ما از چه طریق با خداوند در ارتباطیم؟
اساسی ترین ارتباط انسان با ذات احدیت از طریق فطرت است. نمی دانم منظور از «کرامت» نسبت به انسان، عطای فطرت است به او یا منظور عطای عقل، اندیشه، قوه ادراک، قیاس، سنجش، تشخیص و تمیز است!؟
به هر حال یک ممر ارتباط انسان با ذات خداوند، فطرت است و به دلیل رحمت و عنایت نسبت به این مخلوق خاص، آیینی را برای انسان مقرر فرموده است که به نظر میرسد اساسی ترین هدف آن حفظ فطرت است – به وسیله آن آیین. و گفتیم علت این که قرآن «حصن» نامیده می شود این است که فطرت آدمی را در موضع ایمن خود حفظ می کند. این نیز شکلی از ارتباط است.
بُعد دیگری برای هدف قرآن وجود دارد. پس از آنکه انسان ـ به علت جهل تباهی و ادبار - از حصن برون افتاد، خداوند قوانین قرآن را طوری تنظیم و بر پیامبر نازل فرموده که موافقت و هماهنگی داشته باشد با فطرت.
خدا می داند به چه دلیل انسان از فطرت پاک اولیه خود جدا شده و دور افتاده به هر حال رحمت واسعه خداوند که شامل انسان است، احکام، قوانین و مقرراتی را برای او تعیین فرموده که از طریق رعایت آن و عمل به آن می تواند بار دیگر به فطرت پاک اولیه خود برگردد!
این نیز بُعد دیگری از رابطه است!
آیا جز اینها رابطه دیگری وجود دارد!؟ اگر وجود دارد باید آن را مشخص و معین کنیم. مشخص کردن آن رابطه (خواه رابطه دیگری وجود دارد یا وجود ندارد) بسیار ضروری و مفید است.
(به این نکته کلی نیز توجه داشته باشیم که عالم هستی با اراده و مشیت الهى لحظه به لحظه در حال خلق شدن است. به عبارت دیگر هستی با مشیّت الهی در جریان است. ولی این رحمت و این رابطه فرق میکند با این که من می گویم خدا خواست که زمین هایمان ترقی کنند، یا دعای مادرم و مردم باعث شد که در کشتی حریفم را زمین بزنم.
نعمتی که ما در نماز از خداوند طلب عنایت آن را می کنیم، محققاً طلب و خواسته مادی نیست، زیرا مسئلۀ ما یک مسئلۀ مادی نیست! به یک بیان خلاصه، نیاز و طلب ما، نعمت روشنایی، نعمت پاکی، نعمت معنوی و روحانی است؛ نعمتی که گمشدگان در ظلمت توهمات از آن محروم مانده اند!
آیا این طلب، یعنی طلب نعمت آگاهی و روشنایی و پاکی واقعاً از خداوند است؟ آیا در این طلب مخاطب واقعاً خداوند است؟
وقتی در نظر بگیریم که نماز یک کیفیت و یک جریان شنیداری و دریافت است اصولاً «مخاطب» ماهیت و معنایی غیر از آنچه در تصوّر ما هست پیدا می کند. شاید آیه ها ماهیت تذکار را دارند - نه ماهیت داشتن یک مخاطب را!
من چه شناختی از مخاطب خود دارم؟ هیچ شناختی. پس مخاطبی که من کوچکترین شناختی از او ندارم چه فرقی دارد با فقدان مخاطب!!؟
من، فرافکنی یا بازتاب اندیشه های محدود خودم را به حساب شناخت خدا میگذارم. حقیقت امر این است که مخاطب من در نماز «خود» من است، نه ذاتی که و رای هرگونه اندیشه ذهن است!
