سکوت و موانع سکوت
یادگیری، ادراک و دریافت به معنای اصیل، بکر و عمیق در کیفیت سکوت و غیبت اندیشه قابل تحقق است! در سکوت و غیبت اندیشه، ذهن از انبار دانش ها و دانسته های کهنه، دست دوم و عاریه تغذیه نمی کند. از آن جا که ذهن ماهیتاً وسیله دریافت و یادگیری است، در کیفیت سکوت مثل یک آینه روشن است و با تمامیت خود مستعد دریافت اسرار هستی است. و در این دریافت، عمق و اصالت وجود دارد وجد و انبساط وجود دارد، کیفیت نو بودن وجود دارد.
در هستی انسان اصل بر سکوت، شنیدن و دریافت است، نه بر گفتمان و اندیشه گری آیا تا به حال هستی خود را به کیفیت دریافت، سکوت و شنیدن رها کرده ای تا ببینی چه زیبایی عمیقی را در آن تجربه میکنی؟ یک لحظه تمام وجودت را در سکوت فرو بر و به نجوای هستی گوش کن؛ گوش و ذهن و حواس و قوای مدرکۀ خود را بی هیچ تلاشی در وضعیت شنیداری و دریافت نگه دار. در این صورت در اصیلترین و پرترین کیفیت ارتباطی با هستی خویش قرار داری. به عبارت دیگر، در حالت سکوت و در غیبت اندیشه - اندیشه که به هر حال بیگانه ای است در تو - خالص ترین وضعیت هستی خویش را تجربه میکنی، اصیل ترین هستی خویش را زیسته ای.
یکی از تغییرات مخرّبی که در جریان بازی «شخصیت» بر انسان عارض می گردد تحمیل گفتمان و اندیشه گری است. کیفیت شنیداری و دریافت در هستی انسان یک اصل اصیل است! اگر بگویم ما کیفیت شنیداری را به طور مطلق از دست داده ایم، آن را مبالغه آمیز و دور از واقعیت تصوّر میکنی. ولی توجه کن که وقتی قرآن می فرماید «این ها کرند»، نظر به همین معنا دارد. ما از نظر فیزیکی که کر نیستیم. پس به چه معنا قرآن می فرماید: اینها کرند؟ (این معنا را بعداً توضیح خواهم داد).
این کری باطنی را ضرورت «هستی» بر ما تحمیل می کند. در وضعیت «فطرت محوری» نیاز و ضرورتی برای عرضه و ارایه حالات فطری نیست؛ و نتيجتاً در این وضعیت و در این رابطه اندیشه، کلمه و گفتمان نقش و ضرورتی ندارند. در این وضعیت ذهن خیلی بیشتر از آنچه بگوید یا بیندیشد، می شنود، ساکت است، باز و آزاد است برای دریافت. ولی «هویت فکری» لاشیئی است که موجودیت کاذب آن وابسته به الفاظ و کلمات است. وحشت از بی«هستی» ماندن ذهن را وامی دارد تا مدام یا با دیگران در حال گفت و گو باشد، یا با درون خویشتن خود - در شکل نجوا. و ضرورت گفتمان، مجالی برای کیفیت شنیدن و دریافت باقی نمی گذارد. ما حتی زمانی که چیزی را با گوش فیزیکی میشنویم، کیفیت حواسمان بیش از آنچه شنیداری و دریافت کنندگی باشد کیفیت گفتمان است. یا این طور بگوییم: مرکز ارتباطی ما در شرایط فعلی، «من» است. و بنیان «من» بر اندیشه و گفتار است. وقتی تو حرف میزنی «منِ» من با یک حالت تدافعی نگران این است که حرف های تو در جهت تأیید «من» است یا رد آن. و ذهنی که حالت دفاعی به خود میگیرد نمیتواند یک ذهن باز، آزاد، دریافت کننده و شنونده به معنای واقعی باشد.
در گفتمان و اندیشه گری، آنچه در کار است تکرار است، یا بگوییم تکثیر یک مقدار تصویر است، فتوکپی برداری است. این یعنی یک کهنگی تمام عيار. زیستن نو به نو در کیفیت شنیدن و دریافت است و ما کیفیت دریافت را به کلی از دست داده ایم. بعد از این که ما درگیر و اسیر قالب ها، سنت ها و معیارهای اجتماع شدیم همه به صورت فتوکپی یکدیگر در می آییم، همۀ ما یکدیگر را تکرار می کنیم!
آیا تو این ضایعه را درک میکنی!!؟ آیا روی آن تأمل میکنی!؟ یا فقط در اندیشه گذشتن از کنکوری!؟ پسرم، فاجعه تباهی و بدبختی زندگی تو در رد شدن از کنکور نیست، بلکه در اصالت خودت نبودن است! ببین پسرم، من انسان پرغرور و پرمدعا می خواهم لااقل یک لحظه آزاد و فارغ از مزاحمت حاکمانه اندیشه های بیگانه تحمیل شده بر خویش باشم. می خواهم هر آنچه را که جزو اصالت هستی من نیست زایل گردانم تا لحظه ای با اصالت خود بمانم تا لحظه ای با اصالت خود خلوت کنم.
