آقای کاظم علمداری، استاد دانشگاه در آمریکا، میگوید: جمهوریخواهان حتی تا ریاستجمهوری حجتالاسلام حسن روحانی امیدوار بودند که تغییرات لازم در چارچوب همین نظام صورت گیرد، اما با انتخاب مرحوم آیتالله ابراهیم رئیسی ناامید شدند.
انتخاب آقای پزشکیان این امید را جانی تازه داده است. آقای خامنهای متوجه شد که سیاست خالصسازی کار نمیکند. به همین سبب بود که آقای رئیسی حذف شد و آقای پزشکیان که «عکس رئیسی است» به قدرت رسید. (البته میتوان گفت که پزشکیان در دفتر ریاستجمهوری قرار دارد اما به قدرت نرسیده است!)
پروفسور علمداری میافزاید: یک پارادایمشیفت (ظاهراً یعنی تغییر اساسی) یا پوستاندازی در حال شکل گرفتن است و ایران امروز شبیه اتحاد شوروی زمان میخائیل گورباچف است که میکوشید نوعی سوسیالیسم را نگاه دارد؛ اما آیا سپاه پاسداران مانند ارتش سرخ شوروی به نگاهداشتن فقط نوعی از مسلک مرکزی نظام تن درخواهد داد؟
خانم منصوره شجاعی نیز به تغییر از دوران رژیم خوشبین است. به گمان ایشان، آقای پزشکیان خواستار مذاکره با آمریکا است و در پی رفع حصر از رهبران «جنبش سبز» تلاش میکند. او همچنین چند خانم را در دولت خود جا داده است. پذیرفتن یک فرد «اهل تسنن» در دولت پزشکیان نیز تحولی است مثبت.
خانم شجاعی نگران تغییر خشونتآمیز نظام و تلویحاً خواستار کوشش برای تغییر یا لااقل تعدیل نظام در چارچوب قانون است.
بهخوبی میتوان دید که شرکتکنندگان در مسیر توافق بر سر چندوچون تغییر نیستند.
دومین واژه شعار گردهمایی یعنی «جمهوریت» نیز بیتعریف ماند. جمهوریت یک مفهوم عام و گنگ است که به انواع نظامها اطلاق میشودــ از جمهوری دموکراتیک خلق کره گرفته تا جمهوری فرانسه؛ بنابراین توافق بر سر یک تعریف روشن از جمهوری موردنظر میبایستی یکی از وظایف جمهوریخواهان ایرانی باشد، اما غالب شرکتکنندگان بهروشنی از پرداختن به این نیاز ابا داشتند.
آقای محمدرضا نیکفر میگوید: بعضی میکوشند تا جمهوریخواهی را با دموکراسی مترادف سازند، اما جمهوریخواهی از آنجا که در ایران بیتاریخ است، تصور روشنی ارائه نمیدهد و در حد یک فرهنگ و منش مربوط به امر جمهور (یعنی توده مردم) متوقف میشود.
به گمان من، آقای نیکفر نیازمند تجدیدنظر در ارزیابی تاریخی خویش است. جمهوری در ایران کاملاً بیتاریخ نیست. در دوران اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، دو جمهوری در تبریز و مهاباد به رهبری افسران ارتش سرخ ایجاد شد. پس از آن نیز فکر جمهوری برای مدتی کوتاه در رهبری حزب توده شکل گرفت و حتی کسانی مانند ملکالشعرای بهار، علامه دهخدا و ابوالقاسم لاهوتی، شاعر، بهعنوان نامزدهای یک ریاستجمهوری احتمالی مطرح شدند. در جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مرحوم دکتر حسین فاطمی تبدیل ایران به جمهوری را مطرح کرد اما با مخالفت شدید مرحوم دکتر محمد مصدق روبهرو شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷، گروهی از چریکها کوشیدند تا جمهوری کوچکی در گنبدکاووس ایجاد کنند که به امر آیتالله روحالله خمینی بهشدت سرکوب شدند. البته دیرپاترین این بهاصطلاح «جمهوری»ها همان جمهوری جنگل میرزا کوچک خان بود.
