در توجیه توسل به خشونت و ترور در #شرایط_اضطراری و آنچه اقدام علیه حکومت ستمگر یا حاکم ستمگر خوانده میشود، در ۱۲ قرن اخیر، دهها هزار صفحه، کار فکری، نظریهپردازی و کار فلسفی انجام شده است.
در فلسفه سیاسی، متفکران گوناگونی، حق مقاومت خشونتآمیز یا توسل به خشونت را بهعنوان «آخرین راه» موجه و حتی لازم دانستهاند.
جان سالزبری / قرن دوازده. در کتاب پولیکراتیکس استدلال میکند وقتی حاکم پا را از قانون فراتر گذاشت، مردم میتوانند همچون دشمن با او برخورد کنند و برای کنارگذاشتنش به خشوت متوسل شوند.
توماس آکویناس/قرن سیزده. در کتاب سوما تئولوژیا میگوید مردم از نظر اخلاقی میتوانند برای رهایی جامعه از شرّ حاکم ستمگر اقدام کنند.
فرانسیسکو سوآرز / قرن شانزده. حذف فیزیکی حاکم را در مواردی که فساد او دامنگیر کل جامعه شده، اخلاقا موجه میداند.
جان کالون / قرن شانزده. میگوید خلع یا حتی کشتن حاکم ستمگر میتواند مجاز باشد.
جان لاک / قرن هفده. در رساله دوم درباره حکومت مدنی میگوید وقتی یک حکومت، حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی را نقض کند، مردم حق دارند سرنگونش کنند و بهطور ضمنی راه را برای مقاومت خشونتآمیز بهعنوان آخرین ابزار باز میگذارد.
فرانتس فانون /قرن بیستم. در کتاب دوزخیان روی زمین از حق استفادهٔ خشونت علیه ساختار ظالمانهٔ مسلط دفاع میکند.
مایکل والزر/ فیلسوف معاصر. در کتاب جنگهای عادلانه و ناعادلانه میگوید اگر حاکمی تودهها را به نابودی بکشاند و دیگر راهی جز حذفش نباشد، میتوان به خشونت متوسل شد.
جف مکماهان/ فیلسوف معاصر در نوشتههای خود استدلال میکند که خشونت یا حتی ترورِ هدفمند ممکن است در شرایطی محدود و بهعنوان دفاع از جان بیگناهان موجه باشد.
هانا آرِنت/ فیلسوف معاصر در رساله درباره خشونت، گاه به شکلی ضمنی میپذیرد که خشونت ممکن است در مواردی اجتنابناپذیر شود و معتقد است هرچند خشونت توان خلق مشروعیت پایدار را ندارد، ولی در شرایط بستهشدن کامل فضای سیاسی ممکن است تنها راه باشد.
و اما بحث شیرین ترور هیتلر که مشابه بحث اخیر ماست.
در هشت دهه برخی متفکران این اقدام را صریحا تایید یا توجیه کرده و گروهی دیگر آن را از مصادیقِ بارز دفاع در برابر شر مطلق دانستهاند.
دیتریش بونهوفر / الهیدان معاصر میگوید در مواجهه با «شر رادیکال»، گاه ارتکاب «گناهی» نظیر قتل، تنها راه جلوگیری از گناهی بهمراتب عظیمتر است. او این را یک «ضرورت تراژیک» میداند: انتخابی دردناک اما گریزناپذیر برای نجات جان بیگناهان و پایاندادن به جنایت گسترده.
کارل یاسپرس/ فیلسوف آلمانی از چشمانداز «اخلاق در وضعیت اضطراری» دفاع میکند و اقدام به حذف هیتلر را تلاشی مشروع وقابل فهم برای جلوگیری از ادامه جنایت عظیم میشمارد.
راینولد نیبور / الهیدان و فیلسوف سیاسی میگوید برای مقابله با شرارت سیستماتیک نازیها، توسل به قوه قهریه میتواند اخلاقا موجه باشد و اقدامات مقاومت آلمان علیه هیتلر را «دفاع از انسانیت در برابر شر مطلق» میدانست.
هانا آرنت/ اقدام برای ترور هیتلر را یک «وظیفهٔ اخلاقی» ولو دیرهنگام برای نخبگان آلمانی توصیف کرد و معتقد است وقتی ساختار قدرت تمام روزنهها را بسته، حذف فیزیکی رهبر توتالیتر هم میتواند بخشی از عمل مسئولانه باشد.
جوآخیم فِست / مورخ میگوید تلاشها برای کشتن هیتلر «از لحاظ اخلاقی، وظیفهای ناگزیر» بهشمار میرفت و وجاهت اخلاقی داشت.
