
.
اا═.🍃.═════════╔
  چه گویی نیست مولانا از ایران؟

اا═════════.🍃.═╚

اگر از شما بپرسند که جلال الدین محمد بلخی ایرانی است یا ترک؟ بگویید این خُراسانی قطعاً پارسی زبان بوده است. اما پیش از آن که به زندگینامۀ مولانا استناد کنید، سراغ آثار خود مولانا بروید. هر مؤلف یک "جهان‌-متن" دارد و جهان-متن وی با سپهرهای فرهنگی و هویتی پیوند استوار می‌خورد. در درون آثار مولانا یک ایران فرهنگی، راسخ ایستاده است و خاستگاه هویتی او را فریاد می‌زند؛ جلال الدین بلخی، تعلقِ تمام عیار به سپهر فرهنگی ایرانی دارد که اگر آن را از آثارش بیرون بکشیم، غزلیات شمس و مثنوی و دیگر آثار مولانا بخش عمدۀ رمزگان فرهنگی و بنیان هویتی خود را از دست می‌دهد. شاخص‌هایی که تعلق هویتی و فرهنگی متن و مؤلف را نشان می‌دهد، از ناخودآگاه مؤلف در متن می‌نشیند. حتی زمانی که مؤلف به زبان دیگری می‌نویسد، یا اثرش ترجمه می‌شود آن سازه‌ها در شالودۀ متن می‌مانند.

برخی از عناصر ایرانی که در صفحه‌صفحۀ آثار مولوی خود را به رخ خواننده می‌کشند از این قرارند:

۱. جغرافیای ایران‌زمین
نام شهرها و مکانهای ایرانشهر:
ایران (۲ بار)، تبریز (۶۰۰)، بخارا (۳۰)، سمرقند (۱۳)، سبزوار (۹)، سپاهان (۷)، بلخ (۵)، خراسان (۵)، کُهستان (۴)، همدان (۴)، کرمان (۳)، نشابور (٢)، خوارزم (۳)، قزوین، غزنی، توسی، ری (رازی)، مرو (مروزی)، کابل، خوزی، گیلی، غوری،
اما از شهرهای ترکیه و سوریه که مولانا بخش عمدۀ زندگی خود را در آن دو منطقه گذرانده فقط این‌ نامها را می‌بینیم:
ترکیه: قونيه (۴)، قيصريه (۱)، لارنده (۱)، انطاکیه (۱)
سوریه: دمشق، حلب،
از یاد نبریم که در روزگار مولوی، ترکیه امروزی، جزو ایران فرهنگی بود؛ هم به لحاظ زبانی و ادبی و هم به لحاظ ساختار سیاسی و دیوانی سلجوقیان در گسترۀ ایرانشهر فرهنگی قرار داشت.

۲. نامها و نشانهای تقویم خورشیدی ایرانی
نوروز (۹)، مهرگان (۲)، بهمن (۲۰)، دی، تیر ماه.
این تقویم و مناسبتهای آن که به ایام العجم مشهور است از ایران باستان متمایز کنندۀ ایرانیان از دیگر ملل پیرامون بوده است. (نک. آثار الباقیه بیرونی)

۳. موسیقی ایرانی
نظام موسیقی ایرانی که پیشینه‌اش را به روزگار ساسانیان می‌رسانند در غزلیات مولانا پر رنگ است. مولانا بنا به گواه سخنان خود او در غزلهایش غالباً با آهنگها و نواهای ایرانی در سماع می‌رفته است. نام برخی از نواهای ایرانی در غزلیات شمس از این قرار است.
پردۀ عشاق، پردۀ حجاز، رهاوی، بوسلیک، حسینی، راست‌، پرده‌های شاهوار، زیر خرد، زیر بزرگ، سپاهان، زنگله‌، مایه، دوگاه، چهارگاه، زیرافکند، نغنغه (آواز لطیف)
و سازهای ایرانی: سرنا، بربط، چنگ، چغانه، تنبور و ...

