من گنج لامکانم ، در لامکان نگنجم
برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم
عقل و خیال انسان ره سوی من ندارد
در رسم از آن نیایم در عقل از آن نگنجم
من بحر بی کرانم حد و جهت ندارم
من سیلم و شکافم در ناودان نگنجم
من نقش کایناتم من عالم صفاتم
من آفتاب ذاتم در آسمان نگنجم
من صبح روز دینم من مشرق یقینم
در من گمان نباشد من در گمان نگنجم
من جنت نعیمم من رحمت رحیمم
من گوهر قدیمم در بحر و کان نگنجم
من جان جان جانم برتر ز جسم و جانم
من شاه بی نشانم چون در نشان نگنجم
من رکن ضاد فضلم من دست زاد فضلم
من روزهدار فضلم من در زمان نگنجم
من مصحف کریمم در لام فضل میمم
من آیت عظیمم در لامکان نگنجم
من سر کاف و نونم من بیچرا و چونم
خاموش و لاتحرک من در بیان نگنجم
من منطق فصیحم من همدم مسیحم
من کاسه سپهرم در هفت خوان نگنجم
من قرص آفتابم چرخ است آسیابم
من لقمه بزرگم اندر دهان نگنجم
من جانم ای نسیمی یعنی دم نعیمی
درکش زبان ز وصفم من در زبان نگنجم
#نسیمی
▫️دیوان نسیمی، دستنویس شماره ۳۹۷۷ کتابخانه ایاصوفیه، کتابت سلطان احمد هروی به سال ۹۰۹ قمری، برگ ۴۶
@parniyan7rang