دوزخ امّا سرد


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


Star Treatments سابق
مجتبی هستم
lasciate ogni speranza, voi ch'entrate.
فرهنگ، ادبیات و فلسفه
کمی هم سیاست
دانش‌آموزِ ازلی
@MojtabaTreatmentsBot :ارتباط
- t.me/etrazatvapasokh/1530 :کانال‌ها

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


وضعیت سواد عمومی جوری خرابه که با غلط املایی خال‌کوبی می‌کنن.


جزو قدیمی‌ترین پندهای تاریخ غرب آسیا، از کتاب مقدس تا الخصال شیخ صدوق:
«چنان صدقه بده که دست چپ‌ تو از [عمل] دست راست‌ات‌ آگاه نشود.»


...


کوششی که برای طراحی جلد فن‌فیکشن‌های کی‌پاپ می‌شود از سرمایه‌گذاری ناشران ایرانی برای گرافیک آثارشان بیش‌تر است.


تا حدی بیش‌ترین ننه‌من‌غرییم‌بازی‌ها -توأمان با این‌همه کم‌فروشی و کم‌کاری- برای قشر ناشر است. نه انتقادپذیرند، نه تغییر‌پذیر، اما بسیار پرمدعا.


البته از کشوری که پینترست منبع طرح جلدهایش است انتظار بیش‌تری نمی‌رود.


پس از فاجعهٔ نشر نیلوفر که آن جلد و عطف‌های سفید کلاسیک را به نوعی صورتی-بنفش عجیب تغییر داد، نوبت نشر نگاه شده تا در #تب_یونیفرم‌ شریک شود، آن هم با ترکیب زرد قناری و سفید!
چه‌طور این‌قدر زشتی و زشت‌گرایی در صنعت نشر ما جا افتاده؟


The Clamor of Being dan repost
در ستایش عشق؛ ژان‌لوک گدار.


بررسی برگزیدگان جشن‌واره‌های هنری بر پایهٔ اصولی خط‌کش‌مانند و قاعده‌دار نه‌تنها بی‌هوده‌ست، بل‌که مبنای اشتباهی رو خواستار می‌شه.
ما هرگز نمی‌تونیم بین آثار هنری منتشر شده در یک سال، با هیئت داوران گوناگون، یک ترتیب‌بندی منطقی بر اساس ارزش هنری داشته باشیم. ابعاد جشن‌واره‌ها هم‌واره از یک دید هنری صرف فراتر می‌رن. بخش سیاسی و اجتماعی هر روی‌داد از زیباشناسی‌اش جدا‌نشدنیه، و اساساً خود «برگزیدگی» بار معنایی بسیار فراتری از «زیبایی صرف» رو حمل می‌کنه.
بنابراین، باید بکوشیم بستر اهدای جوایز رو با بیش‌ترین هم‌دلی درک کنیم. در صورت بروز اختلاف در برداشت‌ها، تخاصم‌ها باید به نقد کشیده بشه. نه این‌که بر اساس خوش‌آمد سلیقهٔ شخصی از کیفیت هنری اثری خاص اون رو برای برتری ارجح بدونیم.
در مورد نخل طلای جعفر پناهی، می‌شه حدس زد ارزش هنری صرف خود اون فیلم از چندین و چند اثر دیگر حاضر در کن پایین‌تر بوده. مثلاً حتی فکر به قیاس تکنیک‌های به کار رفته در 'بار احساسی' یواخیم تری‌یر با فیلم پناهی خنده‌داره. اما آیا هر اثر تنها و تنها بدون پس و پیشِ تولید و انتشار و فرهنگ و پیام‌اش‌ قابل بررسی و رتبه‌بندیه؟ همون‌طور که گفتم، این‌طور فکر نمی‌کنم. پس فکر می‌کنم می‌تونیم در رابطه با تمامیت بستر برگزیدگی پناهی بحث کنیم، اما نمی‌تونیم با صرف اشاره به پایین‌تر بودن کیفیت ساخت از منتخب شدنش ناراحت باشیم.


حسن کامشاد، مترجم برجسته، در آستانهٔ صد سالگی درگذشت. عمر مفیدش رو کرده بود خداروشکر. از مهم‌ترین مترجمان قرن اخیر بود با بیش از سی اثر ترجمه‌ای. روان‌شان شاد.