۴. اساطیر و تاریخ ایران
رستم (زیاد)، سیمرغ (٣٧)، کیقباد-قباد (۳۰)، کیخسرو (١٢)، خسروانی (٩)، بهرام (٨)، جام جم (٨)، مانی (٨)، ضحاک (٦)، فریدون/افریدون (٦)، جمشید (٥)، تهمتن (٤)، کاووس (٤) کیکاووس (٤)، زال (٤)، زردشت (٢)، سهراب (٢)، نوشروان (٢)، سیاوش، رخش و ...
سنجر (٢١)، محمود و ایاز (١٨)، خوارزمشاه (٥)؛ نظام الملک توسی

نظام اسطوره‌ای ایرانشهری، بیش از دو هزار سال جزو سازه‌های پایدار ایرانیت در معنابخشی به جهان و انسان و ایران بوده است. مولانا با رمزگان این نظام مفهومی به جهان و انسان اندیشیده، تخیل کرده و سروده است.

۵. کتابهای پارسی و ایرانی
در آثار مولوی نام این کتابهای فارسی را می‌بینیم:
اوستا، شاهنامه، کلیله و دمنه، ویس و رامین، الهی‌نامه (حکیم غزنوی=حدیقۀ سنایی)، منطق الطیر خاقانی،
آیا در آثار مولوی از کتابی به زبانهای ترکی، رومی، یونانی، نشانی هست؟

۶. تعلق به زبان پارسی
بگذریم از این که جهان-متن مولانا به زبان پارسی است اما وی تعلق خاطر خود به این زبان را نیز چند بار بر زبان آورده است. زبان پارسی، زبان میانجیِ ایرانیان از همۀ تیره‌ها و طوایف است و تعلق ایرانیان به هویت دیرین خود در احترام و عشق به زبان پارسی نمود یافته است. مولوی هم تعلق خاطر خود را چنین سروده است.

مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی

پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولتت پاینده باد


مدعیانی که آرزوی محال می‌پرورند تا به دروغ مولانا را پروردۀ فرهنگ و هویتی غیر از ایران بنمایانند، باید سپهر فرهنگی و هویتیِ مطلوب خود را در آثار مولانا نشان دهند. البته اذعان خواهند کرد که فکر، زبان و فرهنگ مولانا بر بستر هویت ایرانی شکل گرفته است. و همه می‌بالیم که آن مرد تعلق به تمام اعصار و همۀ جهان دارد زیرا جهانیان به او تعلق خاطر دارند.


عناصر ایرانی زیادی در جهان-متن مولانا هنور هست که مهمانان عزیز کاروند مرا به آنها رهنمون خواهند کرد.

مولانا و ایران

#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#مولانا_ایرانی

@karvandparsi


کاریز dan repost
از زادروز مولانا در نیمهٔ ماه مهر، و تبدیل تقویم‌ها

امروز «سی‌ام سپتامبر» تاریخ زادروز مولاناست. امّا براستی هست؟ از کران تا به کرانِ اینترنت و حتی مراجع مهم و دانشنامه‌ها را ببینید، می‌خوانید که تاریخ زادروز مولانا سی سپتامبر ۱۲۰۷ است و بر همین اساس معادل آن در تقویم ما بر هشتم یا نهم مهر، بسته به سال، منطبق می‌شود، امّا...

امّا مشکل و خطا، به گمان من، آنجا رخ می‌دهد که آن تاریخ سی سپتامبر، که تاریخ درستی هم هست امّا مطابق تقویم موسوم به ژولی، عیناً بر تقویم امروزی میلادی، یعنی تقویم گریگوری، منطبق می‌شود، که نباید بشود، و هم بر این اساس معادل تاریخ هجری شمسی آن، برابر هشتم یا نهم مهر، محاسبه می‌گردد. واضح است که این یادداشت قصد ندارد که تاریخی نمادین را به پرسش بگیرد! نه، مقصود این است که در تبدیل تاریخ‌های قمری / شمسی / میلادی، اختلاط بین دو تاریخ ژولی و گریگوری به کرّات رخ می‌دهد و خصوصاً کاربرِ تاریخ هجری شمسی را به ناخواه و بدون ضرورت درگیر می‌کند و به اشتباه می‌اندازد و من «از پی اظهار این سبْق ای ملک، در تو بنهم داعیه‌ٔ اشکال و شک!»

واقع آن است که اگر قرار به یافتن سالگرد دقیق زادروز مولانا باشد، آن روز معادل پانزدهم مهر یا به تقویم امروزی میلادی هفتم اکتبر است. «شرح این فرض است» و من آن را کوتاه می‌آورم.

