Репост из: بنرهای شاتوت
دختره ماه ۴ بارداری رفته سونوی پایینتنه (🍑) دکتره ازش می پرسه باسنتو کی شِیو کرده؟
دختره روش نمیشه بگه شوهرم😂
چرا؟!
چون شوهرش همکار دکترست!
دکتر ارسلان ملکشاهان ، خشک و جدی ترین جراح بیمارستان که کل پرستارا حتی با شنیدن اسمش هم رنگشون میپره!👇
🥵🥵🥵🥵🥵🥵💦💦💦💦💦💦💦💦💦
_ باسنتو کی شِیو کرده؟
دهن باز کردم بگم شوهرم اما لبمو گاز گرفتم!
اگر ارسلان خبر دار میشد اومدم این بیمارستان خودش پوست از سرم میکند!
ناخواسته خندیدم و زمزمه کردم
_نخیر حاملم! تو این ۹ ماه دستشم بهم نمیخوره
صدای خانوم دکتر دوباره بلند شد
_با منی؟ نشنیدم صداتو عزیزم
_نه با خودم بودم!
این زن که نمیدونست من همسر ارسلانم پس ایرادی نداشت ازش حرفی بزنم!
بدجنس جواب دادم
_کمر به پایین رو شوهرم شیو کرده!
به شکمم که تازه داشت کمی برآمده میشد اشاره زدم و ادامه دادم
_آخه این گل پسر نمیذاره مامانش شکم به پایینش رو ببینه
بابای گل پسرم ترسید بدنم و ببرم پس خودش دست به کار شد
خانم دکتر قهقهه زد
_عاشق زوجای پرانرژیم!
ولی دیگه خنده ی منو نیار!
تو این بیمارستان یک گرگ زخمی داریم که منتظره صدا از پرسنل بشنوه و بهشون حمله کنه
تو دلم خندیدم
میدونستم کیو میگه
ارسلان ملکشاهان!
شوهر من...
انگار دلش خیلی پر بود که ادامه داد
_خر پول و جذابه ولی وحشتناک ترین آدمیه که تو عمرم دیدم
پاچه همه رو میگیره ، فقط رابطش با بچه ها خوبه!
زیرلب زمزمه کردم
_باز خوبه مثل اینکه قراره با بچمون مهربون باشه!
بی انصافی بود
ارسلان با منم مهربون بود
هربار که بخاطر اینکه حوصلم سر نره چالش های اینستاگرام رو روش پیاده میکردم و اون تنها با تاسف صدام میکرد و یا عصبی دنبالم می افتاد!
به هرحال تا به حال که زنده مونده بودم!
با تقه ای که به در زده شد خانوم دکتر صداش رو بالا برد
_بفرمایید
پرستاری با عجله وارد شد
_خانوم افخمی توروخدا به دادمون برسید دکتر ملک شاهان الان همه رو سلاخی میکنه! مثل اینکه مریضشون رو ارجاع داده بودن اینجا و شما قبولشون نکردید الانم......
قبل از تموم شدن حرفش صدای بم و جدی ارسلان تو فضا پیچید
_ننهامون بذارید ، سریع
رنگم پرید و خواستم تا قبل اینکه ببینتم همراه پرستار فرار کنم اما دیر شده بود
چشمش بهم افتاد
به منی که با شکم برهنه روی تخت دراز کشیده بودم
تیز نگاهم کرد و دندوناشو روی هم فشرد
ناخواسته خندیدم و به دکتر نگاه کردم
_ عجب گرگ زخمی خطرناکیم هستن!
دکتر با چشمای گشاد شده نگاهم کردو من مثل همیشه که هول میشدم و سعی میکردم گندی که زدمو درست کنم ادامه دادم
_من برم؟ تمومه؟ به خدا من حاملم لازم نیست گرگ بهم حمله کنه با دیدنشم بچم سقط میشه!
ارسلان خشن زمزمه کرد
_ زبونتو گاز بگیر!
دکتر انقدر دست پاچه بود که نشنید ارسلان چی گفته
_وا عزیزم! چه گرگی؟ گرگ کجا بوده وسط تهران!
به زور خندیدم
این مرد دستش بهم برسه نشون میده گرگ واقعی همینجاست!
_اوکی ، حالا برم؟
دکتر سعی کرد خودشو جمع و جور کنه
_نه عزیزم اجازه بده با جنابدکتر ملکشاهان حرف بزنم بعد میام
ناخواسته خندیدم
_جناب دکتر؟ ازاون موقع که گرگ بود!
