#پارت۳۵۵
نمی خواستم مثل من بی پناه شه... سخته...
از دلم خبر نداري نه؟..............
خدایا ......تو دیگه تنهام نزار....
دیگه چیزي براي از دست دادن ندارم...تنهام نزار....
صدام دیگه درنمیومد... بی حال سوار ماشین شدم
و تخت گاز تا خود شاهرود روندم... مستقیم رفتم سر خاك
خانوادم....
فقط نشستم روبروشون... بدون هیچ حرفی....
فقط نگاهم به سنگ قبراشون ثابت موند...
خجالت کشیدم... از قبراشون خجالت کشیدم....
احساس کردم تن بابامو توي قبر لرزوندم...
حس کردم مامنم از دستم ناراحته....
باباحاجیم عصبانیه ازم...
نمی خواستم مثل من بی پناه شه... سخته...
از دلم خبر نداري نه؟..............
خدایا ......تو دیگه تنهام نزار....
دیگه چیزي براي از دست دادن ندارم...تنهام نزار....
صدام دیگه درنمیومد... بی حال سوار ماشین شدم
و تخت گاز تا خود شاهرود روندم... مستقیم رفتم سر خاك
خانوادم....
فقط نشستم روبروشون... بدون هیچ حرفی....
فقط نگاهم به سنگ قبراشون ثابت موند...
خجالت کشیدم... از قبراشون خجالت کشیدم....
احساس کردم تن بابامو توي قبر لرزوندم...
حس کردم مامنم از دستم ناراحته....
باباحاجیم عصبانیه ازم...