خاطره‌ای از ایران آزاد ندارم، نوستالژی گذشته در من ایجاد نشده. پس رنج بیش‌تری می‌برم، باید از بیخ و بنیاد چیزی را تخیل کنم. لازمه‌اش درک گذشته است، درک گذشته گم شدنِ حال را نتیجه می‌دهد، پس رنج مضاعف می‌شود.
بدبختی یک کشور، تاریخ‌اش هم بدبختانه می‌کند. یعنی اساساً فکر به مفهومش را بدبختانه می‌کند. زیرا بی‌نسبتی‌ با فعلیت‌اش نشدنی‌ست. هر دقیقه لمس‌ می‌شوی.
مغالطه‌ای آگاهانه: انسان‌ها بی‌رحم‌تر شدند، چون بی‌سرپناهند؛ سگ ولگرد نیز این‌طور است. انسان ولگردی قدرتمند است.


طنز این‌جاست که فرح دیبا نسبت به جناب پهلوی انسان بسیار «فرهیخته‌تری» بود با همان معیارهای دست داشتن در شناختِ علم و هنر و غیره.


آیا این یعنی رهبران پیش و پس از محمدرضاشاه فمنیست رادیکال بودند و او نبود؟ یعنی کارهای مترقی در دوران او برای زنان انجام نشده و اتفاقاً بسیاری از اقدامات خوب‌اش به محاق نرفته؟ ابداً. اما آیا ما سخن آن آدم پرت‌وپلا هم با توسل به باقی زندگی‌اش دیدیم؟ آیا فکر کردیم همین که به گزینش آزادانه در روابط معتقد است یعنی انسان خشکی نیست؟ آیا تصور کردیم این‌که به خیریه کمک می‌کند باعث می‌شود نظرش قابل نقد شدید نباشد؟
در واقع قضاوت منفی و توهین راجع به انسانی که نمی‌شناسیم، بسیار راحت است. در ظاهر با بهانه‌ای موجه. اما همان حرف، حتی بدتر، اگر از زبان شخصی که به آن محبت داریم زده شود، «آن‌چنان فاجعه نیست».


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
دو روز است کل مجازی شده پاسخ به اظهارات آدمی پرت‌وپلا که گفته «زنان فرهیخته نادرند». اما ما اصل جنس را از محمدرضا پهلوی داریم، او جلوی همسر خودش و به عنوان پادشاه کشور چنین می‌گوید.


آخرین بار کِی دست کسی روزنامهٔ کاغذی برای خواندن -نه نظافت- دیده‌اید؟
از سال ۱۴۰۱ تا شهریور ۱۴۰۳، روزنامه‌‌های هم‌شهری، جام جم، ایران، دنیای اقتصاد و جوان روی هم‌دیگر تقریباً پنج و نیم میلیون بند کاغذ دولتی دریافت کردند. هر بند کاغذ پانصد برگ (برابر هزار صفحه) است. اعداد دیوانه‌وارند.
تا به حال در هیچ دکه و کتاب‌خانه‌ای، اثری از فصلنامهٔ تحقیقات اطلاع‌رسانی‌ فلان دیده‌اید؟ من که ندیده‌ام. همین فصلنامه چهل هزار بند کاغذ دولتی گرفته.
مجلهٔ بخارا که روزی نیست افزایش قیمت نداشته باشد و باقی مجلات وابسته (جالب است روزنامهٔ دنیای اقتصاد و مجلهٔ آگاهی نو -محمد قوچانی- به اقتصاد بازار آزاد باور دارند!) را نیز می‌بینید.
دو خواهر، سمیه سادات احمدی و سیده سودابه احمدی، مجور کدام یازده نشریه را دارند؟ اسم‌شان را شنیدید؟ محمدیوسفی جز روزنامهٔ گمنام جمهور مجوز چه روزنامه‌ای دارد؟ سعید سعیدی‌پور فکل‌کراوتی چه‌طور؟
ـــــــ
شما فقط قسمتی از رانت‌ها و فسادها و کارچاق‌کنی‌های بخش نشریات و جراید و روزنامه‌های کشور را مشاهده کردید. در بخش نشر کتاب اوضاع بدتر نباشد به‌تر نیست. باقی مملکت هم... خدا بیامرزد‌.


واژه‌هایی مثل Sultan یا Shah به همین‌شکل در انگلیسی و بیش‌تر زبان‌های اروپایی وجود دارن و لازم نیست اونارو به King و امثال ترجمه کنیم. همون‌طور که در فارسی به حاکم روسیه تزار گفته می‌شد و به حاکم آلمان قیصر.
نمونه‌های دیگر نام حاکمان که نیاز به ترجمه‌ ندارن: Pharaoh (فرعون)، Khan (خان)، Caliph (خلیفه)، Maharaja (مهاراجه)، Emir (امیر)، Khedive (خدیو)، Wang (وانگ)، Doge (دوچه)، Negus (نگوس)، Padishah (پادشاه)، Oba (اُبا)، Atabeg (اتابک)، Despot (دسپوت)، Malik (ملک)، Sapa Inca (ساپا اینکا)، Tlatoani (تلاتوآنی) و Basileus (باسیلیوس).



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.