در نقد اوباشیگری در عالم سیاست
رهبر یک جریان سیاسی نمیتواند به هر رفتاری که هوادارانش (واقعی یا ظاهری) انجام میدهند واکنش نشان دهد، اما میتواند به شیوهای رفتار کند و در موارد ضروری به گونهای موضعگیری کند که امکان هواداری لمپنها، اراذل و اوباش، نژادپرستها، اقلیتستیزها و زنستیزها و احمقها را از خود سلب کند یا طرفداری آنها از خودش را غیرقابل باور سازد.
چند نمونه جریان پادشاهیخواه برای مثال:
یک) زمانی که آهنگ کوثر، چهره بسیار شناختهشدهی حوزه آب در ایران فوت کرد، شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواهی چه اکانتهایی با نامهای واقعی و چه مستعار (طرفدار واقعی یا پروژه تهران) علیه او به شکلی وسیع لجنپراکنی کردند.
رضا پهلوی میتوانست پیش از شروع حملات یا دستکم به محض شروع حملات، برای نیکآهنگ، که پیشتر مشاور خودش هم بوده و فرزند شناخته شده مرحوم کوثر است، پیام تسلیت پابلیک بفرستد و از زحمات ارزنده پدرش برای ایران قدردانی کند. با این کار هم حملات طرفداران واقعی متوقف میشد و هم مرز ایشان با اوباش پررنگ میشد.
دو) در چند سال گذشته، شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواه، به چهرههای مختلف حقوقبشری، دادخواه یا سیاسی از نرگس محمدی و حامد اسماعیلیون گرفته تا مسیح علینژاد با غیراخلاقیترین و غیرسیاسیترین روشها حمله کردهاند، (طبعا نقد هرچند رادیکال و تند مدنظرم نیست.)
رضا پهلوی میتوانست و هنوز میتواند با موضعگیری صریح در مورد اهمیت پرهیز از اوباشیگری و پایبندبودن به پرنسیبهای رفتار سیاسی و دادن پیام مناسبتی به چهرههای مورد حمله، (مثلا به نرگس محمدی زمان مرخصی درمانی او یا به حامد اسماعیلیون در سالگرد ساقطکردن پرواز اوکراینی یا به مسیح علینژاد زمان بیانیه وزارت دادگستری آمریکا در مورد برنامه ترور او) عملا ادامه این حملات را از سمت طرفداران واقعی خودش غیرممکن سازد و باردیگر با اراذل و اوباش مرزبندی کند.
سه) در چند سال گذشته، از جانب شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواهی، حملات بیوقفهی غیرسیاسی و غیراخلاقی به تمام چهرههای جریان روشنفکری، هنری، ادبی و فرهنگی ایرانی (به استثنای چهرههای انگشتشماری که به طور صریح به رضا پهلوی اظهار وفاداری کردهاند) انجام میشود. این حملات در مواردی از لجنپراکنی و دروغبستن به آنها هم فراتر رفته و شامل تهدید به سرکوب و قتل هم شده و اخیرا کار به ادرار کردن به مزار علامحسین ساعدی، روشنفکر و نویسنده شهیر درگذشته هم رسیده است.
رضا پهلوی میتوانست ومیتواند در این مورد موضعگیری کرده و روشن کند تاریخ و فرهنگ ایران، مدیون روشنفکران، ادبا و هنرمندان آن است و با همه اختلافات سیاسی و یا حتی دشمنیها، او مخالف صریح روشنفکریستیزی است و ایران آیندهای که او میخواهد، ایرانی آزاد است که ساواک و اطلاعات و دستگاه سرکوب ندارد.
او باید به طور صریح از روشنفکران و شعرا و نویسندگان منتقد و مخالفی که مورد حمله هوادارانش هستند نام ببرد و روشن بگوید حق آزادی بیان بیحد و مرز برای همه مردم، نویسندهها، روشنفکران و هنرمندان، حتی تندترین مخالفانش (مثلا توکا نیستانی)، در دستگاه فکری او و نظام موردنظرش به طور مطلق پذیرفته شده است و از آن دفاع میکند.
این مثالها در مورد جریان پادشاهیخواهی بود، اما طبعا شامل هر جریانی میشود که شماری از طرفدارنش میکوشند با اوباشیگری در برابر مخالفانش از آن دفاع کنند.
