الطف الاشعار | لطیف ترین اشعار


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


▪︎به گزینش العبد الاحقر، علی‌رضا صدرایی‌▪︎
جهت برقراری مونو/دیالوگ:
@OneHundredraee

🔗 @Qanavat_Al_Tabeah

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


این خرقه که من دارم در رهن شراب اولیٰ
وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولیٰ

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولیٰ

چون مصلحت‌اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش، هم دیده پرآب اولیٰ

من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولیٰ

تا بی‌سروپا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی، در دست شراب اولیٰ

از هم‌چو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولیٰ

چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولیٰ

#حافظ

@AltafOlAshaar


ما را چو گذاشتی و رفتی
ما هم به خدا گذاشتیمت

#سنجر_کاشانی

@AltafOlAshaar


کردم به دیگری پی رفع گمان غیر
اظهار عشق و یار به من بدگمان بماند

#میلی_مشهدی

@AltafOlAshaar


شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد
من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

اهل نظرانند که چشمی به ارادت
با روی تو دارند و دگر بی بصرانند

هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا
بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند

ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه به درویش
کانها که بمردند گل کوزه گرانند

چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟
افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند

تا رای کجا داری و پروای که داری؟
کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند

اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند
چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند

سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت
بر در بنشینم اگر از خانه برانند

#سعدی

@AltafOlAshaar


آن سست وفا که یار دل‌سخت من است
شمع دگران و آتشِ رخت من است

ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف
جرم از تو نباشد گنه از بخت من است

#سعدی

@AltafOlAshaar


جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیری‌ات زندگانی؟

بگفت اندرین نامه حرفی است مبهم
که معنیش جز وقتِ پیری ندانی

تو، بِه کز توانایی خویش گویی
چه می‌پرسی از دورهٔ ناتوانی؟

جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا
نماند در این خانهٔ استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر می‌توانی، مده رایگانی

هر آن سرگرانی که من کردم اول
جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی

چو سرمایه‌ام سوخت، از کار ماندم
که بازی است، بی‌مایه بازارگانی

از آن برد گنج مرا، دزد گیتی
که در خواب بودم گهِ پاسبانی

#پروین_اعتصامی

@AltafOlAshaar


من از تمام دختران شهر، سر بودم
افسوس از بازی دنیا بی خبر بودم

از عکس هایی که به دیوار اتاقت بود
هرچندزیباتر نبودم،ساده تر بودم

هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم
با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم

هرجا به خاکی می‌زدی از آن همه همراه
تنها یکی می‌ماند، من آن یک نفر بودم

هرجا یکی کم بود کاسه کوزه هایت را
روی  سر او بشکنی آن دور و بر بودم

از دور میفهمم چه حالی،شادی یا غمگین
اما تو چه؟ دیروز فهمیدی پکر بودم؟

از خود به تو، از تو به غم، از غم به تنهایی
من در تمام عمر، در حال سفر بودم

من عاشقی کردم، تو عادت، فرق ما اینست
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم

ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه زبانم لال، کر بودم

گفتی:"اگر تو جای من بودی چه میکردی؟"
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم!

برگشتی و تنهایی ام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم..از بس که...

#مائده_هاشمی

@AltafOlAshaar


اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
که تنگنای جهان جای دل تپیدن نیست

ز بی غمی نبود رنگ روی من بر جای
ز ضعف، رنگ مرا قوت پریدن نیست

ز دست آینه شد موی سبز و گشت سفید
هنوز دانه امید را دمیدن نیست

قدم به خار و گل راه عشق یکسان نه
که رهزنی بتر از پیش پای دیدن نیست

سخن به خاک نیفتد ز طعن بدگهران
که آبروی گهر را غم چکیدن نیست

تپیدن دل سیاره می کند فریاد
که این شکسته بنا، جای آرمیدن نیست

نفس برای رمیدن ذخیره می سازد
وگرنه شیوه آن شوخ آرمیدن نیست

به روی من چمن آرا عبث دری بسته است
مرا چو پای گرانخواب، دست چیدن نیست

ز نامه صلح به طومار آه کن صائب
که نامه الف آه را دریدن نیست

#صائب_تبریزی

@AltafOlAshaar


دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است


من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگونسارتر است

گر تو اَش وعدهٔ دیدار ندادی امشب
پس چرا دیدهٔ من از همه بیدارتر است

طوطی اَر پستهٔ خندان تو بیند گوید
که ز تَنگ شکر این پسته شکربارتر است

هر گرفتار که در بند تو می‌نالد زار
می‌برد حسرت صیدی که گرفتارتر است

به هوای تو عزیزان همه خوارند، اما
گل به سودای رخت از همه کس خوارتر است

گر کشانند به یک سلسله طراران را
طرهٔ پرشکنت از همه طرارتر است

گر نشانند به یک دایرهٔ عیاران را
چشم مردم فکنت از همه عیارتر است

گر گشایند بتان دفتر مکاری را
بت حیلت‌گر من از همه مکارتر است

عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است

تیشه بر سر زد و پا از در شیرین نکشید
کوه‌کن بر در عشق از همه پادارتر است

در همه شهر ندیده‌ست کسی مستی من
زان که مست می عشق از همه هشیارتر است

دوش آن صف زده مژگان به فروغی می‌گفت
که دم خنجر شاه از همه خون‌خوارتر است

سر شاهان جوان بخت ملک ناصردین
که به شاهنشهی از جمله سزاوارتر است

#فروغی_بسطامی

@AltafOlAshaar


زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود
بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود

عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست
همچو نوروزی که واقع در محرم می‌شود

قتل ما هرگاه باشد می‌توان، تعجیل چیست
کشتن شمع حیات ما به یک دم می‌شود

تا چه آرد بر سر بال کبوتر نامه‌ام
خامه‌ام هردم ز بار درد دل خم می‌شود

هست با خونین‌دلانم الفتی کز بعد مرگ
خاک من بر زخم اگر پاشند مرهم می‌شود

بس که شاداب است گلشن از سرشک عندلیب
آتش ار بر روی گل ریزند شبنم می‌شود

در دیار ما مصیبت دوستی عامست، عام
کز چراغی مرده در یک شهر ماتم می‌شود

همچو محجوبی که در شهر غریب آمد درون
خواب در چشمم به مردم آشنا کم می‌شود

تا کلیم از آدمیت لاف زد بی‌غم نبود
غم بود تخمی که سبز از خاک آدم می‌شود

#کلیم_کاشانی

@AltafOlAshaar


ما نقد عافیت به می ناب داده‌ایم
خار و خس وجود به سیلاب داده‌ایم

رخسار یار گونه آتش از آن گرفت
کاین لاله را ز خون جگر آب داده‌ایم

آن شعله‌ایم کز نفس گرم سینه‌سوز
گرمی به آفتاب جهان‌تاب داده‌ایم

در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب داده‌ایم

کامی نبرده‌ایم از آن سیم‌تن رهی
از دور بوسه بر رخ مهتاب داده‌ایم

#رهی_معیری

@AltafOlAshaar


بيگانگی نگر كه من و يار چون دو چشم
همسايه‌ايم و خانهٔ هم را نديده‌ايم

#صیدی_طهرانی

@AltafOlAshaar


نشنیده‌ام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی
یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی

سروِ بلندِ بُستان، با این همه لطافت
هر روزش از گریبان، سر بَرنَکرد ماهی

گر من سخن نگویم، در حسنِ اعتدالت
بالات خود بگوید، زین راست‌تر گواهی

روزی چو پادشاهان، خواهم که برنشینی
تا بشنوی ز هر سو، فریادِ دادخواهی

با لشکرت چه حاجت، رفتن به جنگِ دشمن؟
تو خود به چشم و ابرو، بر هم زنی سپاهی

خیلی نیازمندان، بر راهت ایستاده
گر می‌کنی به رحمت، در کُشتگان نگاهی

ایمن مَشو که روی‌ات، آیینه‌ای‌ست روشن
تا کی چُنین بماند، وز هر کناره آهی

گویی چه جرم دیدی، تا دشمنم گرفتی؟
خود را نمی‌شناسم، جز دوستی گناهی

ای ماهِ سرو قامت، شکرانهٔ سلامت
از حالِ زیردستان، می‌پرس گاه گاهی

شیری در این قَضیَّت، کهتر شده ز موری
کوهی در این ترازو، کم‌تر شده ز کاهی

ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
وز رُستَنی نبینی، بر گورِ من گیاهی