بدینسان میبینیم که جمهوریخواهی در ایران از آغاز نه با دموکراسیخواهی، بلکه با چپگرایی مترادف بوده است.
آقای کاظم کردوانی جمهوریت را بهعنوان «نفی نظام پادشاهی» میپندارد و در نتیجه آن را به یک ارزش منفی، یعنی مفهومی که ناقض مفهوم دیگری است، تنزل میدهد؛ به عبارت دیگر، وجود سلطنت است که پیدایش جمهوریت را ملزم میکند.
او میگوید: دموکراسی هرگز نمیتواند از درون پادشاهی بیرون آید.
امیر طاهری
این نظر را خانم صدیقه وسمقی، روشنفکر دینی، با قاطعیت بیشتری ارائه داد. به گمان ایشان، مسیر تاریخ بشر از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و از آنجا سرانجام به جمهوری یعنی دموکراسی است. حتی کشورهای پیشرفتهای که امروز نظام پادشاهی مشروطه دارند (مثلاً سوئد و نروژ یا بریتانیا و اسپانیا) هنوز واقعاً دموکراسی ندارند و به گمان خانم وسمقی، در آینده پادشاهی را حذف خواهند کرد تا به دموکراسی واقعی برسند.
مطلبی که تقریباً همه سخنرانان (بهجز دامون گلریز، مهران براتی و مهدی فتاپور) بر سرش توافق داشتند، ارائه مفهوم جمهوری بهعنوان غیاب نهادی به نام پادشاهی در رأس دولتها بود؛ اما این توافق مشکل را حل نمیکند. سخنرانان با استفاده از صفات گوناگون برای توصیف جمهوری نشان دادند که درک روشنی از آن ندارندــ صفات زیر: پلورال (آقای مهدی خانباباتهرانی) فدرال، سکولار، لائیک، دموکراتیک، مردمی، دموکراتیک خلق، خلق مسلمان، اتنیکی.
@AmirTaheri4
انتخاب آقای پزشکیان این امید را جانی تازه داده است. آقای خامنهای متوجه شد که سیاست خالصسازی کار نمیکند. به همین سبب بود که آقای رئیسی حذف شد و آقای پزشکیان که «عکس رئیسی است» به قدرت رسید. (البته میتوان گفت که پزشکیان در دفتر ریاستجمهوری قرار دارد اما به قدرت نرسیده است!)
پروفسور علمداری میافزاید: یک پارادایمشیفت (ظاهراً یعنی تغییر اساسی) یا پوستاندازی در حال شکل گرفتن است و ایران امروز شبیه اتحاد شوروی زمان میخائیل گورباچف است که میکوشید نوعی سوسیالیسم را نگاه دارد؛ اما آیا سپاه پاسداران مانند ارتش سرخ شوروی به نگاهداشتن فقط نوعی از مسلک مرکزی نظام تن درخواهد داد؟
خانم منصوره شجاعی نیز به تغییر از دوران رژیم خوشبین است. به گمان ایشان، آقای پزشکیان خواستار مذاکره با آمریکا است و در پی رفع حصر از رهبران «جنبش سبز» تلاش میکند. او همچنین چند خانم را در دولت خود جا داده است. پذیرفتن یک فرد «اهل تسنن» در دولت پزشکیان نیز تحولی است مثبت.
خانم شجاعی نگران تغییر خشونتآمیز نظام و تلویحاً خواستار کوشش برای تغییر یا لااقل تعدیل نظام در چارچوب قانون است.
بهخوبی میتوان دید که شرکتکنندگان در مسیر توافق بر سر چندوچون تغییر نیستند.
