Mahdi Roshanzamir tabari dan repost
یادداشتی مفهومی -مطالعاتی درباره کنسرت نمایش « آرش». نویسنده: بهرام بیضایی. کارگردان : عباس ابوالحسنی
یک؛ هنـرمنـد چنـد وجهـی دوران مـا
بهرام بیضایی، اعجوبه ای که روح ایرانی تبار و نژاده ای دارد و در قلم سترگ و بی مانندش جاریست. یگانه هنرمند چند وجهی ست که شبیه ندارد. چه قلمش و چه احساسش و چه تلاشش و چه احترامی که برای کشورش، ادبیاتش و زن ایرانی و مرد تمام عیار عیّار ایرانی قائل است. با سطر سطر دیالوگ هایش به ژرفای اقیانوس آرام و عمیق و بی پایان ادبیات ایرانی تبارمان می روم. آنجا پر از گوهرهای کلامی ست که آگاه و بیدارم می کند. بیضایی حرفش و هدفش یکی ست. همان چشم اندازهای جوانی اش را پی می جوید. هنوز هم. همان ها را در حال پیدا کردن است. باز هم تکرار می کنم، خودش و قلمش نژاده است. هرگز هرگز هرگز ( با همین تاکید و تکرار به ما گوش زد می کرد ) خود سانسوری نکنید. زبان پارسی را خوب یاد بگیرید. به خودتان وفادار باشید. اجازه ندهید که سانسور شما را به ورطه گوشه گیری بکشاند و …
دو؛ خـوانشـی دقیـق و مـاهـرانـه کـارگـردان کهـنـه کـار (بـازیگـر و هنـرمنـد سـاز ) عبـاس ابـوالحسنـی
با اجرایی سراسر ایرانی و بدون حشو و زوائد ناپسند ( که برخی کارگردانان بعنوان اثر نمایشی ایرانی غالب مان می کنند ) روبرو هستیم. با استفاده از عناصر اجرایی کهن بعلاوه کلاسیک و مدرن کلاسیک شده در فضای صحنه ای کاملا بی آلایش ، مبتنی بر حضور تأثیرگذار بازیگر-خواننده ، ما را وارد جهان اسطوره ای می کند که بیضایی آن را در نوزده سالگی عمر پژوهشی-نمایشی اش نوشته است. اجرایی وفادار به زمینه اصلی متن و تأویل و تفسیر ضروری اما متناسب با صورت بندی اجتماعی- فرهنگی با چاشنی عشق و مرگ است. مؤلفه هایی چون روایت های تک گانه و یا همان برخوانی، روایت در روایت، بازی در بازی، فضاهای نمادین بعنوان مکان های رویداد و طنین ترکیب نواها و نجواها با سازهای ایرانی پ دیگر فرهنگ های جهان در کنار هم ما را با زبانی دیگرگونه و زیرلایه های کشف پذیر آشنا می کند.نمایشنامه نقشه و پلان آغاز کار است. آن کسی که به این نمایشنامه جان می بخشد کارگردان شریف است. ستون های نامریی، قوی و قدرتمند اجرا را بنا می کند برای ساختمان اجرایی بزرگ، زیر عنوان کنسرت موسیقی ایشان است؛ یعنی عباس ابوالحسنی کارگردان. آقای ابوالحسنی تلاش دارد که مفاهیم ارزنده ای چون وطن خواهی و مرزبانی، نگهبانی از ناموس ایرانی نژادمان، دفاع از میهن و در جای لازم و شایسته، خود را برای برقراری و جاویدانی میهن فدا کردن ، در حرکات و آواها و صداهای آهنگین و موزون اشخاص بازی به ما بنمایاند که به زعم نگارنده این سطور، توانسته به این خواسته و وعده اش عمل کند. او قراردادهایی از ابتدای اجرا با ما در میان می گذارد. مثلا می گوید اینجا سرزمین توران است و برای نشان دادن از نوع طراحی لباس و صحنه و حتی موسیقی این تفاوت را در نشان دادن قائل است. ما را با نشانه ایی از رنگ و پارچه و میزانسن و نور و حضور فضایی ایرانی سرگرم کرده و در جایی ضربه نهایی می زند. آنجا همه ما را آرش می خواند و ما همگی خود را در آینه های روبرو در صحنه توسط بازیگران می بینیم که ما هم آرش هستیم. همان آرش در قامت رعنای اسطوره در سرزمینی اسطوره پرور و اسطوره پذیر. که از ما اکر جان برود، سرزمین نمی رود. همه ما یک تن آرش هستیم در تمام قرون. لبریز از وجدان و شرافت و ایمان به یکدیگریم. هم مؤمنانه باهم در قابت سالم هستیم و هم بیدار و آگاهانه در کنار هم یکدلانه و قدرتمند پای مان میهن صف می بندیم.
همسرایان با همان کارکرد پیش برندگی داستان که بار دراماتیک نمایش را به عهده دارند این بار در قامتی مدرن ظاهر می شوند و همان وظایف را با زبانی مدرن و کم تکرار و حرکاتی نو و تاویل پذیر اجرا می کنند.
موسیقی و حرکات و نواها و خواندن به هیچ وجه جنبه تشریفاتی و یا زینتی ندارند. همه و همه کاربردی تئاتریکال دارد. نمایشی که که هم از ایران سخن می گوید و هم از طمّاعان و ناکِسانی که چشم به مام وطن خیره کرده و قصد غارت دارند. و اینکه چگونه ایرانی تباران همه ادوار تاریخی از میهن خود دفاع کرده و اجازه هیچ گونه تجاوزی را نمی دهند. چه تجاوز خاکی و چه انسانی. تحت هیچ عنوان و فشاری از سرزمین خود کوتاه نمی آمدند و نمی آیند. نه به اسیری می روند و نه اساسا اجازه اسیر شدن می دهند. پر از نجابت و قدرتمندی هستند. به میراثشان آشنایند. زبان اجدادی شان پاس می دارند و در همه زمینه ها به سودمندی، صلح و دوستی، بر مدار مردم داری پیش می روند. وفادارانه در نگهداری آن از چیزی دریغ نمی کند. این شاخصه های آمیخته با زندگی هزاران ساله ایرانی و مفاهیم بلند انسانی-وطنی و دینی یادآورانه و گوشزد کننده در اجرای آقای ابوالحسنی دیده می شود. چه خوش اقبال هستم و سربلند و بر خود می بالم از دیدن نمایش.
یک؛ هنـرمنـد چنـد وجهـی دوران مـا
بهرام بیضایی، اعجوبه ای که روح ایرانی تبار و نژاده ای دارد و در قلم سترگ و بی مانندش جاریست. یگانه هنرمند چند وجهی ست که شبیه ندارد. چه قلمش و چه احساسش و چه تلاشش و چه احترامی که برای کشورش، ادبیاتش و زن ایرانی و مرد تمام عیار عیّار ایرانی قائل است. با سطر سطر دیالوگ هایش به ژرفای اقیانوس آرام و عمیق و بی پایان ادبیات ایرانی تبارمان می روم. آنجا پر از گوهرهای کلامی ست که آگاه و بیدارم می کند. بیضایی حرفش و هدفش یکی ست. همان چشم اندازهای جوانی اش را پی می جوید. هنوز هم. همان ها را در حال پیدا کردن است. باز هم تکرار می کنم، خودش و قلمش نژاده است. هرگز هرگز هرگز ( با همین تاکید و تکرار به ما گوش زد می کرد ) خود سانسوری نکنید. زبان پارسی را خوب یاد بگیرید. به خودتان وفادار باشید. اجازه ندهید که سانسور شما را به ورطه گوشه گیری بکشاند و …
دو؛ خـوانشـی دقیـق و مـاهـرانـه کـارگـردان کهـنـه کـار (بـازیگـر و هنـرمنـد سـاز ) عبـاس ابـوالحسنـی
با اجرایی سراسر ایرانی و بدون حشو و زوائد ناپسند ( که برخی کارگردانان بعنوان اثر نمایشی ایرانی غالب مان می کنند ) روبرو هستیم. با استفاده از عناصر اجرایی کهن بعلاوه کلاسیک و مدرن کلاسیک شده در فضای صحنه ای کاملا بی آلایش ، مبتنی بر حضور تأثیرگذار بازیگر-خواننده ، ما را وارد جهان اسطوره ای می کند که بیضایی آن را در نوزده سالگی عمر پژوهشی-نمایشی اش نوشته است. اجرایی وفادار به زمینه اصلی متن و تأویل و تفسیر ضروری اما متناسب با صورت بندی اجتماعی- فرهنگی با چاشنی عشق و مرگ است. مؤلفه هایی چون روایت های تک گانه و یا همان برخوانی، روایت در روایت، بازی در بازی، فضاهای نمادین بعنوان مکان های رویداد و طنین ترکیب نواها و نجواها با سازهای ایرانی پ دیگر فرهنگ های جهان در کنار هم ما را با زبانی دیگرگونه و زیرلایه های کشف پذیر آشنا می کند.نمایشنامه نقشه و پلان آغاز کار است. آن کسی که به این نمایشنامه جان می بخشد کارگردان شریف است. ستون های نامریی، قوی و قدرتمند اجرا را بنا می کند برای ساختمان اجرایی بزرگ، زیر عنوان کنسرت موسیقی ایشان است؛ یعنی عباس ابوالحسنی کارگردان. آقای ابوالحسنی تلاش دارد که مفاهیم ارزنده ای چون وطن خواهی و مرزبانی، نگهبانی از ناموس ایرانی نژادمان، دفاع از میهن و در جای لازم و شایسته، خود را برای برقراری و جاویدانی میهن فدا کردن ، در حرکات و آواها و صداهای آهنگین و موزون اشخاص بازی به ما بنمایاند که به زعم نگارنده این سطور، توانسته به این خواسته و وعده اش عمل کند. او قراردادهایی از ابتدای اجرا با ما در میان می گذارد. مثلا می گوید اینجا سرزمین توران است و برای نشان دادن از نوع طراحی لباس و صحنه و حتی موسیقی این تفاوت را در نشان دادن قائل است. ما را با نشانه ایی از رنگ و پارچه و میزانسن و نور و حضور فضایی ایرانی سرگرم کرده و در جایی ضربه نهایی می زند. آنجا همه ما را آرش می خواند و ما همگی خود را در آینه های روبرو در صحنه توسط بازیگران می بینیم که ما هم آرش هستیم. همان آرش در قامت رعنای اسطوره در سرزمینی اسطوره پرور و اسطوره پذیر. که از ما اکر جان برود، سرزمین نمی رود. همه ما یک تن آرش هستیم در تمام قرون. لبریز از وجدان و شرافت و ایمان به یکدیگریم. هم مؤمنانه باهم در قابت سالم هستیم و هم بیدار و آگاهانه در کنار هم یکدلانه و قدرتمند پای مان میهن صف می بندیم.
همسرایان با همان کارکرد پیش برندگی داستان که بار دراماتیک نمایش را به عهده دارند این بار در قامتی مدرن ظاهر می شوند و همان وظایف را با زبانی مدرن و کم تکرار و حرکاتی نو و تاویل پذیر اجرا می کنند.
موسیقی و حرکات و نواها و خواندن به هیچ وجه جنبه تشریفاتی و یا زینتی ندارند. همه و همه کاربردی تئاتریکال دارد. نمایشی که که هم از ایران سخن می گوید و هم از طمّاعان و ناکِسانی که چشم به مام وطن خیره کرده و قصد غارت دارند. و اینکه چگونه ایرانی تباران همه ادوار تاریخی از میهن خود دفاع کرده و اجازه هیچ گونه تجاوزی را نمی دهند. چه تجاوز خاکی و چه انسانی. تحت هیچ عنوان و فشاری از سرزمین خود کوتاه نمی آمدند و نمی آیند. نه به اسیری می روند و نه اساسا اجازه اسیر شدن می دهند. پر از نجابت و قدرتمندی هستند. به میراثشان آشنایند. زبان اجدادی شان پاس می دارند و در همه زمینه ها به سودمندی، صلح و دوستی، بر مدار مردم داری پیش می روند. وفادارانه در نگهداری آن از چیزی دریغ نمی کند. این شاخصه های آمیخته با زندگی هزاران ساله ایرانی و مفاهیم بلند انسانی-وطنی و دینی یادآورانه و گوشزد کننده در اجرای آقای ابوالحسنی دیده می شود. چه خوش اقبال هستم و سربلند و بر خود می بالم از دیدن نمایش.