خوشبختی از آن شیرینیهایی است که باید گرمگرم خورد. نمیشود آنرا به منزل برد. همینکه کسی بخواهد آنرا به هر قیمت شده حفظ کند، گُهکاری میشود.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: یاد یکی از ابیات زیبای مثنوی معنوی مولانا افتادم:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق
پ.ن۲: چون شعر خیلی زیباییه، چند بیت بعدش رو اینجا میارم:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی؟
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سِرِّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو، دفعم مِدِه ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسبم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر، از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
@hafezbajoghli
خوشبختی از آن شیرینیهایی است که باید گرمگرم خورد. نمیشود آنرا به منزل برد. همینکه کسی بخواهد آنرا به هر قیمت شده حفظ کند، گُهکاری میشود.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: یاد یکی از ابیات زیبای مثنوی معنوی مولانا افتادم:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق/ نیست فردا گفتن از شرط طریق
پ.ن۲: چون شعر خیلی زیباییه، چند بیت بعدش رو اینجا میارم:
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی؟
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سِرِّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو، دفعم مِدِه ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسبم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر، از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
@hafezbajoghli