🫸شافعی و بیزاری از نهاد قدرت و سیاستورزی
آیزیا برلین مورخ اندیشه در تفسیر مبسوطی که بر كتاب شهریار ماکیاولّی نگاشته است، هشدار میدهد که مبادا ماکیاولّی را مبلّغ بیاخلاقی در سیاست یا دعوت به شرارت و... قلمداد کنیم. برلین ـ در رسالهی "ابداع ماکیاولّی" ـ برعکس معتقد است که ماکیاولّی بیانگر یک منظومهی اخلاقیست که صدالبته متمایز از اخلاقیات مسیحی است[1]. به دیگر سخن، ماکیاولّی به ما نشان میدهد که در پیشگاه ما دو گونه از اخلاقیات هستند که ما در انتخاب اینها مخیّریم.
اما به نظر میرسد قرنها پیش از ماکیاولّی، محمد بن ادریس شافعی هم متوجه این دوگانه شده بود. شافعی (204ق/820م) در عصر عباسی میزیست که مصادف با حکومت قدرتمندترین خلفای عباسی بود و مورخان آن را عصر طلایی تمدن مسلمانان به شمار میآورند.
شافعی در بحث از ناپسند بودن امامت نماز برای افرادی که امام جماعتشان را دوست ندارند، متوجه بحث از حکومت بر افراد میشود. شافعی معتقد است که اگر حاکمی بر کسانی حکومت کند که وی را نمیخواهند، چنین چیزی ناپسند است و بهتر است آن شخص قدرت سیاسی را واگذار کند[2]. شافعی در ادامه نکتهی مهمی را دو بار گوشزد میکند که بیانگر بیزاری وی از نهاد قدرت ـ به شکل عام ـ و امر سیاسی است. او میگوید:
بنابراین شافعی ـ فارغ از رضایت مردم از حاکم ـ اساسا امر سیاسی و حکومتداری را ناپسند میشمارد که حاکی از بیزاری وی از اخلاقیات ویژهی حوزه سیاست است. شافعی در ادامه مجددا بر این نکته تصریح میکند و میگوید:
باید دید شافعی چه چیزی در حوزهی قدرت سیاسی دیده است که وی را تا این حد از نهاد قدرت، فراری و بیزار کرده بود. آیا او هم مانند ماکیاولّی ـ به روایت برلین ـ دو گونه اخلاق متفاوت را رصد کرده بود که یکی در سیاست و دیگری در خارج از حوزهی سیاسی جریان داشت؟
ـــــــــ
ارجاعات:
[1]. Isaiah Berlin, Against the current, p. 56, Princeton university press, 2013.
[2]. "وَأَكْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَتَوَلَّى قَوْمًا وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ"(الشافعي، الأم، 1/187)
[3]. همانجا
[4]. "وَجُمْلَةُ هَذَا أَنِّي أَكْرَهُ الْوِلَايَةَ بِكُلِّ حَالٍ" (همانجا)
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi
آیزیا برلین مورخ اندیشه در تفسیر مبسوطی که بر كتاب شهریار ماکیاولّی نگاشته است، هشدار میدهد که مبادا ماکیاولّی را مبلّغ بیاخلاقی در سیاست یا دعوت به شرارت و... قلمداد کنیم. برلین ـ در رسالهی "ابداع ماکیاولّی" ـ برعکس معتقد است که ماکیاولّی بیانگر یک منظومهی اخلاقیست که صدالبته متمایز از اخلاقیات مسیحی است[1]. به دیگر سخن، ماکیاولّی به ما نشان میدهد که در پیشگاه ما دو گونه از اخلاقیات هستند که ما در انتخاب اینها مخیّریم.
اما به نظر میرسد قرنها پیش از ماکیاولّی، محمد بن ادریس شافعی هم متوجه این دوگانه شده بود. شافعی (204ق/820م) در عصر عباسی میزیست که مصادف با حکومت قدرتمندترین خلفای عباسی بود و مورخان آن را عصر طلایی تمدن مسلمانان به شمار میآورند.
شافعی در بحث از ناپسند بودن امامت نماز برای افرادی که امام جماعتشان را دوست ندارند، متوجه بحث از حکومت بر افراد میشود. شافعی معتقد است که اگر حاکمی بر کسانی حکومت کند که وی را نمیخواهند، چنین چیزی ناپسند است و بهتر است آن شخص قدرت سیاسی را واگذار کند[2]. شافعی در ادامه نکتهی مهمی را دو بار گوشزد میکند که بیانگر بیزاری وی از نهاد قدرت ـ به شکل عام ـ و امر سیاسی است. او میگوید:
اگر کسی حاکم شد و اکثریت مردم او را ناپسند ندانستند و اقلیت او را ناپسند دانستند، چنین چیزی را ناپسند نمیدانم مگر از جهت کراهت عامِ حکومتداری"[3].
بنابراین شافعی ـ فارغ از رضایت مردم از حاکم ـ اساسا امر سیاسی و حکومتداری را ناپسند میشمارد که حاکی از بیزاری وی از اخلاقیات ویژهی حوزه سیاست است. شافعی در ادامه مجددا بر این نکته تصریح میکند و میگوید:
فی الجمله، من حکومتداری را در هر حال ناپسند میدانم"[4].
باید دید شافعی چه چیزی در حوزهی قدرت سیاسی دیده است که وی را تا این حد از نهاد قدرت، فراری و بیزار کرده بود. آیا او هم مانند ماکیاولّی ـ به روایت برلین ـ دو گونه اخلاق متفاوت را رصد کرده بود که یکی در سیاست و دیگری در خارج از حوزهی سیاسی جریان داشت؟
ـــــــــ
ارجاعات:
[1]. Isaiah Berlin, Against the current, p. 56, Princeton university press, 2013.
[2]. "وَأَكْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَتَوَلَّى قَوْمًا وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ"(الشافعي، الأم، 1/187)
[3]. همانجا
[4]. "وَجُمْلَةُ هَذَا أَنِّي أَكْرَهُ الْوِلَايَةَ بِكُلِّ حَالٍ" (همانجا)
✍️عدنان فلّاحی
https://t.me/AdnanFallahi