یک خانم ۴۷ ساله و گیاهخوار از یک سال گذشته به دلیل حملات پنیک تحت نظر روانپزشک است.
- حالتون چطوره؟
- اضطرابم خیلی بهتر شده. ولی یادتونه جلسهی قبلی به شما گفتم احساس میکنم غذا تو گلوم گیر میکنه؟ اون مشکلم بیشتر شده.
- عجیبه. من انتظار داشتم گذرا باشه. یکی از علایم اضطراب گلوبوس فارنژیوس است که همون احساس گیر کردن غذا در گلو است.
- من فکر نمیکنم مربوط به اضطرابم باشه.
- همیشه موقع غذا خوردن این مشکل رو دارید یا بعضیوقتها؟
- تازگیها همیشه شده.
- با همهی غذاها این اتفاق میفته؟
- نه، مثلن با سوپ مشکلی ندارم.
- در هر صورت چون ادامه دار شده حتمن باید توسط دکتر گوارش ویزیت بشید. یک نامهی ارجاع برای یکی از همکارهام مینویسم.
مطب دکتر گوارش:
- توی نامه از روانپزشکتون خوندم که چند ماهه در بلع مشکل دارید و بیشتر با غذا های جامده. درسته؟
- بله درسته.
- همیشه موقع غذا خوردن اینجوری میشید یا گاهی وقتها؟
- تازگیها همیشه شده.
-متوجه خشکی دهان یا خشکی چشم نشدید؟
- نه اصلن.
- سابقهی بیماری خاصی ندارید؟
- قبلن ریفلاکس داشتم. دارو خوردم خیلی بهتر شدم.
- بهتره شما رو اندوسکوپی کنم. با بیمارستان تماس بگیرید و وقت اندوسکوپی بگیرید. حالا که بیهوشی میگیرید و وقت میگذارید، بهتره همزمان کلونوسکوپی هم بشید.
- من که مشکلی با رودههام ندارم!
- بعد از ۴۵ سالگی توصیه میشه همهی آدمها هر ۱۰ سال یکبار کلونوسکوپی بشن که اگه مشکلی باشه و هنوز علامت نداشته باشه تشخیص بدیم.
- ممنونم. باشه وقت میگیرم.
- یک سری آزمایش هم براتون مینویسم. اون ها رو قبلش انجام بدید.
در بیمارستان:
- خب خانم خوشبختانه نتیجهی اندوسکوپی و کولونوسکوپی شما کاملن نرماله. آزمایشهای شما هم کاملن نرماله. با اینکه گواتر (بزرگی تیرویید) نداشتید، من آزمایش تیرویید و بعضی از آزمایشهای مهم روماتولوژی را هم براتون نوشتم. همهچیز کاملن نرماله. خیالتون راحت باشه. مشکل شما روانیه، من هم تشخیصم گلوبوس است. لازمه تحت نظر روانپزشکتون باشید.
مطب روانپزشک:
- دکتر دقیقن همون طور که شما تشخیص دادید نظر متخصص گوارش هم گلوبوس فارنژیوس بود. همهی آزمایشها نرمال بود. اندوسکوپی هم نرمال بود.
روانپزشک در حالی که گزارش اندوسکوپی را میخواند: خب خیال من صد در صد راحت شد. تمام مری و معدهی شما با دوربین دیده شده و هیچ مشکلی ندارید. خیال من کاملن راحت شد که دیگه مشکل ارگانیک وجود نداره. همین داروها را ادامه بدید.
کتی جون را در شاپینگ مال میبیند.
- کتی جون: تو کجایی دختر؟! از هر کسی سراغت رو میگیرم کسی ازت خبر نداره.
- یه مدته درگیر کارهای مهاجرتم هستم. امتحان آیلتس داشتم. مدتیه بچهها رو ندیدم.
- ای بابا، همه هم که دارن میرن. اگه فکر کردی میذارم امروز که دیدمت در بری اشتباه کردی! اینجا فودکرتش خیلی خوبه. بیا بریم یهچیزی بخوریم و کلی گپ بزنیم.
- بریم کتی جونم.
- کتی جون: خب اینجا این همبرگرهاش معروفه. اونجا رو میبینی ملت صف بستن؟! ولی ارزش منتظر بودنش رو داره. زود نوبتمون میشه.
