#پارت۳۵۹
عمو عصبانی تر شد... کارد میزنی خونش در نمی اومد...
دستمو کشید برد توي حیاط... همینطور دستم توي
دستش بود...
منو کشید داخل خونه...
زنعمو به محض دیدنم بیچاره
دهنش از تعجب با مونده بود...
عمو این بار از عصبانیت سرخ شده بود...
یهو سرم داد کشید.
ـ دختره ي نفهم.. چه غلطی کردي ؟ ها؟
چته که این طور ناله میزنی؟
چی شده که بی خبر از اون شهر
کوفتی بلند شدي اومدي اینجا..... مهسا حرف بزن...
نتونستم ............
عمو عصبانی تر شد... کارد میزنی خونش در نمی اومد...
دستمو کشید برد توي حیاط... همینطور دستم توي
دستش بود...
منو کشید داخل خونه...
زنعمو به محض دیدنم بیچاره
دهنش از تعجب با مونده بود...
عمو این بار از عصبانیت سرخ شده بود...
یهو سرم داد کشید.
ـ دختره ي نفهم.. چه غلطی کردي ؟ ها؟
چته که این طور ناله میزنی؟
چی شده که بی خبر از اون شهر
کوفتی بلند شدي اومدي اینجا..... مهسا حرف بزن...
نتونستم ............