دومین واژه شعار گردهمایی یعنی «جمهوریت» نیز بیتعریف ماند. جمهوریت یک مفهوم عام و گنگ است که به انواع نظامها اطلاق میشودــ از جمهوری دموکراتیک خلق کره گرفته تا جمهوری فرانسه؛ بنابراین توافق بر سر یک تعریف روشن از جمهوری موردنظر میبایستی یکی از وظایف جمهوریخواهان ایرانی باشد، اما غالب شرکتکنندگان بهروشنی از پرداختن به این نیاز ابا داشتند.
آقای محمدرضا نیکفر میگوید: بعضی میکوشند تا جمهوریخواهی را با دموکراسی مترادف سازند، اما جمهوریخواهی از آنجا که در ایران بیتاریخ است، تصور روشنی ارائه نمیدهد و در حد یک فرهنگ و منش مربوط به امر جمهور (یعنی توده مردم) متوقف میشود.
به گمان من، آقای نیکفر نیازمند تجدیدنظر در ارزیابی تاریخی خویش است. جمهوری در ایران کاملاً بیتاریخ نیست. در دوران اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، دو جمهوری در تبریز و مهاباد به رهبری افسران ارتش سرخ ایجاد شد. پس از آن نیز فکر جمهوری برای مدتی کوتاه در رهبری حزب توده شکل گرفت و حتی کسانی مانند ملکالشعرای بهار، علامه دهخدا و ابوالقاسم لاهوتی، شاعر، بهعنوان نامزدهای یک ریاستجمهوری احتمالی مطرح شدند. در جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مرحوم دکتر حسین فاطمی تبدیل ایران به جمهوری را مطرح کرد اما با مخالفت شدید مرحوم دکتر محمد مصدق روبهرو شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷، گروهی از چریکها کوشیدند تا جمهوری کوچکی در گنبدکاووس ایجاد کنند که به امر آیتالله روحالله خمینی بهشدت سرکوب شدند. البته دیرپاترین این بهاصطلاح «جمهوری»ها همان جمهوری جنگل میرزا کوچک خان بود.
بدینسان میبینیم که جمهوریخواهی در ایران از آغاز نه با دموکراسیخواهی، بلکه با چپگرایی مترادف بوده است.
آقای کاظم کردوانی جمهوریت را بهعنوان «نفی نظام پادشاهی» میپندارد و در نتیجه آن را به یک ارزش منفی، یعنی مفهومی که ناقض مفهوم دیگری است، تنزل میدهد؛ به عبارت دیگر، وجود سلطنت است که پیدایش جمهوریت را ملزم میکند.
او میگوید: دموکراسی هرگز نمیتواند از درون پادشاهی بیرون آید.
امیر طاهری
این نظر را خانم صدیقه وسمقی، روشنفکر دینی، با قاطعیت بیشتری ارائه داد. به گمان ایشان، مسیر تاریخ بشر از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و از آنجا سرانجام به جمهوری یعنی دموکراسی است. حتی کشورهای پیشرفتهای که امروز نظام پادشاهی مشروطه دارند (مثلاً سوئد و نروژ یا بریتانیا و اسپانیا) هنوز واقعاً دموکراسی ندارند و به گمان خانم وسمقی، در آینده پادشاهی را حذف خواهند کرد تا به دموکراسی واقعی برسند.
مطلبی که تقریباً همه سخنرانان (بهجز دامون گلریز، مهران براتی و مهدی فتاپور) بر سرش توافق داشتند، ارائه مفهوم جمهوری بهعنوان غیاب نهادی به نام پادشاهی در رأس دولتها بود؛ اما این توافق مشکل را حل نمیکند. سخنرانان با استفاده از صفات گوناگون برای توصیف جمهوری نشان دادند که درک روشنی از آن ندارندــ صفات زیر: پلورال (آقای مهدی خانباباتهرانی) فدرال، سکولار، لائیک، دموکراتیک، مردمی، دموکراتیک خلق، خلق مسلمان، اتنیکی.
@AmirTaheri4