- ممنونم کتی جون ولی من همبرگر نمیتونم بخورم. از اون رستوران ایرانی سوپ سفارش میدم.
- خب نمیشه که من جلوی تو همبرگر بخورم. باشه منم سوپ سفارش میدم. [با خنده]بهتره از رژیم همیشگی خارج نشیم....
- سوپش خوشمزه است.
- آره. خیلی. راستی چرا گفتی همبرگر نمیتونی بخوری؟! چیزی شده؟
- نمیدونم. مدتیه غذاهای جامد نمیتونم بخورم. احساس میکنم تو گلوم گیر میکنه. روانپزشکم گفته گلوبوس دارم.
- پس چرا خوب نشدی؟!
- نمیدونم والا.
- به نظر من بیا پیش دکتر من. خوبه که یه دکتر دیگه هم ببینتت.
- نه نیاز ندارم. پیش متخصص گوارش هم رفتم. از بالا و پایین با دوربین سیاحت کرد! کلی هم آزمایش گرفت. همه چیز نرمال بود.
- ولی من اگه جای تو باشم پیش این دکتر هم میرم. تشخیصهاش حرف نداره. یه چیزهایی ازش دیدم که بهش ایمان اوردم. با منشیش دوستم. برات وقت میگیرم.
مطب دکتر داخلی:
گفتید مدتیه احساس گیر کردن غذا درگلو دارید؟
- درسته.
همه چیز هم که نرماله. اندوسکوپی هم که نرمال بوده. هیچ علامت دیگهای ندارید؟ مثل سرفه، تنگی نفس؟
- نه، فقط مشکلم همینه.
دکتر داخلی شرح حال بیمارش را در ذهنش مرور میکند و ناگهان جرقهای در ذهنش زده میشود: خانم لطفن دستهاتون رو بیارید بالا.
-[دستانش را به سمت جلو میکشد.] این جوری خوبه؟
- نه، بیارید بالاتر. بالای سرتون....آهان خوبه. خب همین طور نگه دارید تا هر وقت من بگم.
ادامه در پست بعدی
@hafezbajoghli
- حالتون چطوره؟
- اضطرابم خیلی بهتر شده. ولی یادتونه جلسهی قبلی به شما گفتم احساس میکنم غذا تو گلوم گیر میکنه؟ اون مشکلم بیشتر شده.
- عجیبه. من انتظار داشتم گذرا باشه. یکی از علایم اضطراب گلوبوس فارنژیوس است که همون احساس گیر کردن غذا در گلو است.
- من فکر نمیکنم مربوط به اضطرابم باشه.
- همیشه موقع غذا خوردن این مشکل رو دارید یا بعضیوقتها؟
- تازگیها همیشه شده.
- با همهی غذاها این اتفاق میفته؟
- نه، مثلن با سوپ مشکلی ندارم.
- در هر صورت چون ادامه دار شده حتمن باید توسط دکتر گوارش ویزیت بشید. یک نامهی ارجاع برای یکی از همکارهام مینویسم.
مطب دکتر گوارش:
- توی نامه از روانپزشکتون خوندم که چند ماهه در بلع مشکل دارید و بیشتر با غذا های جامده. درسته؟
- بله درسته.
- همیشه موقع غذا خوردن اینجوری میشید یا گاهی وقتها؟
- تازگیها همیشه شده.
-متوجه خشکی دهان یا خشکی چشم نشدید؟
- نه اصلن.
- سابقهی بیماری خاصی ندارید؟
- قبلن ریفلاکس داشتم. دارو خوردم خیلی بهتر شدم.
- بهتره شما رو اندوسکوپی کنم. با بیمارستان تماس بگیرید و وقت اندوسکوپی بگیرید. حالا که بیهوشی میگیرید و وقت میگذارید، بهتره همزمان کلونوسکوپی هم بشید.
- من که مشکلی با رودههام ندارم!
- بعد از ۴۵ سالگی توصیه میشه همهی آدمها هر ۱۰ سال یکبار کلونوسکوپی بشن که اگه مشکلی باشه و هنوز علامت نداشته باشه تشخیص بدیم.
