📖 دفتر
«در پیرامون شعر و صوفیگری»🖌 احمد کسروی
🔸
دلبر پنداری (دو از پنج)
3ـ آقای ادیب توسی میفرماید :گفت با من ز شاعران یک تن کی تو را ملک شاعری درخور
چونکه در راه شاعری نبود چاره از عشق یار سیمینبر
من برآنم که دل دهم به بتی با قد سرو و طلعت چو قمر
روی او ماه رفته بر سر سرو قد او سرو داده ماه ثمر
زلفکانش چنانکه زاغ سیاه فکند سایهی ماه را بر سر
گیسویش فیالمثل چنان ماری که برون گشته زاغ را از پر
واندر اطراف سر و قامت او حلقهزن گشته تا میان کمر
چشمش از ابروان کشیده کمان وندران راست کرده تیر نظر
وان دو گونه چنان دو حقهی نار بدل مرد و زن فکنده شرر
لب لعلش بسان غنچهی گل که از آن خورده خلق خون جگر
هم ز اطراف غنچهی لب او قند ریزد بر آبگین ساغر
ساغر آبگینهاش گردن که بود درمیان سرو و قمر
الغرض دلبری چنین باید که دهم دل بدین چنین دلبر
لیک دل هرچه جستجو کرده است زین چنین دلبری نجسته اثر
گفتمش ای سفیه لایعلم ای گرفتار وهم مُستَنکَر
دلبری این چنین که میطلبی از جهان وجود نامده بر
جز که اندر مجلهی پیمان نقش او کردهاند و رو بنگر ...
------
در اینجا نکتهای هست که باید هم آن را بازنمود. بویژه که ما میخواهیم گفتگو از شعر را در این شماره بپایان رسانیده در شمارههای دیگر بگفتگوهای دیگر بپردازیم. و آن نکته ایرادیست که میدانم برای گفتههای صابر و ما خواهند گرفت و چون آقای صفیر پیش از دیگران بآن ایراد مبادرت جسته و درمیان ایرادهای دیگر خود یکی هم این ایراد را آورده اینست که میخواهیم پاسخ آن را در اینجا بدهیم. ولی نخست خود عبارتهای زمخت و درشت آقای صفیر را میآوریم :
«و اینکه سخن کوتهنظر قفقازی مردی بگواهی یاد کنی که : اگر یاری چنین (سرو قد. کمان ابرو. و دیگر) که غزلسرایان صفت کنند یافت شدی زشتتر صورتی بودی ، گویم : وی نیز بسان تو علم ذیشأن بیان ندیده و بحث تشبیه وی نشنیده که همی گویند زید کالاسد (زید مشبه. کاف آلت تشبیه. اسد مشبهٌ به. و شجاعت وجه شباهت است) و مراد نه آنست که زید گندهدم و دارندهی دم نیز هست پس چون گویند (سرو قد) دلدارشان سر بر آسمان نسوده و تنها وجه شبه راستی بالای او بوده و چون گویند کمان ابرو تنها وجه شبه کژی اوست و چون خدای تعالی فرماید وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ [1] هم تنها وجه شبه کژی اوست وگرنه از قمر بسان همگی عرجون قدیم جز بزیر دیگ سوختن کاری ساخته نیست».
این بیچاره میپندارد تنها علم ذیشأن بیان را او خوانده یا اینکه علم ذیشأن بیان چارهی بیهودهگوییهای پارهای شعرا را خواهد کرد. این ایراد بر شعراست که چرا قاعدههای علمی را رعایت نمیکنند. تشبیههایی که این دسته شعرای غزلسرا دارند در برخی از آنها هیچ گونه وجه شبه منظور نیست و منظور نمیتواند بود. تشبیه گودی زنخ به چاه وجه شبه آن چیست؟ آیا گودی بیست و سی و چهل ذرعی آن؟.. آیا تاریکی و بیمناکی آن؟! آیا تری و پر از گل و لجن بودن آن؟! نادان آن کسی که از دیدن گودی زنخ بآن قشنگی و دلربایی بیاد چاه بآن بیمناکی و ترسناکی بیفتد!
🔹 پانوشت :
1ـ سورهی یس ، آیهی 39 : و براى ماه منزلهایى معین کردهایم تا چون شاخک خشک خوشهی خرما برگردد. (العرجون القدیم = شاخههای خشک خرما)
🌸