زن چشم غره رفت
_آروم بگیر دیگه عزیزم! همینجا بمون برگشتم باید سونوی واژینال بدی!
ترسیده جیغ زدم
_ چی؟ سونوی چی؟
به بین پام اشاره کردم و ادامه دادم
_ اینجا؟ اون دستگاه گنده مگه جا میشه تو من؟ یا خود خدا
ناخواسته بغض کرده با ترس به ارسلان خیره شدم
_ ارسلان این چی داره میگه؟
چشمای زن از شدت تعجب گشاد شد و ارسلان خشک گفت
_ لباستو بپوش برو تو ماشین تا بیام
دکتر بهت زده و مات پرسید
_ همسرتونن آقای دکتر؟ شما باسنشونو شیو.....
انگار تازه فهمید چه گندی زده که با صورت رنگ پریده ساکت شد
من که با دیدن ارسلان شیر شده بودم خندیدم
_دکتر یه سوال داشتم
صدای زن از ته چاه می اومد
_جانم؟
_ گفتید تا پنج ماهگی میتونم رابطه داشته باشم دیگه من؟
میشه جلوی شوهرمم یک بار بگید؟
دوماهه خبری نیست آخه ... بچم میترسه به این یکی بچم که تو شکممه آسیب بزنه! بعد شما بیا بگو گرگ زخمیه! گرگ زخمی اگر بود که منو به هفتاد روش سامورایی.....
صدای عصبی ارسلان بلند شد
_دلی! تو ماشین!
روی تخت نیم خیز شدم که دکتر گفت
_ وضعشون خوب نیست دکتر ، سونو واژینال نیازه بنویسم؟
ارسلان با جدیت سرتکون داد
_ اتاق رو خالی کنید الان انجام میدم ، نتیجهش رو تحویلتون میدم
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
وااااای این رمان در عین حال که کِرکِر خندهست ولی زبونتم از هیجان بند میارع🥲
چرا؟!
فکر کن دختر تخس و ریزه میزه یک بلاهایی سر دکتر با ابهت مملکت میاره که من همسري میگم اینبار دیگه پسره خونشو میریزه
البته بار آخر همینم شد ولی قبل اینکه دستش به دختره برسه ، زرنگ خانوم داد زد : من حاملمممممم!😂😂🤰🤰🤰🤰🤰🤰🤰🤰😁😁
دختره روش نمیشه بگه شوهرم😂
چرا؟!
چون شوهرش همکار دکترست!
دکتر ارسلان ملکشاهان ، خشک و جدی ترین جراح بیمارستان که کل پرستارا حتی با شنیدن اسمش هم رنگشون میپره!👇
🥵🥵🥵🥵🥵🥵💦💦💦💦💦💦💦💦💦
_ باسنتو کی شِیو کرده؟
دهن باز کردم بگم شوهرم اما لبمو گاز گرفتم!
اگر ارسلان خبر دار میشد اومدم این بیمارستان خودش پوست از سرم میکند!
ناخواسته خندیدم و زمزمه کردم
_نخیر حاملم! تو این ۹ ماه دستشم بهم نمیخوره
صدای خانوم دکتر دوباره بلند شد
_با منی؟ نشنیدم صداتو عزیزم
_نه با خودم بودم!
این زن که نمیدونست من همسر ارسلانم پس ایرادی نداشت ازش حرفی بزنم!
بدجنس جواب دادم
_کمر به پایین رو شوهرم شیو کرده!
به شکمم که تازه داشت کمی برآمده میشد اشاره زدم و ادامه دادم
_آخه این گل پسر نمیذاره مامانش شکم به پایینش رو ببینه
بابای گل پسرم ترسید بدنم و ببرم پس خودش دست به کار شد
خانم دکتر قهقهه زد
_عاشق زوجای پرانرژیم!
ولی دیگه خنده ی منو نیار!
تو این بیمارستان یک گرگ زخمی داریم که منتظره صدا از پرسنل بشنوه و بهشون حمله کنه
تو دلم خندیدم
میدونستم کیو میگه
ارسلان ملکشاهان!
شوهر من...
انگار دلش خیلی پر بود که ادامه داد
_خر پول و جذابه ولی وحشتناک ترین آدمیه که تو عمرم دیدم
پاچه همه رو میگیره ، فقط رابطش با بچه ها خوبه!
زیرلب زمزمه کردم
_باز خوبه مثل اینکه قراره با بچمون مهربون باشه!
بی انصافی بود
ارسلان با منم مهربون بود
هربار که بخاطر اینکه حوصلم سر نره چالش های اینستاگرام رو روش پیاده میکردم و اون تنها با تاسف صدام میکرد و یا عصبی دنبالم می افتاد!
به هرحال تا به حال که زنده مونده بودم!
با تقه ای که به در زده شد خانوم دکتر صداش رو بالا برد
_بفرمایید
پرستاری با عجله وارد شد
_خانوم افخمی توروخدا به دادمون برسید دکتر ملک شاهان الان همه رو سلاخی میکنه! مثل اینکه مریضشون رو ارجاع داده بودن اینجا و شما قبولشون نکردید الانم......
قبل از تموم شدن حرفش صدای بم و جدی ارسلان تو فضا پیچید
_ننهامون بذارید ، سریع
رنگم پرید و خواستم تا قبل اینکه ببینتم همراه پرستار فرار کنم اما دیر شده بود
چشمش بهم افتاد
به منی که با شکم برهنه روی تخت دراز کشیده بودم
تیز نگاهم کرد و دندوناشو روی هم فشرد
ناخواسته خندیدم و به دکتر نگاه کردم
_ عجب گرگ زخمی خطرناکیم هستن!
دکتر با چشمای گشاد شده نگاهم کردو من مثل همیشه که هول میشدم و سعی میکردم گندی که زدمو درست کنم ادامه دادم
_من برم؟ تمومه؟ به خدا من حاملم لازم نیست گرگ بهم حمله کنه با دیدنشم بچم سقط میشه!
ارسلان خشن زمزمه کرد
_ زبونتو گاز بگیر!
دکتر انقدر دست پاچه بود که نشنید ارسلان چی گفته
_وا عزیزم! چه گرگی؟ گرگ کجا بوده وسط تهران!
به زور خندیدم
این مرد دستش بهم برسه نشون میده گرگ واقعی همینجاست!
_اوکی ، حالا برم؟
دکتر سعی کرد خودشو جمع و جور کنه
_نه عزیزم اجازه بده با جنابدکتر ملکشاهان حرف بزنم بعد میام
ناخواسته خندیدم
_جناب دکتر؟ ازاون موقع که گرگ بود!
زن چشم غره رفت
_آروم بگیر دیگه عزیزم! همینجا بمون برگشتم باید سونوی واژینال بدی!
ترسیده جیغ زدم
_ چی؟ سونوی چی؟
به بین پام اشاره کردم و ادامه دادم
_ اینجا؟ اون دستگاه گنده مگه جا میشه تو من؟ یا خود خدا
ناخواسته بغض کرده با ترس به ارسلان خیره شدم
_ ارسلان این چی داره میگه؟
چشمای زن از شدت تعجب گشاد شد و ارسلان خشک گفت
_ لباستو بپوش برو تو ماشین تا بیام
دکتر بهت زده و مات پرسید
_ همسرتونن آقای دکتر؟ شما باسنشونو شیو.....
انگار تازه فهمید چه گندی زده که با صورت رنگ پریده ساکت شد
من که با دیدن ارسلان شیر شده بودم خندیدم
_دکتر یه سوال داشتم
صدای زن از ته چاه می اومد
_جانم؟
_ گفتید تا پنج ماهگی میتونم رابطه داشته باشم دیگه من؟
میشه جلوی شوهرمم یک بار بگید؟
دوماهه خبری نیست آخه ... بچم میترسه به این یکی بچم که تو شکممه آسیب بزنه! بعد شما بیا بگو گرگ زخمیه! گرگ زخمی اگر بود که منو به هفتاد روش سامورایی.....
صدای عصبی ارسلان بلند شد
_دلی! تو ماشین!
روی تخت نیم خیز شدم که دکتر گفت
_ وضعشون خوب نیست دکتر ، سونو واژینال نیازه بنویسم؟
ارسلان با جدیت سرتکون داد
_ اتاق رو خالی کنید الان انجام میدم ، نتیجهش رو تحویلتون میدم
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
https://t.me/+c2FPM2eB0Xw3MjFk
وااااای این رمان در عین حال که کِرکِر خندهست ولی زبونتم از هیجان بند میارع🥲
چرا؟!
فکر کن دختر تخس و ریزه میزه یک بلاهایی سر دکتر با ابهت مملکت میاره که من همسري میگم اینبار دیگه پسره خونشو میریزه
البته بار آخر همینم شد ولی قبل اینکه دستش به دختره برسه ، زرنگ خانوم داد زد : من حاملمممممم!😂😂🤰🤰🤰🤰🤰🤰🤰🤰😁😁