- ممنونم. باشه وقت میگیرم.
- یک سری آزمایش هم براتون مینویسم. اون ها رو قبلش انجام بدید.
در بیمارستان:
- خب خانم خوشبختانه نتیجهی اندوسکوپی و کولونوسکوپی شما کاملن نرماله. آزمایشهای شما هم کاملن نرماله. با اینکه گواتر (بزرگی تیرویید) نداشتید، من آزمایش تیرویید و بعضی از آزمایشهای مهم روماتولوژی را هم براتون نوشتم. همهچیز کاملن نرماله. خیالتون راحت باشه. مشکل شما روانیه، من هم تشخیصم گلوبوس است. لازمه تحت نظر روانپزشکتون باشید.
مطب روانپزشک:
- دکتر دقیقن همون طور که شما تشخیص دادید نظر متخصص گوارش هم گلوبوس فارنژیوس بود. همهی آزمایشها نرمال بود. اندوسکوپی هم نرمال بود.
روانپزشک در حالی که گزارش اندوسکوپی را میخواند: خب خیال من صد در صد راحت شد. تمام مری و معدهی شما با دوربین دیده شده و هیچ مشکلی ندارید. خیال من کاملن راحت شد که دیگه مشکل ارگانیک وجود نداره. همین داروها را ادامه بدید.
کتی جون را در شاپینگ مال میبیند.
- کتی جون: تو کجایی دختر؟! از هر کسی سراغت رو میگیرم کسی ازت خبر نداره.
- یه مدته درگیر کارهای مهاجرتم هستم. امتحان آیلتس داشتم. مدتیه بچهها رو ندیدم.
- ای بابا، همه هم که دارن میرن. اگه فکر کردی میذارم امروز که دیدمت در بری اشتباه کردی! اینجا فودکرتش خیلی خوبه. بیا بریم یهچیزی بخوریم و کلی گپ بزنیم.
- بریم کتی جونم.
- کتی جون: خب اینجا این همبرگرهاش معروفه. اونجا رو میبینی ملت صف بستن؟! ولی ارزش منتظر بودنش رو داره. زود نوبتمون میشه.
- ممنونم کتی جون ولی من همبرگر نمیتونم بخورم. از اون رستوران ایرانی سوپ سفارش میدم.
- خب نمیشه که من جلوی تو همبرگر بخورم. باشه منم سوپ سفارش میدم. [با خنده]بهتره از رژیم همیشگی خارج نشیم....
- سوپش خوشمزه است.
- آره. خیلی. راستی چرا گفتی همبرگر نمیتونی بخوری؟! چیزی شده؟
- نمیدونم. مدتیه غذاهای جامد نمیتونم بخورم. احساس میکنم تو گلوم گیر میکنه. روانپزشکم گفته گلوبوس دارم.
- پس چرا خوب نشدی؟!
- نمیدونم والا.
- به نظر من بیا پیش دکتر من. خوبه که یه دکتر دیگه هم ببینتت.
- نه نیاز ندارم. پیش متخصص گوارش هم رفتم. از بالا و پایین با دوربین سیاحت کرد! کلی هم آزمایش گرفت. همه چیز نرمال بود.
- ولی من اگه جای تو باشم پیش این دکتر هم میرم. تشخیصهاش حرف نداره. یه چیزهایی ازش دیدم که بهش ایمان اوردم. با منشیش دوستم. برات وقت میگیرم.
مطب دکتر داخلی:
گفتید مدتیه احساس گیر کردن غذا درگلو دارید؟
- درسته.
همه چیز هم که نرماله. اندوسکوپی هم که نرمال بوده. هیچ علامت دیگهای ندارید؟ مثل سرفه، تنگی نفس؟
- نه، فقط مشکلم همینه.
دکتر داخلی شرح حال بیمارش را در ذهنش مرور میکند و ناگهان جرقهای در ذهنش زده میشود: خانم لطفن دستهاتون رو بیارید بالا.
-[دستانش را به سمت جلو میکشد.] این جوری خوبه؟
- نه، بیارید بالاتر. بالای سرتون....آهان خوبه. خب همین طور نگه دارید تا هر وقت من بگم.
ادامه در پست بعدی
@hafezbajoghli