#پارت811
ناخود آگاه در ماشين و باز كردم
پريدم وسط خيابون شروع كرم به دويدن،
به كجا و براي چي رو نمي دونستم، مي خواستم برم
، ديگه نباشم، بميرم، ديگه نمي تونستم ، يه ماشين با سرعت داشت بهم نزديک مي شد و من هيچ تلاشي نمي كردم كه خودمو بکشم كنار،
يه مرتبه يکي دستم و گرفت و پرتم كرد كنار خيابون،
چشامو باز كرم بابا بود، با صداي بلند زدم زير گريه، راننده اون ماشينم با صداي بلند يه چيزايي گفت و رفت،
صداي مادرو مي شنيدم كه جيغ ميزد، میترا ، میترا، بابا اومد كنارم ،
بدون هيچ حرفي بازوم و گرفت، منو با خودش مي كشوند، نمي خواستم همراهش برم ولي اون قويتر بود به زور من
و با خودش مي كشوند طرف ماشين، من و انداخت رو صندلي عقب ،
با تشر به مامان گفت بششششين بريم..
ناخود آگاه در ماشين و باز كردم
پريدم وسط خيابون شروع كرم به دويدن،
به كجا و براي چي رو نمي دونستم، مي خواستم برم
، ديگه نباشم، بميرم، ديگه نمي تونستم ، يه ماشين با سرعت داشت بهم نزديک مي شد و من هيچ تلاشي نمي كردم كه خودمو بکشم كنار،
يه مرتبه يکي دستم و گرفت و پرتم كرد كنار خيابون،
چشامو باز كرم بابا بود، با صداي بلند زدم زير گريه، راننده اون ماشينم با صداي بلند يه چيزايي گفت و رفت،
صداي مادرو مي شنيدم كه جيغ ميزد، میترا ، میترا، بابا اومد كنارم ،
بدون هيچ حرفي بازوم و گرفت، منو با خودش مي كشوند، نمي خواستم همراهش برم ولي اون قويتر بود به زور من
و با خودش مي كشوند طرف ماشين، من و انداخت رو صندلي عقب ،
با تشر به مامان گفت بششششين بريم..