ابتدا اینکه «ولادت خدمت مولانا در بلخ بوده است، در ششم ربیع الاول سنه‌ٔ اربع و ستّمائه» و این را هم افلاکی آورده است و هم دیگران به نقل از او. امّا تاریخ ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری، بنا بر نرم‌افزارهای معادل‌یابی تاریخی برابر است با روز یک‌شنبه پانزدهم مهر ماه ۵۸۶ هجری شمسی و سی سپتامبر ۱۲۰۷ مطابق گاهنامه ژولی (رایج در آن عهد) و هفتم اکتبر ۱۲۰۷ بر اساس تقویم گریگوری (فرضی در آن زمان). ما به واقع اصلاً ضرورتی ندارد که به تاریخ میلادی میان‌بری بزنیم، امّا امروزه معادل میلادی زادروز مولاناست که عالمگیر شده است.

توضیح این که به عهد مولانا، در سرزمین‌های مسیحی، هنوز تقویم ژولی که ژولیوس سزار به سال ۴۶ پیش از میلاد برقرار کرده بود، رایج بود. در سال ۱۵۸۲، سه قرن پس از مولانا، پاپ گریگوری سیزدهم، گاهنامهٔ جدیدی را که امروز تقویم رایج در بیشتر کشورهاست در مناطق کاتولیک وضع کرد و به تدریج بقیهٔ قلمرو‌ها و کشورهای مسیحی و غیرِ مسیحی هم پذیرفتند. این تقویم، جدای شیوهٔ جدید محاسبه سال کبیسه، ناگهان با «طیّ زمان» ده روزه، انحرافات نقطهٔ اعتدالی تقویم ژولی را هم تصحیح کرده بود. یعنی فردای روز چهارم اکتبر ۱۵۸۲، پانزدهم اکتبر تقویم گریگوری جدید اعلام شد.

مطابق رسم معهود و معقول، مرجع یا مبنای گزارش تاریخ هر واقعه، تقویم رایج در آن عصر خواهد بود. به مثال اگر از جنگ‌های صلیبی بنویسند، تاریخ‌ها بر اساس تقویم ژولی است و پس از ۱۵۸۲ هم از تاریخ میلادی گریگوری استفاده خواهد شد، درست همانطور که در منابع آن عصر بکار رفته است. یک نویسنده غربی، که زندگینامه مولانا را می‌نویسد، به قاعده تاریخ ژولی را استفاده می‌کند چنان که برای همه وقایع آن روزگار و این درست است. بر این مبنا، زادروز مولانا در تاریخ میلادی سی‌ام سپتامبر بوده است ولی به تقویم ژولی آن روزگار. امّا اگر براستی در پی تعیین دقیق زادروز مولانا باشیم (و نه یک روز نمادین به عنوان سالگرد)، آنگاه باید یک تقویم واحد را مبنا بگیریم، که به قاعده تقویم امروز گریگوری خواهد بود، و به روش «برون‌یابی»، به عقب بازگردیم و تاریخ آن روز را محاسبه کنیم که معادل هفتم اکتبر خواهد شد.

بیفزایم که تقویم خورشیدی ما در این بازه تاریخی تغییری نکرده است و روز تولّد مولانا به همهٔ روزگاران در نیمهٔ ماه مهر بوده است. پس می‌بینید که گویا تصحیح در جای دیگر، ما را در اینجا به خطا انداخته است.

همین قاعده در خصوص تاریخ وفات مولانا هم صادق است. دقیق‌تر بگوییم که شب عرس در پنجم جمادی الآخر سنه ۶۷۲ مطابق ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی، هفدهم دسامبر ۱۲۷۳ تاریخ ژولی، معادل بیست و چهارم دسامبر ۱۲۷۳ گریگوری است. چون آن تاریخ ژولی را امروزه به جای تاریخ جدید گریگوری بکار می‌برند، معادل هجری شمسی آن می‌شود ۲۷ آذر که روز میعاد علاقمندان مولانا در قونیه است، گرچه دوستداران او نظر به روز و ماه و سال ندارند و از قول خود او می‌خوانند که «من بدین وقت معیّن ای دلیر، می‌نگردم از محاکات تو سیر»...

پ.ن. این یادداشت را مدّت‌ها پیش، نهم مهر ۱۳۹۱، در وبلاگم نوشته بودم، و دوستی بر این مبنا، تاریخ شمسی زادروز مولانا را در ویکی پدیا تصحیح کرد امّا همچنان این خطا راسخ و رایج در بسیاری منابع دیگر هم دیده می‌شود.

.


متن گفتگو:
- من برای پسر مولانا در سایتم از تصویری استفاده کرده‌ام که با خود مولانا اشتباه گرفته می‌شود.
می‌توانی تصویری برای این شخص (شاعر قرن هفتم و هشتم هجری) ایرانی‌الاصل اما متولد قونیه، صوفی، عضو طریقت مولویه تصویری متفاوت پیشنهاد کنی؟

- برای طراحی تصویری که فرزند مولانا (به احتمال زیاد به بهاءالدین سلطان ولد اشاره دارید) را نشان دهد و با خود مولانا اشتباه گرفته نشود، می‌توانیم بر ویژگی‌های متمایز او تمرکز کنیم. برای این کار:

1. چهره جوان‌تر: برخلاف تصویری که معمولاً از مولانا داریم، بهاءالدین سلطان ولد در دوره جوانی به عنوان فردی پرشور و فعال شناخته می‌شد. می‌توانیم تصویری از او در دوره جوانی یا میان‌سالی طراحی کنیم.

2. لباس و ظواهر: اگرچه او عضو طریقت مولویه بود، اما ممکن است لباس و آرایش او کمی متفاوت از مولانا بوده باشد. طراحی می‌تواند شامل عمامه و رداهای سنتی باشد، اما شاید کمی ساده‌تر یا با رنگ‌های متفاوتی چون سبز یا سفید برای متمایز شدن از مولانا.

3. شخصیت صوفی و شاعر: بهاءالدین سلطان ولد نیز شاعر و صوفی بود. طراحی می‌تواند او را در حال تفکر یا مطالعه به تصویر بکشد تا بر فعالیت‌های ادبی و معنوی او تاکید بیشتری داشته باشد.

4. پس‌زمینه: می‌توان از عناصر مرتبط با قونیه و طریقت مولویه مانند آرامگاه مولانا یا صحنه‌هایی از جلسات صوفیان استفاده کرد که نشان‌دهنده ارتباط او با عرفان باشد.

می‌خواهید تصویری با این ویژگی‌ها برایتان بسازم؟
- بله
-این تصویر از بهاءالدین سلطان ولد، پسر مولانا، را مشاهده کنید. امیدوارم این تصویر مورد پسند شما باشد! اگر نیاز به تغییرات یا تصویری دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم.
-من به تصویر چهره فقط نیاز دارم و تصور می‌کنم اگر سن چهره بالای بیست و زیر سی باشد بهتر باشد.
-این تصویر جدید از بهاءالدین سلطان ولد را که چهره‌اش بین بیست تا سی سالگی به تصویر کشیده شده است، مشاهده کنید. امیدوارم این تصویر مناسب باشد! اگر نیاز به تغییرات بیشتری دارید، حتماً بفرمایید.


از آنجا که محل تولد سلطان ولد فرزند مولانا لارنده (قرامان امروزی واقع در صد کیلومتری جنوب قونیه) است ظاهر شدن تصویر انتخابی برای او روی نقشهٔ گنجور که شبیه به پدرش مولاناست باعث می‌شود بازدیدکنندگان تصور کنند ما ادعا کرده‌ایم مولانا متولد ترکیه است.
برای حل این معضل دست به دامن چت‌جی‌پی‌تی شدیم. متن گفتگو و هوش قابل تحسین این ابزار به نظرمان جالب آمد.
دوستان می‌توانند تصاویر پیشنهادی خود را برای شاعران از طریق این صفحه ارسال کنند:
https://ganjoor.net/photos


انجمن مبارزه با نشر جعلیات dan repost
«کیمیای سخن»، کتابی که مس سخن را به خاک جعلیات بدل می‌کند.


"...علت اصلی پذیرفتن سخن جعلی، این استدلال عوامانه است که «مهم نیست کی گفته، مهم این است که چی گفته!». اگر مهم نیست کی گفته، پس چرا جاعل زیر سخنش نام گوینده‌ای را ذکر می‌کند؟ اگر مهم نیست کی گفته، می‌توان به ذکر صفت «ناشناس» بسنده کرد. اگر مهم نیست کی گفته، آیا می‌توانیم روی دیوان حافظ بنویسیم: دیوان سعدی!؟ "


📝متن کامل یادداشت جناب آقای مهدی شعبانی، عضو گرامی انجمن، را که در نقد کتاب «کیمیای سخن» نوشته شده است، در سایت ایسنا بخوانید:

https://www.isna.ir/news/1403030401916/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C




کاریز dan repost
شمردم همه نامه را سر به سر

پربسامد‌ترین واژه شاهنامه کدام است؟ نمی‌دانیم؟ نامی هم از این کتاب بدانیم کافی است.

پیش از آن که از پربسامدترین واژگان مثنوی بگوییم، سراغ شاهنامه بیاییم که گنج‌نامه‌‌ای‌ست کوه‌پیکر و بررسی واژگان آن مرا به یاد دبیرِ بهرام گور انداخت، که چون گنجِ فرشیدورد را فهرست می‌کرد، به فریاد آمد که: «شمارش پدیدار نامد هنوز، نویسنده را پشت برگشت کوز».

شاهنامه، با سبک ویژه و یگانهٔ خود، نیاز به مقایسه تطبیقی ندارد امّا من ابتدا سخن فردوسی و دقیقی را جدا بررسی کردم، تا تفاوت‌ها دیده شود، و بعد البته آن دو را ادغام کردم تا از منظر آماری هم تصویری کلّی از این نامهٔ باستان به دست آید. تعداد واژگان فردوسی حدود ۵۵۵ هزار و در این میان ۱۷ هزار واژه نامکرّر است. تعداد واژگان دقیقی حدود ۱۱ هزار است که از آن دو هزار و ۳۶۰ واژه ناتکراری است.

به واقع دقیقی که زود «بر او تاختن کرد ناگاه مرگ، نهادش به سر بر یکی تیره ترگ» فرصت و مجال چندانی نداشته تا واژه‌های بسیار به کار گیرد امّا «اگرچه نپیوست جز اندکی، ز رزم و ز بزم از هزاران یکی»، در‌‌ همان «بیتی هزار» او هم دویست و پنجاه واژه هست که در زبان فردوسی نیست و به واقع خاصّ اوست. در بسامدها هم این دو متفاوت هستند. به مثال فردوسی واژهٔ «انجمن» را ده برابر بیش از دقیقی به کار می‌گیرد، «اندیشه» را پنج برابر، «آفرین» را چهار برابر و «بلند» را سه برابر بیشتر. از آن سو دقیقی واژهٔ «اندوه» را چهار برابر و «آیین» را دو برابر و نیم بیشتر از فردوسی استفاده می‌کند. می‌بینیم که در نوع ادبی و سبک یکسان هم شاعران علایق خود را دارند..

امّا برویم سراغ خود شاهنامه، یعنی مجموع سخن فردوسی و دقیقی و بسامد الفاظ آن. شاخصی که استفاده شده، و بر نمودار آمده، تعداد تکرار است در هر ده هزار واژه و من برای سادگی خوانش، اعشار آن‌ها را نیاورده‌ام مگر در نمودار واژگان عربی که بسامد‌ها کمتر هستند. تاکید کنم که دامنهٔ بررسی تمامی شاهنامه بوده، یعنی حدود پانصد و شصت و هفت هزار واژه، و این تعداد تکرار در هر ده هزار کلمه، تنها یک شاخص نسبی است که اینجا برای مقایسه و بیان بسامد مناسب دیده‌ام.

امّا پربسامدترین کلمه مستقل و معنی‌دار شاهنامه «شه» است و «شاه»، و این جدای شهریار و پادشاه، خسرو و جهاندار است. پس شاهنامه اگر «شاهِ نامه‌هاست»، به راستی در آمار هم شاه‌نامه است. در یادداشت دیگر آورده‌ام که به همین معنی، مثنوی و غزلیات مولانا «جان»‌نامه است و غزلیات سعدی «دوست»‌نامه و دیوان حافظ «دل»‌نامه.

پس از آن حماسه خود را می‌نمایاند با واژه بسیار مکرّر «سپاه» (و سپه). بعد «دل» که همیشه بر صدر است و حماسه و غزل نمی‌شناسد. سپس «جهان» در جایی که ایرانشهر خود مرکز جهان بود. آنگاه «داد»، اما افسوس که با همه‌ی مفهوم محوری آن در شاهنامه، بسامد آن به دلیل معانی متفاوت قابل استفاده نیست. سپس «سخن».