رهبر یک جریان سیاسی نمیتواند به هر رفتاری که هوادارانش (واقعی یا ظاهری) انجام میدهند واکنش نشان دهد، اما میتواند به شیوهای رفتار کند و در موارد ضروری به گونهای موضعگیری کند که امکان هواداری لمپنها، اراذل و اوباش، نژادپرستها، اقلیتستیزها و زنستیزها و احمقها را از خود سلب کند یا طرفداری آنها از خودش را غیرقابل باور سازد.
چند نمونه جریان پادشاهیخواه برای مثال:
یک) زمانی که آهنگ کوثر، چهره بسیار شناختهشدهی حوزه آب در ایران فوت کرد، شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواهی چه اکانتهایی با نامهای واقعی و چه مستعار (طرفدار واقعی یا پروژه تهران) علیه او به شکلی وسیع لجنپراکنی کردند.
رضا پهلوی میتوانست پیش از شروع حملات یا دستکم به محض شروع حملات، برای نیکآهنگ، که پیشتر مشاور خودش هم بوده و فرزند شناخته شده مرحوم کوثر است، پیام تسلیت پابلیک بفرستد و از زحمات ارزنده پدرش برای ایران قدردانی کند. با این کار هم حملات طرفداران واقعی متوقف میشد و هم مرز ایشان با اوباش پررنگ میشد.
دو) در چند سال گذشته، شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواه، به چهرههای مختلف حقوقبشری، دادخواه یا سیاسی از نرگس محمدی و حامد اسماعیلیون گرفته تا مسیح علینژاد با غیراخلاقیترین و غیرسیاسیترین روشها حمله کردهاند، (طبعا نقد هرچند رادیکال و تند مدنظرم نیست.)
رضا پهلوی میتوانست و هنوز میتواند با موضعگیری صریح در مورد اهمیت پرهیز از اوباشیگری و پایبندبودن به پرنسیبهای رفتار سیاسی و دادن پیام مناسبتی به چهرههای مورد حمله، (مثلا به نرگس محمدی زمان مرخصی درمانی او یا به حامد اسماعیلیون در سالگرد ساقطکردن پرواز اوکراینی یا به مسیح علینژاد زمان بیانیه وزارت دادگستری آمریکا در مورد برنامه ترور او) عملا ادامه این حملات را از سمت طرفداران واقعی خودش غیرممکن سازد و باردیگر با اراذل و اوباش مرزبندی کند.
سه) در چند سال گذشته، از جانب شماری از طرفداران جریان پادشاهیخواهی، حملات بیوقفهی غیرسیاسی و غیراخلاقی به تمام چهرههای جریان روشنفکری، هنری، ادبی و فرهنگی ایرانی (به استثنای چهرههای انگشتشماری که به طور صریح به رضا پهلوی اظهار وفاداری کردهاند) انجام میشود. این حملات در مواردی از لجنپراکنی و دروغبستن به آنها هم فراتر رفته و شامل تهدید به سرکوب و قتل هم شده و اخیرا کار به ادرار کردن به مزار علامحسین ساعدی، روشنفکر و نویسنده شهیر درگذشته هم رسیده است.
رضا پهلوی میتوانست ومیتواند در این مورد موضعگیری کرده و روشن کند تاریخ و فرهنگ ایران، مدیون روشنفکران، ادبا و هنرمندان آن است و با همه اختلافات سیاسی و یا حتی دشمنیها، او مخالف صریح روشنفکریستیزی است و ایران آیندهای که او میخواهد، ایرانی آزاد است که ساواک و اطلاعات و دستگاه سرکوب ندارد.
او باید به طور صریح از روشنفکران و شعرا و نویسندگان منتقد و مخالفی که مورد حمله هوادارانش هستند نام ببرد و روشن بگوید حق آزادی بیان بیحد و مرز برای همه مردم، نویسندهها، روشنفکران و هنرمندان، حتی تندترین مخالفانش (مثلا توکا نیستانی)، در دستگاه فکری او و نظام موردنظرش به طور مطلق پذیرفته شده است و از آن دفاع میکند.
این مثالها در مورد جریان پادشاهیخواهی بود، اما طبعا شامل هر جریانی میشود که شماری از طرفدارنش میکوشند با اوباشیگری در برابر مخالفانش از آن دفاع کنند.