سعدی به هر چه آید، گردن بنه که شاید
پیشِ که داد خواهی، از دستِ پادشاهی؟

#سعدی

@AltafOlAshaar


ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک
حق نگه دار که من می‌روم، الله مَعَک


تویی آن گوهرِ پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکرِ خیرِ تو بُوَد حاصلِ تسبیحِ مَلَک

در خلوصِ مَنَت ار هست شکی، تجربه کن
کس عیارِ زرِ خالص نشناسد چو محَک

گفته بودی که شَوَم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یَک

بگشا پستهٔ خندان و شِکَرریزی کن
خلق را از دهنِ خویش مَیَنداز به شک

چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشَم از چرخِ فلک

چون بَرِ حافظِ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بَرِ او یک دو قدم دورتَرَک

#حافظ

@AltafOlAshaar


بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزار‌و‌یک شب افسانه را مکرر کن

به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن

منِ کهن‌شده را از جوانه پر کردی
منِ کهن‌شده را شاعری نوآور کن

کسی هنوز عیار تو را نفهمیده‌ست
هرآنچه آینهٔ شعر گفت باور کن

بدا که از غزل من لبی نمی‌نوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن

سروده‌های مرا فتح کردن آسان است
نگفته‌های مرا می‌توانی از بر کن

و نقطه‌چینی اگر بین شعر و من باقی‌ست
تو آن نباید را نقطه‌نقطه کمتر کن

کمی به فکر غزل‌های ناتمامم باش
کم این قلم‌شده را شرمسار جوهر کن


#محمدعلی_بهمنی

@AltafOlAshaar


هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت

#سعدی

@AltafOlAshaar


آرامش دل است به بی‌آرزو شدن؛
از دستگاه عشق، دلی بی‌طلب طلب

#سیدمهدی_طباطبایی

@AltafOlAshaar


تو را دل دادم ای دلبر، شبت خوش باد، من رفتم
تو دانی با دل غم‌خور، شبت خوش باد، من رفتم

اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر، شبت خوش باد، من رفتم

ببردی نورِ روز و شب بدان زلف و رخِ زیبا
زهی جادو! زهی دلبر! شبت خوش باد، من رفتم

به چهره اصلِ ایمانی به زلفین مایهٔ کفری
ز جور هر دو آفت‌گر شبت خوش باد و، من رفتم

میان آتش و آبم از این معنی مرا بینی
لبانِ خشک و چشمِ تر، شبت خوش باد، من رفتم

بدان راضی شدم جانا که از حالم خبر پرسی
از این آخر بود کمتر؟ شبت خوش باد، من رفتم

#سنایی

@AltafOlAshaar


ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن
عزت‌ کجاست تا نتوان خوار زیستن

اندیشه‌ای که در چه خیال اوفتاده‌ای
مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن

تاکی زخلق پرده به رو افکنی چو خضر
مردن به از خجالت بسیار زیستن

در بارگاه یأس ادب اختراع ماست
بیخوابی و به سایهٔ دیوار زیستن

غفلت زداست پرتو اندیشهٔ کریم
حیفست یاد عهد و گنهکار زیستن

بی امتیاز بودنت از مرگ برتر است
تا کی به قید سکته چو بیمار زیستن

بی دوست، عمرهاست در آتش نشسته ایم
با این تعب نبود سزاوار، زیستن

ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست
لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن

آخر به مرگ زاغ و زغن کشته خلق را
در جست و جوی لقمه مردار زیستن

از درد ناقبولی وضع نفس مپرس
بر دل گران شدم ز سبکبار زیستن

با داغ و اشک و آه به سر می برم چو شمع
خوش داردَم به این همه آزار، زیستن

بیدل، من از وجود و عدم کردم انتخاب
بی اختیار مردن و ناچار زیستن

#بیدل_دهلوی

@AltafOlAshaar


دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت

وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت

گفتند خرم است شبستان وصل او
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت

گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت

خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت

#خاقانی

@AltafOlAshaar

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.