در ادامه زود به آن سرای امید «ایران» می‌رسیم که پیش و بیش از هر نام مکان دیگر در شاهنامه تکرار شده است. پس از ایران؟ توران؟ نه! «چین» است با اختلاف زیاد نسبت به ایران و پس از آن توران و روم.

دکتر ناتل خانلری، حدود هفتاد سال پیش، در مقاله‌ای با عنوان «واژه‌های عربی در شاهنامه» از ابهام و کلّی‌گویی‌ها در این زمینه شکایت می‌کند و خصوصاً در مورد موضوع مقاله می‌گوید که «این معنی مربوط به عدد است یعنی امری که از آن با دقّت تام می‌توان سخن گفت. فقط قدری زحمت و فرصت می‌خواهد». از این جهت من در میان دو هزار واژهٔ بالای جدول، حدود بیست واژه عربی را به ترتیب بسامد استخراج کردم و در نموداری جدا آوردم. بیشترین بسامد واژه عربی چنان که می‌بینید غم است و سپس عنان، جوشن، ایمن، سلیح... اینجا هم اختلافی بین زبان فردوسی و دقیقی می‌توان دید. در کلّ، در دامنه یکسان، استفاده دقیقی از کلمات عربی کمتر از فردوسی است چنان که به مثال به جای غم اندوه می‌آورد، یا میمنه و میسره و ایمن را که فردوسی بسیار آورده، استفاده نمی‌کند.

اما بالاترین بسامد نام خاص شخصیت‌های داستانی کدام است؟ خب به قول مولف تاریخ سیستان، حتی «جهاندار محمود» هم گفته بود که «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست‌، مگر حدیث رستم». من امّا انتظار «بهرام»(ها) را داشتم از بس که این نام خصوصاً در عهد ساسانی محبوب و رایج بوده که گاه بیم اختلاط می‌رود: «همی‌بود بندوی بسته چو یوز، به زندانِ بهرام هفتاد روز، نگهبان بندوی بهرام بود...» و این دو بهرام یکی نیستند. از رستم و بهرام که بگذریم با اختلاف زیاد گیو است و افراسیاب و دیگران.

نموداری هم آوردم، از «شاه» تا «نامه»، چرا که در مقایسه نسبت‌ها، خواندن چو دیدار نیست! به همین بسنده کنیم که ما واژه می‌شمریم و زمانه دم ما همی بشمرد...
.


خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند

بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند ...


از گذشته و اکنون dan repost
«محمد‌علی بهمنی»

محمد‌علی بهمنی از نسلِ غزل‌سرایانی است که پس از نوجویی‌های شهریار، سایه (و تاحدّی رهیِ معیری) به تجربه‌‌گری در این قالبِ باظرفیت پرداخت. البته سیاوشِ کسرایی، حسینِ منزوی، شفیعیِ کدکنی، سیاوشِ مطهری و دیگران نیز از همراهانِ این قافله بودند. سالِ ۱۳۵۰ با انتشارِ «حنجرهٔ زخمیِ تغزّل» اثرِ منزوی و «باغِ لالِ» بهمنی، غزلِ امروز که البته سال‌ها توجه‌‌ها را جلب‌کرده‌بود و به‌رسمیّت‌شناخته‌شده‌بود، حضورش را به‌عنوانِ گونه‌ای جدّی در میان دیگر گونه‌های شعرِ امروز تثبیت‌کرد؛ جریانی که "غزلِ مدرن" خوانده شد و خوشبختانه تابه‌امروز نیز دنبال‌شده‌است. بهمنی در سراسرِ این چنددهه هیچ‌گاه این نوجویی‌ها را رهانکرد. او حتّی از مدافعانِ غزلِ «پست‌مدرنِ» سال‌های اخیر نیز هست! بهمنی برای هرچه نوترشدنِ غزلش، در دفترِ «من زنده‌ام هنوز و غزل فکرمی‌کنم» گاه حتّی برخی مصراع‌ها را پلّکانی ثبت‌کرده‌است.
بهمنی خود تصریح‌کرده نوجویی در غزلش را وامدارِ نگاهِ نیما به شعر است:
_ جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است
در آینهٔ تلفیق این چهره تماشایی است
_ چترِ نیما است به‌سر دارد و می‌بالد لیک
عطشی می‌کشدش از پیِ بارانِ دگر