محمد جعفر مصفا
نامه ای به ندیده ام
ص 141 و 142 و 143
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
یادگیری، ادراک و دریافت به معنای اصیل، بکر و عمیق در کیفیت سکوت و غیبت اندیشه قابل تحقق است! در سکوت و غیبت اندیشه، ذهن از انبار دانش ها و دانسته های کهنه، دست دوم و عاریه تغذیه نمی کند. از آن جا که ذهن ماهیتاً وسیله دریافت و یادگیری است، در کیفیت سکوت مثل یک آینه روشن است و با تمامیت خود مستعد دریافت اسرار هستی است. و در این دریافت، عمق و اصالت وجود دارد وجد و انبساط وجود دارد، کیفیت نو بودن وجود دارد.
در هستی انسان اصل بر سکوت، شنیدن و دریافت است، نه بر گفتمان و اندیشه گری آیا تا به حال هستی خود را به کیفیت دریافت، سکوت و شنیدن رها کرده ای تا ببینی چه زیبایی عمیقی را در آن تجربه میکنی؟ یک لحظه تمام وجودت را در سکوت فرو بر و به نجوای هستی گوش کن؛ گوش و ذهن و حواس و قوای مدرکۀ خود را بی هیچ تلاشی در وضعیت شنیداری و دریافت نگه دار. در این صورت در اصیلترین و پرترین کیفیت ارتباطی با هستی خویش قرار داری. به عبارت دیگر، در حالت سکوت و در غیبت اندیشه - اندیشه که به هر حال بیگانه ای است در تو - خالص ترین وضعیت هستی خویش را تجربه میکنی، اصیل ترین هستی خویش را زیسته ای.
یکی از تغییرات مخرّبی که در جریان بازی «شخصیت» بر انسان عارض می گردد تحمیل گفتمان و اندیشه گری است. کیفیت شنیداری و دریافت در هستی انسان یک اصل اصیل است! اگر بگویم ما کیفیت شنیداری را به طور مطلق از دست داده ایم، آن را مبالغه آمیز و دور از واقعیت تصوّر میکنی. ولی توجه کن که وقتی قرآن می فرماید «این ها کرند»، نظر به همین معنا دارد. ما از نظر فیزیکی که کر نیستیم. پس به چه معنا قرآن می فرماید: اینها کرند؟ (این معنا را بعداً توضیح خواهم داد).
این کری باطنی را ضرورت «هستی» بر ما تحمیل می کند. در وضعیت «فطرت محوری» نیاز و ضرورتی برای عرضه و ارایه حالات فطری نیست؛ و نتيجتاً در این وضعیت و در این رابطه اندیشه، کلمه و گفتمان نقش و ضرورتی ندارند. در این وضعیت ذهن خیلی بیشتر از آنچه بگوید یا بیندیشد، می شنود، ساکت است، باز و آزاد است برای دریافت. ولی «هویت فکری» لاشیئی است که موجودیت کاذب آن وابسته به الفاظ و کلمات است. وحشت از بی«هستی» ماندن ذهن را وامی دارد تا مدام یا با دیگران در حال گفت و گو باشد، یا با درون خویشتن خود - در شکل نجوا. و ضرورت گفتمان، مجالی برای کیفیت شنیدن و دریافت باقی نمی گذارد. ما حتی زمانی که چیزی را با گوش فیزیکی میشنویم، کیفیت حواسمان بیش از آنچه شنیداری و دریافت کنندگی باشد کیفیت گفتمان است. یا این طور بگوییم: مرکز ارتباطی ما در شرایط فعلی، «من» است. و بنیان «من» بر اندیشه و گفتار است. وقتی تو حرف میزنی «منِ» من با یک حالت تدافعی نگران این است که حرف های تو در جهت تأیید «من» است یا رد آن. و ذهنی که حالت دفاعی به خود میگیرد نمیتواند یک ذهن باز، آزاد، دریافت کننده و شنونده به معنای واقعی باشد.
در گفتمان و اندیشه گری، آنچه در کار است تکرار است، یا بگوییم تکثیر یک مقدار تصویر است، فتوکپی برداری است. این یعنی یک کهنگی تمام عيار. زیستن نو به نو در کیفیت شنیدن و دریافت است و ما کیفیت دریافت را به کلی از دست داده ایم. بعد از این که ما درگیر و اسیر قالب ها، سنت ها و معیارهای اجتماع شدیم همه به صورت فتوکپی یکدیگر در می آییم، همۀ ما یکدیگر را تکرار می کنیم!
آیا تو این ضایعه را درک میکنی!!؟ آیا روی آن تأمل میکنی!؟ یا فقط در اندیشه گذشتن از کنکوری!؟ پسرم، فاجعه تباهی و بدبختی زندگی تو در رد شدن از کنکور نیست، بلکه در اصالت خودت نبودن است! ببین پسرم، من انسان پرغرور و پرمدعا می خواهم لااقل یک لحظه آزاد و فارغ از مزاحمت حاکمانه اندیشه های بیگانه تحمیل شده بر خویش باشم. می خواهم هر آنچه را که جزو اصالت هستی من نیست زایل گردانم تا لحظه ای با اصالت خود بمانم تا لحظه ای با اصالت خود خلوت کنم.
محمد جعفر مصفا
نامه ای به ندیده ام
ص 141 و 142 و 143
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی