الطف الاشعار | لطیف ترین اشعار


Kanal geosi va tili: Eron, Forscha
Toifa: San’at


▪︎به گزینش العبد الاحقر، علی‌رضا صدرایی‌▪︎
جهت برقراری مونو/دیالوگ:
@OneHundredraee

🔗 @Qanavat_Al_Tabeah

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
Eron, Forscha
Statistika
Postlar filtri


تو را دل دادم ای دلبر، شبت خوش باد، من رفتم
تو دانی با دل غم‌خور، شبت خوش باد، من رفتم

اگر وصلت بگشت از من روا دارم روا دارم
گرفتم هجرت اندر بر، شبت خوش باد، من رفتم

ببردی نورِ روز و شب بدان زلف و رخِ زیبا
زهی جادو! زهی دلبر! شبت خوش باد، من رفتم

به چهره اصلِ ایمانی به زلفین مایهٔ کفری
ز جور هر دو آفت‌گر شبت خوش باد و، من رفتم

میان آتش و آبم از این معنی مرا بینی
لبانِ خشک و چشمِ تر، شبت خوش باد، من رفتم

بدان راضی شدم جانا که از حالم خبر پرسی
از این آخر بود کمتر؟ شبت خوش باد، من رفتم

#سنایی

@AltafOlAshaar


ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن
عزت‌ کجاست تا نتوان خوار زیستن

اندیشه‌ای که در چه خیال اوفتاده‌ای
مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن

تاکی زخلق پرده به رو افکنی چو خضر
مردن به از خجالت بسیار زیستن

در بارگاه یأس ادب اختراع ماست
بیخوابی و به سایهٔ دیوار زیستن

غفلت زداست پرتو اندیشهٔ کریم
حیفست یاد عهد و گنهکار زیستن

بی امتیاز بودنت از مرگ برتر است
تا کی به قید سکته چو بیمار زیستن

بی دوست، عمرهاست در آتش نشسته ایم
با این تعب نبود سزاوار، زیستن

ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیست
لعنت به وضع دور ز دلدار زیستن

آخر به مرگ زاغ و زغن کشته خلق را
در جست و جوی لقمه مردار زیستن

از درد ناقبولی وضع نفس مپرس
بر دل گران شدم ز سبکبار زیستن

با داغ و اشک و آه به سر می برم چو شمع
خوش داردَم به این همه آزار، زیستن

بیدل، من از وجود و عدم کردم انتخاب
بی اختیار مردن و ناچار زیستن

#بیدل_دهلوی

@AltafOlAshaar


دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

ما بی‌خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی‌خبر ما خبر نداشت

ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت

گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت

وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت

گفتند خرم است شبستان وصل او
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت

گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت

خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت

#خاقانی

@AltafOlAshaar


هم خنده ام و بین مجانین همه گیرم
هم با غم و اندوه مراعاتِ نظيرم

یک ثانیه هم نیست که فکر تو نباشم
بین دل و این خواستنِ یکسره گیرم

من تاریِ مغرب تو درخشیدن صبحی
من راه ندارم به تو، باید بپذیرم

در باور من نيست تو را داشته باشم
با ياد تو هم قانعم از بس كه فقيرم

وصل تو اگر موجب عادت به تو باشد
ترجيح من اين است كه دلتنگ بميرم

#سیدتقی_سیدی

@AltafOlAshaar


مسلمان نمایان تکنوکرات
رهاوردتان چیست جز منکرات

شما گر نماینده ی مردمید
چرا مات و مبهوت و سر در گمید

شما یی که دین را به نان می دهید
کجا در ره عشق جان می دهید

نمایندگانی که از این امتند
خداباور و تشنه ی خدمتند

الا ای عارفان بی معارف
جهالت پیشگان شبه عارف

اگر فرهنگتان فرهنگ دین است
چرا آهنگتان کفر آفرین است

شما گر پیرو خط امامید
چرا دلبسته ی میز و مقامید؟

#محمدرضا_آقاسی

@AltafOlAshaar


با یک‌ نظر گشودی و بستی کتاب را
گفتی:مبارک است ! بیاور شراب را

گفتم: تو نیز مثل من از خویش خسته ای؟
پلکی بهم زدی و گرفتم جواب را

بگذار با محاسبه ی حال و‌ روز خویش
آسان کنیم زحمت روز حساب را

آوخ که ترس و‌ واهمهٔ روز واپسین
از چشم مردمان نگرفته ست خواب را

آیینه را ببخش که با راست گویی اش
آزرده کرد خاطر عالی جناب را

از بس که خلق پشت نقاب ایستاده اند
باور نمی کنند من بی نقاب را

خفاش های قلعهٔ تاریک ذهن شهر
بهتر که آرزو‌ نکنند آفتاب را

روزی یکی از این همه مظلوم در زمین
می افکند به گردن ظالم طناب را

#فاضل_نظری

@AltafOlAshaar


تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمی‌گنجد

مرا اسرار از این گفته‌ها بالاتر است ، امّا
به گوش خلق ، از این حرف بالاتر نمی‌گنجد

به سینه دست نادانی مزن ارباب دانش را
اگر علمی تو را در مخزن باور نمی‌گنجد

عجب نبوَد که این خوابیدگان را نیست بیداری
اذان صبح اندر گوشهای کر نمی‌گنجد

مرا خواب آن زمان آید ، که در زیر لَحَد باشم
سر پُرشور اندر نرمی بستر نمی‌گنجد

ز بس راه وفاداری سریع و آتشین رفتم
سخنهای وفایم در دل دلبر نمی‌گنجد

توانگر را مخوان در گوش دل اسرار ِ درویشی
که در خشخاش ، خورشید بلندْاختر نمی‌گنجد

دل سرگشته‌ام هر لحظه آهنگ عَدَم دارد
که رسوایی چو من در عالم ِ دیگر نمی‌گنجد

نشان قبر مگذارید بعد از مرگ، یغما را
شهاب طارم ِ اسرار ، در مقبر نمی‌گنجد

#یغمای_نیشابوری

@AltafOlAshaar


نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی
نیمِ باقی‌مانده هم هروقت فرصت داشتی

بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی
دستِ یاری چیست؟ سودایِ غنیمت داشتی

خانه‌ای از جنسِ دلتنگی بنا کردم، ولی
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی

زخم خوردم، گاهی از ایشان و گاه از چشمِ تو
با رقیبان بر سرِ جانم رقابت داشتی

ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته‌ست، کاش
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی

#سجاد_سامانی

@AltafOlAshaar


دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو
سپندوار ز کف داده‌ام عنان بی تو

ز تلخکامی دوران دلم نشد فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه‌آلوده‌ام ز تنگدلی
پر است سینه‌ام از انده گران بی تو

نسیم صبح نمی‌آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان بی تو

لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم
اگر امان دهدم چشم خون‌فشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره‌ای به زبان
نمی‌زند سخنم آتشی به جان بی تو

ز بیدلی و خموشی چو نقش تصویرم
نمی‌گشایدم از بی‌خودی زبان بی تو

از آن زمان که فروزان شدم ز پرتو عشق
چو ذره‌ام به تکاپوی جاودان بی تو

عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین‌دهان بی تو

گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به «محراب جمکران» بی تو

#آیت‌الله_خامنه‌ای

@AltafOlAshaar


بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند

نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زِ هم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیایی همه ساعت، همه ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

#قیصر_امین‌پور

@AltafOlAshaar


آسایش و پولِ جاودان می خواهیم
از فقر و گرسنگی امان می خواهیم

یک بار نگفته ایم دلتنگ تواییم
شرمنده تو را برای نان می خواهیم

#عاصی_خراسانی

@AltafOlAshaar


افسرده مباش، یار خواهد آمد
آن وارث ذوالفقار خواهد آمد

سردیِ خزان ظلم هم میگذرد
نومید مشو، بهار خواهد آمد

#عاصی_خراسانی

@AltafOlAshaar


نه درین گلشن گلی از آشنائی بو دهد
نه نسیمی غنچه گلهای ما را رو دهد

بیم آن باشد که شادی مرگ کردم چون حباب
گر درین آب و هوایم خنده گاهی رو دهد

چرخ دیگرگون نخواهد شد بدلتنگی ساز
پستی این سقف سر را تکیه بر زانو دهد

در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد

ناله ای بشنو زبلبل چون بگلشن آمدی
اینقدر بنشین که گل زخمی ز زلفت بو دهد

گردش چشمت چو پیماید بهر کس دور خویش
سرمه را بتوان بخورد هر نصیحت گو دهد

در علاج درد دل ساقی طبیبت بس کلیم
بوسه فرماید غذا، وز باده ات دارو دهد


#کلیم_کاشانی

@AltafOlAshaar


گفت هر رازی نشاید باز گفت
جفت طاق آید گهی گه طاق جفت

از صَفا گر دَم زَنی با آینه
تیره گردد زود با ما آینه

در بیانِ این سه، کَم جُنبان لبت
از ذَهاب و از ذَهَب، وَز مَذهبت

کین سه را خصمست بسیار و عدو
در کمینت ایستد چون داند او

ور بگویی با یکی دو الوداع
کُلّ سِرّ جاوَزَ الإثنین شاع

گر دو سه پرنده را بندی بهم
بر زمین مانند محبوس از الم

مشورت دارند سرپوشیده خوب
در کنایت با غلط‌ افکن مشوب

مشورت کردی پیمبر بسته‌سر
گفته ایشانش جواب و بی‌خبر

در مثالی بسته گفتی رای را
تا ندانند خصم از سر پای را

او جواب خویش بگرفتی ازو
وز سؤالش می‌نبردی غیر بو

#مولوی

@AltafOlAshaar


هرزه پردازی دل سخت ملولم دارد...
اندر این شهر بپرسید قفس سازی هست؟

#آزاد_کشمیری

@AltafOlAshaar


‌مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است
بمان! که مهر تو از سینه راندنش سخت است

چگونه دل نسپاری به دیگران؟ که دلت
کبوتری‌ ست که یک جا نشاندنش سخت است

چه حال و روز غریبی که قلب عاشق من
اسیر کردنش آسان، رهاندنش سخت است

زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد
کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است .

هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام
حديث شوق به پایان رساندنش سخت است ...

#سجاد_سامانی

@AltafOlAshaar


فیض حلاوت از دل بی‌کبر و کین طلب
زنبور را ز خانه برآر انگبین طلب

بی‌پرده است حسن غنا در لباس فقر
دست رسا ز کوتهی آستین طلب

دل جمع کن ز بام و در عافیت فسون
آسودگی ز خانه به دوشان زین طلب

پشمینه‌پوش رو به فسردن سرای شیخ!
فصل شتا محافظت از پوستین طلب

دست طلب به هرچه رسد مفت عجزگیر
دور است آسمان‌، تو مراد از زمین طلب

گلهای این چمن همه در زیر پای توست
ای غافل از ادب نگه شرمگین طلب

زین جلوه‌ها که در نظرت صف کشیده است
آیینه‌داری نفس واپسین طلب

عمر از تلاش باد به‌کف چون نفس گذشت
چیزی نیافت کس که بیرزد به این طلب

دل درخور شکست به اقلیم انس تاخت
چینی همان به جادهٔ مو رفت چین طلب

شبنم وصال‌گل طلبید آب شد ز شرم
از هرکه هرچه می‌طلبی اینچنین طلب

این آستان هوسکدهٔ عرض ناز نیست
شاید به سجده‌ای بخرندت‌، جبین طلب

بیدل خراش چهرهٔ اقبال شهرت است
عبرت زکارخانهٔ نقش نگین طلب

#بیدل_دهلوی

@AltafOlAshaar


بروی مرهم مرهم نهیم بر دل ریش
که زخم بر سر زخمست و نیش بر سر نیش

اگر ببادیه چون بیکسان هلاک شویم
زگردباد به بندیم نخل ماتم خویش

پر است خاطر آن بیوفا ز کینه ما
بغایتی که نگردد ز حرف دشمن بیش

بخون فشانی چشم بهانه جوست چنان
که خون زدیده جهد بر رگم زپیکر نیش

دلم ز ناز و نعیم جهان ندارد رنگ
چه جای نقش و نگارست خانه درویش

کلیم بهر خط زخم دلبران تن را
زدیم مسطری از استخوان پهلوی خویش

#کلیم_کاشانی

@AltafOlAshaar


دنیا بنا نداشت به غم راه باز کند
دیدم غریب مانده، سپردم که "با من‌ است"

#معنی_زنجانی

@AltafOlAshaar


حالِ دل با تو گفتنم، هوس است
خبرِ دل شِنُفتَنَم، هوس است

طَمَعِ خام بین که قِصهٔ فاش
از رقیبان نَهُفتَنَم، هوس است

شبِ قدری چنین عزیزِ شریف
با تو تا روز خُفتنم، هوس است


وه که دُردانه‌ای چنین نازک
در شبِ تار سُفتنم، هوس است

ای صبا امشبَم مَدَد فرمای
که سحرگه شکفتنم، هوس است

از برای شَرَف به نوُکِ مژه
خاکِ راهِ تو رفتنم، هوس است

همچو حافظ به رَغمِ مُدَعیان
شعرِ رندانه گفتنم، هوس است

#حافظ

@AltafOlAshaar

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.