غزلِ بهمنی در‌قیاس‌با غزلِ سایه و منزوی، زبان و بیانی تازه‌تر و مضامین و حال‌و‌هوایی امروزی‌تر دارد. او گاه مصراع‌ها را با «واو» آغازمی‌کند، از عناوینِ «آقا» و «خانم» برای خطاب بهره‌می‌گیرد و آوردن «ها!» برای بیانِ تأکید، پرسش، اظهارِ شگفتی و دیگر مقاصد، از ویژگی‌های سبکیِ اوست. او گاه حتّی در برخی از غزل‌ها یا بهتر است بگوییم غزل‌واره‌هایش، پرواندارد در برخی مصراع‌ها ارکانی از وزن کم یا زیاد شود:
( ازجمله شعرِ: «حیفْ انسان‌ام و می‌دانم تا‌ همیشه تنها هستم» ).
بهمنی در بهره‌گیری از مؤلفه‌های زبانِ محاوره نیز بسیار دست‌و‌دل‌بازانه عمل‌می‌کند.

از دیگر ویژگی‌های شعرِ او حضورِ پررنگِ دریا و اصطلاحات و مضامینِ وابسته‌به‌ آن (بندر، شرجی، موج، ماهی، ساحل) است. این ویژگی از تجربه‌های زندگیِ شاعر به شعرش راه‌یافته و مقلدانه نیست. در میانِ شاعرانِ معاصر، نیما و آتشی از آغازگرانِ این مؤلفه بودند. او حتی غزلِ زیبایی دریا را «خواهرِ» خود خوانده‌است و خود جایی اشاره‌کرده این تعبیرِ زیبا را از زبانِ مردمانِ جنوب شنیده‌:

دریا شده‌است خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیمِ دیگرش

شعرِ بهمنی هم‌چون هر شعرِ خوبی قابلیّتِ بالایی دارد برای به‌خاطرسپرده‌شدن. او خود نیز سروده:
من از تبارِ غزل‌های سهل‌و‌ممتنع ‌ام
که هرکه هوش سپرده‌است، ازبرم‌کرده‌است

طیّ سالیانی که مهمانِ خوانِ بی‌دریغِ شعر بهمنی بوده‌ام، ابیاتِ فراوانی را از او به‌خاطرسپردم یا مضمونِ‌شان را درخاطر دارم. ازجمله این ابیات:

_ زخم آن‌چنان بزن که به رستم شغاد زد
زخمی که حیله بر جگرِ اعتماد زد

_ تا‌ نیمه چرا ای دوست، لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه‌ای دارم یا خالی و یا لبریز

_ دیرسالی است که در من جاری است
عاشقی نقلیِ استمراری است

_ وحشت‌نکنید، آدمی‌زاده‌ است
از چهره فقط نقابش افتاده‌است

_ من شاعر‌ ام و روز‌و‌شب‌ام فرق‌ندارد
آرام چه می‌جویی از این زادهٔ اضداد؟!

_ شبیخون‌خورده‌ را می‌مانم و می‌دانم این را هم
که می‌گیرد ز من جادوی تو چون عقل دین را هم

_ پرنقش‌تر از فرشِ دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره‌زد به گره حوصله‌ها را

_ در آن هوای دلگیر، وقتی غروب می‌شد
گویی به‌جای خورشید من زخم خورده‌بودم

_ پدرم خواست که فرزندِ مطیعی باشم
شعر پیداشد و من آن‌چه نباید گشتم!

بهمنی هم‌چون سایه و منزوی، در ترانه‌سرایی نیز خوش‌درخشیده‌. ترانهٔ بهارانهٔ «بهار بهار/ پرنده گفت یا گل گفت... » از زیباترین عیدآهنگ‌هایی است که حسرت و اندوهِ تنگسالی‌ها را با خاطراتِ خوشِ کودکی پیوندزده‌است. تمامِ دفترِ «امانم بده» ترانه‌سروده‌های اوست. ترانه‌سرایی چنان ذهن‌و‌زبانِ او را تسخیرکرده که برخی از غزل‌هایش به‌سببِ ظرفیّت بالایِ ترانگی اجرا نیز شده و در یادها مانده‌‌است:

_ « من زنده بودم اما انگار مرده‌ بودم... »
_ «با همهٔ بی‌سروسامانی‌ام... »
_از خانه بیرون می‌زنم اما کجا امشب؟... »

از دیگر توانایی‌های بهمنی سروده‌های گاه کوتاه و بی‌وزن‌ یا سپیدِ اوست. البته او در این میدان همواره خوش ندرخشیده‌ و گاه مضمونی زیبا را در زبانی غیرشاعرانه شهیدکرده‌است. از زمرهٔ قطعات زیبا و کوتاهِ اوست:

_ «زیباییِ تو/ حرف‌ندارد/ باید سکوت کرد».

_ « من آن سنگ‌ام/ که دیوانه‌ای/ به چاه انداخت.»

اما قطعهٔ زیر که البته مضمونی شاعرانه دارد، نثر است نه شعر:

_ « تا به حافظه‌ها/ تحمیل‌نشوم/ اجازه‌نمی‌دهم/ کتاب‌های درسی/ شعرم را چاپ ‌کنند»

@azgozashtevaaknoon


به همت سرکار خانم مقصودی مثنوی زبدةالاسرار صفی‌علیشاه (به همراه دو مثنوی کوتاه ضمیمهٔ آن) مشتمل بر بیش از ۴۶۰۰ بیت در گنجور در دسترس قرار گرفته است.
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/06/02/zobda/


راهیانه dan repost
«آدم‌ها، پشت پرده‌های ضخیم، زندگی می‌کنند. پرده‌هایی که از آن‌ها هیچ نوری رد نمی‌شود. از آن‌ها که یک عمر، نمی‌دانی آن پشت چه خبر است. چرا رفت؟ چرا نرفت؟ چرا گفت؟ چرا نگفت؟ پشت همان پرده‌ی ضخیم، بزرگ می‌شوند، شکل می‌گیرند، زندگی می‌کنند و می‌روند... آدم‌ها، گنجه‌ی داستان‌های همیشه ناگفته‌اند. آدم‌ها نمی‌گویند.

آن وقت اگر کسی، لحظه‌ای، جایی، پس ِ پشت ِ بغضی، گوشه‌ای از پرده‌ی ضخیم زندگی‌اش را کنار زد، محرم دانست، گفت، آن وقت اتفاق عظیمی در جهان اتفاق افتاده‌است. کسی، محرمی را به پشت پرده‌ی ضخیم زندگی‌اش راه داده‌است. آن وقت باید حواسمان باشد که یک نفر دارد «راز مگو» می‌گوید. دارد دستِ داستان ِ زندگی‌اش را رو می‌کند. راز گفتن آدمیزاد، چیز غریبی است. راز گفتن آدم، دست و دل جهان را می‌لرزاند.»

بخشی از کتاب «گنجور: قدرت ِ بی‌نهایت کوچک‌ها»
نوشته‌ی مهدی سلیمانیه|چاپ دوم|از مجموعه کتاب‌های «داستان نهادهای فرهنگی مستقل پساانقلابی»|نشر آرما|۱۴۰۳

خرید کتاب کاغذی: ایران‌کتاب|گیسوم|شهر کتاب آنلاین|سی‌بوک
نسخه الکترونیک: طاقچه

#سیاه_مشق
راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane


به همت آقای سید محمدرضا شهیم منظومهٔ روضةالمحبین یا دَه نامهٔ ابن عماد خراسانی شاعر قرن هشتم هجری در گنجور در دسترس قرار گرفته است.
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/05/05/rozat-ol-mohebbin/


گنجور تاجیکی، نسخهٔ آزمایشی:
... به کمک کار بزرگی که سالهاست به همت آقای جلال حجتی فهیم و در قالب پروژهٔ پرشین تاجیک انجام شده نسخهٔ اولیه‌ای از برگردان اشعار گنجور به خط تاجیکی را برای چهار شاعر (حافظ، خیام، فردوسی و مولانا) در دسترس گذاشته‌ایم.
https://tj.ganjoor.net

اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/05/01/tajiki-test-release/


در کنار آمارهای بسامد واژگان برای کل گنجور و هر سخنور و بخش امکان شمارش تعداد و فراوانی کلمات یک شعر نیز به بخش اطلاعات آن افزوده شده است که ممکن است به طور موردی به کار پژوهشگران بیاید.
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/04/28/poem-word-freq/

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.