دخت افغان
نویسنده _فاطمه _سما
---
*قسمت هفتم: شکست، تغییر و پیروزی*
کبوتر با تمام دردهایی که داشت، از هیچکدام از تلاشهایش دست نکشید. او تصمیم گرفت که تمام انرژیاش را صرف خودش کند. او به تحصیلاتش ادامه داد و همچنان با خانم زینب درس میخواند. هر روز در دلش این جمله را میگفت: "من باید موفق شوم، باید زندگیام را خودم بسازم."
بعد از چند سال، کبوتر به دختری تبدیل شد که خیلیها آرزو داشتند جای او باشند. او نه تنها یک دختر تحصیلکرده، بلکه یک زن مستقل و موفق شد. کبوتر به یک زن تجارتپیشه تبدیل شد و کارهای مختلفی را شروع کرد. او از تمام مشکلات گذشتهاش آموخت و به شخصیتی با اعتماد به نفس و موفق تبدیل شد.
اما در دلش هنوز عشق به اسد مانند یک زخم تازه باقی مانده بود. او از دست دادن عشقش را فراموش نکرده بود و همچنان به خود میگفت: "چطور ممکن است کسی مثل من، از کسی که دوستش داشتم، طرد شود؟"
---
---
نویسنده _فاطمه _سما
---
*قسمت هفتم: شکست، تغییر و پیروزی*
کبوتر با تمام دردهایی که داشت، از هیچکدام از تلاشهایش دست نکشید. او تصمیم گرفت که تمام انرژیاش را صرف خودش کند. او به تحصیلاتش ادامه داد و همچنان با خانم زینب درس میخواند. هر روز در دلش این جمله را میگفت: "من باید موفق شوم، باید زندگیام را خودم بسازم."
بعد از چند سال، کبوتر به دختری تبدیل شد که خیلیها آرزو داشتند جای او باشند. او نه تنها یک دختر تحصیلکرده، بلکه یک زن مستقل و موفق شد. کبوتر به یک زن تجارتپیشه تبدیل شد و کارهای مختلفی را شروع کرد. او از تمام مشکلات گذشتهاش آموخت و به شخصیتی با اعتماد به نفس و موفق تبدیل شد.
اما در دلش هنوز عشق به اسد مانند یک زخم تازه باقی مانده بود. او از دست دادن عشقش را فراموش نکرده بود و همچنان به خود میگفت: "چطور ممکن است کسی مثل من، از کسی که دوستش داشتم، طرد شود؟"
---
---