به همین جهت است که نماز من در صورتی صحیح است، در صورتی حامل یک محتوا است که اندیشه های ذهن در غیبت باشند و ذهن خودش را به وضعیت شنیداری و دریافت سپرده باشد! در وضعیت اندیشه گری، گفتمان و مخاطب سازی، ذهن اندیشه های «خودش» را - به عنوان خدا ـ مخاطب قرار می دهد! این از لحاظ معنا مترادف چیزی است که می فرماید: «افرايتُ مَن اتّخذ الههَ هواهُ». (آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خودش را معبود خودش قرار داده است؟)
محمد جعفر مصفا
نامه ای به ندیده ام
ص 404 و 405 و 406
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
اساسی ترین ارتباط انسان با ذات احدیت از طریق فطرت است. نمی دانم منظور از «کرامت» نسبت به انسان، عطای فطرت است به او یا منظور عطای عقل، اندیشه، قوه ادراک، قیاس، سنجش، تشخیص و تمیز است!؟
به هر حال یک ممر ارتباط انسان با ذات خداوند، فطرت است و به دلیل رحمت و عنایت نسبت به این مخلوق خاص، آیینی را برای انسان مقرر فرموده است که به نظر میرسد اساسی ترین هدف آن حفظ فطرت است – به وسیله آن آیین. و گفتیم علت این که قرآن «حصن» نامیده می شود این است که فطرت آدمی را در موضع ایمن خود حفظ می کند. این نیز شکلی از ارتباط است.
بُعد دیگری برای هدف قرآن وجود دارد. پس از آنکه انسان ـ به علت جهل تباهی و ادبار - از حصن برون افتاد، خداوند قوانین قرآن را طوری تنظیم و بر پیامبر نازل فرموده که موافقت و هماهنگی داشته باشد با فطرت.
خدا می داند به چه دلیل انسان از فطرت پاک اولیه خود جدا شده و دور افتاده به هر حال رحمت واسعه خداوند که شامل انسان است، احکام، قوانین و مقرراتی را برای او تعیین فرموده که از طریق رعایت آن و عمل به آن می تواند بار دیگر به فطرت پاک اولیه خود برگردد!
این نیز بُعد دیگری از رابطه است!
آیا جز اینها رابطه دیگری وجود دارد!؟ اگر وجود دارد باید آن را مشخص و معین کنیم. مشخص کردن آن رابطه (خواه رابطه دیگری وجود دارد یا وجود ندارد) بسیار ضروری و مفید است.
(به این نکته کلی نیز توجه داشته باشیم که عالم هستی با اراده و مشیت الهى لحظه به لحظه در حال خلق شدن است. به عبارت دیگر هستی با مشیّت الهی در جریان است. ولی این رحمت و این رابطه فرق میکند با این که من می گویم خدا خواست که زمین هایمان ترقی کنند، یا دعای مادرم و مردم باعث شد که در کشتی حریفم را زمین بزنم.
نعمتی که ما در نماز از خداوند طلب عنایت آن را می کنیم، محققاً طلب و خواسته مادی نیست، زیرا مسئلۀ ما یک مسئلۀ مادی نیست! به یک بیان خلاصه، نیاز و طلب ما، نعمت روشنایی، نعمت پاکی، نعمت معنوی و روحانی است؛ نعمتی که گمشدگان در ظلمت توهمات از آن محروم مانده اند!
آیا این طلب، یعنی طلب نعمت آگاهی و روشنایی و پاکی واقعاً از خداوند است؟ آیا در این طلب مخاطب واقعاً خداوند است؟
وقتی در نظر بگیریم که نماز یک کیفیت و یک جریان شنیداری و دریافت است اصولاً «مخاطب» ماهیت و معنایی غیر از آنچه در تصوّر ما هست پیدا می کند. شاید آیه ها ماهیت تذکار را دارند - نه ماهیت داشتن یک مخاطب را!
من چه شناختی از مخاطب خود دارم؟ هیچ شناختی. پس مخاطبی که من کوچکترین شناختی از او ندارم چه فرقی دارد با فقدان مخاطب!!؟
من، فرافکنی یا بازتاب اندیشه های محدود خودم را به حساب شناخت خدا میگذارم. حقیقت امر این است که مخاطب من در نماز «خود» من است، نه ذاتی که و رای هرگونه اندیشه ذهن است!
به همین جهت است که نماز من در صورتی صحیح است، در صورتی حامل یک محتوا است که اندیشه های ذهن در غیبت باشند و ذهن خودش را به وضعیت شنیداری و دریافت سپرده باشد! در وضعیت اندیشه گری، گفتمان و مخاطب سازی، ذهن اندیشه های «خودش» را - به عنوان خدا ـ مخاطب قرار می دهد! این از لحاظ معنا مترادف چیزی است که می فرماید: «افرايتُ مَن اتّخذ الههَ هواهُ». (آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خودش را معبود خودش قرار داده است؟)
محمد جعفر مصفا
نامه ای به ندیده ام
ص 404 و 405 و 406
🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی