#پارت۳۱۶
آروم از تنش درآردم....
با دیدن بدن نیمه برهنش
توي اون تاپ سبز نفسام به شمارش افتاد..
مانتوش از دستم افتاد روي زمین...
دیگه از میزان تحملم فراتر رفته بود...
امشب از تنها چراغ قرمز عمرم باید رد شم..
سرمو بردم زیر گلوش رو بوسیدم. نرم .....آروم اما مداوم...
به لاله ي گوشش رسیدم.. بوسه ي کوچیکی روي
لاله ي گوشش زدم. لرزید...
ناخودآگاه دستاشو روي بازوهام گذاشت و فشار داد.
سرمو بلند کردم. چشماشو بسته بود.
رد قطره اشکی روي گونش پیدا بود..
پس گریه کرده بود...!
روي چشماشو بوسه زدم..
آروم از تنش درآردم....
با دیدن بدن نیمه برهنش
توي اون تاپ سبز نفسام به شمارش افتاد..
مانتوش از دستم افتاد روي زمین...
دیگه از میزان تحملم فراتر رفته بود...
امشب از تنها چراغ قرمز عمرم باید رد شم..
سرمو بردم زیر گلوش رو بوسیدم. نرم .....آروم اما مداوم...
به لاله ي گوشش رسیدم.. بوسه ي کوچیکی روي
لاله ي گوشش زدم. لرزید...
ناخودآگاه دستاشو روي بازوهام گذاشت و فشار داد.
سرمو بلند کردم. چشماشو بسته بود.
رد قطره اشکی روي گونش پیدا بود..
پس گریه کرده بود...!
روي چشماشو بوسه زدم..