کارل بارت /الهیدان سوئیسی در گفتارهایی اشاره کرد که پروژه کشتن هیتلر مصداقِ دفاع از ارزشهای مسیحی در برابر ویرانگری مطلق بوده است.
در فلسفه سیاسی، متفکران گوناگونی، حق مقاومت خشونتآمیز یا توسل به خشونت را بهعنوان «آخرین راه» موجه و حتی لازم دانستهاند.
جان سالزبری / قرن دوازده. در کتاب پولیکراتیکس استدلال میکند وقتی حاکم پا را از قانون فراتر گذاشت، مردم میتوانند همچون دشمن با او برخورد کنند و برای کنارگذاشتنش به خشوت متوسل شوند.
توماس آکویناس/قرن سیزده. در کتاب سوما تئولوژیا میگوید مردم از نظر اخلاقی میتوانند برای رهایی جامعه از شرّ حاکم ستمگر اقدام کنند.
فرانسیسکو سوآرز / قرن شانزده. حذف فیزیکی حاکم را در مواردی که فساد او دامنگیر کل جامعه شده، اخلاقا موجه میداند.
جان کالون / قرن شانزده. میگوید خلع یا حتی کشتن حاکم ستمگر میتواند مجاز باشد.
جان لاک / قرن هفده. در رساله دوم درباره حکومت مدنی میگوید وقتی یک حکومت، حقوق طبیعی و قرارداد اجتماعی را نقض کند، مردم حق دارند سرنگونش کنند و بهطور ضمنی راه را برای مقاومت خشونتآمیز بهعنوان آخرین ابزار باز میگذارد.
فرانتس فانون /قرن بیستم. در کتاب دوزخیان روی زمین از حق استفادهٔ خشونت علیه ساختار ظالمانهٔ مسلط دفاع میکند.
مایکل والزر/ فیلسوف معاصر. در کتاب جنگهای عادلانه و ناعادلانه میگوید اگر حاکمی تودهها را به نابودی بکشاند و دیگر راهی جز حذفش نباشد، میتوان به خشونت متوسل شد.
جف مکماهان/ فیلسوف معاصر در نوشتههای خود استدلال میکند که خشونت یا حتی ترورِ هدفمند ممکن است در شرایطی محدود و بهعنوان دفاع از جان بیگناهان موجه باشد.
هانا آرِنت/ فیلسوف معاصر در رساله درباره خشونت، گاه به شکلی ضمنی میپذیرد که خشونت ممکن است در مواردی اجتنابناپذیر شود و معتقد است هرچند خشونت توان خلق مشروعیت پایدار را ندارد، ولی در شرایط بستهشدن کامل فضای سیاسی ممکن است تنها راه باشد.
و اما بحث شیرین ترور هیتلر که مشابه بحث اخیر ماست.
در هشت دهه برخی متفکران این اقدام را صریحا تایید یا توجیه کرده و گروهی دیگر آن را از مصادیقِ بارز دفاع در برابر شر مطلق دانستهاند.
دیتریش بونهوفر / الهیدان معاصر میگوید در مواجهه با «شر رادیکال»، گاه ارتکاب «گناهی» نظیر قتل، تنها راه جلوگیری از گناهی بهمراتب عظیمتر است. او این را یک «ضرورت تراژیک» میداند: انتخابی دردناک اما گریزناپذیر برای نجات جان بیگناهان و پایاندادن به جنایت گسترده.
کارل یاسپرس/ فیلسوف آلمانی از چشمانداز «اخلاق در وضعیت اضطراری» دفاع میکند و اقدام به حذف هیتلر را تلاشی مشروع وقابل فهم برای جلوگیری از ادامه جنایت عظیم میشمارد.
راینولد نیبور / الهیدان و فیلسوف سیاسی میگوید برای مقابله با شرارت سیستماتیک نازیها، توسل به قوه قهریه میتواند اخلاقا موجه باشد و اقدامات مقاومت آلمان علیه هیتلر را «دفاع از انسانیت در برابر شر مطلق» میدانست.
هانا آرنت/ اقدام برای ترور هیتلر را یک «وظیفهٔ اخلاقی» ولو دیرهنگام برای نخبگان آلمانی توصیف کرد و معتقد است وقتی ساختار قدرت تمام روزنهها را بسته، حذف فیزیکی رهبر توتالیتر هم میتواند بخشی از عمل مسئولانه باشد.
جوآخیم فِست / مورخ میگوید تلاشها برای کشتن هیتلر «از لحاظ اخلاقی، وظیفهای ناگزیر» بهشمار میرفت و وجاهت اخلاقی داشت.
کارل بارت /الهیدان سوئیسی در گفتارهایی اشاره کرد که پروژه کشتن هیتلر مصداقِ دفاع از ارزشهای مسیحی در برابر ویرانگری مطلق بوده است.