"طَــلا"


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Для взрослых


به‌قلم آهو مُرشِدی
@ahooroman
.
.
رزرو تبلیغات پربازده
@asalltabligh

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Для взрослых
Статистика
Фильтр публикаций


رابطه ممنوعه رئیس شرکت با کارمند کوچولوش🔞🔥👆🏻


Репост из: "طَــلا"
_واست یه لباس فرم جدید گرفتم. دوست ندارم منشی به این خوش تیپی لباسای گَلِ گُشاد بپوشه... 😈⛔️
_ آخه رئیس... این خیلی برام تنگه!من نمیتونم اینو بپوشم...
نزدیک رفت و دکمه های مانتوی دختر را یکی پس از دیگری باز کرد. دخترک معصوم، دستش را روی دکمه‌ی باز مانده گذاشت
_اینا همش بهونس رئیس!شما دلت یه چیز دیگه میخواد که با من نمیتونی بهش برسی!
_تو تنت میخاره... یادت رفته چقدر واسم قر و قمیش میومدی؟حالا الان از یاد بردی؟
_من؟
فاصله اش را محدود کردو زیر لب پچ زد
_ بهتره هر کاری میکنم باهام همکاری کنی! حالا مثل بچه ی خوب شلوارتو دربیار! 🔞🔞
با بغض لب زد
_ این تجاوزه... تو داری بهم تجاوز میکنی...
جلوی پای ناتوان دخترک زانو زد:
_ اگه همکاری نکنی بدنتو جلو همکارات سلاخی میکنم... بهتره تو همین اتاق جمع و جورش کنیم تا کسی نفهمیده...
دخترک دست بر شلوارش گذاشت و اجازه نداد اون مرد با هیبتی مردانه اش، پیروز شود. جیغی کشید که فورا دستش را رو بر دهان دختری گذاشت که از ترس مثل بید میلرزید.خشمگین لب زد:
_ دفعه بعد یه طور دیگه میام بالا سرت... بکش پایین اون لامصبو...🫦🍑
https://t.me/+pYzjzPA9ABRjMDg0
https://t.me/+pYzjzPA9ABRjMDg0
دختر ساده ای که تو یه شرکت کارمند سادس! یه روز رئیس با پیشنهاد شرمگینش از دختره میخواد لباسشو جلوش عوض کنه...🔞🔞🔞


رابطه ممنوعه با کسی که بزرگش کرده🔞🔥👆🏻


_اخ.....امیر ارسلان  بگو ،بگو که تو هم بی قرارم بودی
_دلم برات خیلی تنگ شده بود نفس،با همه ی حس شرمندگی که تو وجودم هست ولی بازم نمیتونم بیخیالت بشم
_آه ...آه....بخور برام ،آه ....من فقط برای توام ، منو بکن ارسلان محکم
_هیس ...صداتو بیار پایین نفس الان همه می‌فهمن تو دفترم دارم می کنمت
با چرخش یهویی که داشت منو زیر خودش برد و یه ضرب واردم کرد و.....
https://t.me/+RzoJmkjmahJkNjU0
https://t.me/+RzoJmkjmahJkNjU0
نفس دختر زیبا و جذابی که دل در  گرو پسرعمویی گذاشته که خودش نفس رو بزرگ کرده🔞🔥❌


Репост из: "طَــلا"
🔗🔗🔗🔗🔗


🤍3 ماه جلوتر از اینجا

🔗بیانی‌باز و بدون‌سانسور

🤍به‌همراه‌وانشات‌مختص‌اعضای‌vip 🔞

🔗پارتگذاری بسیار منظم

🤩هزینه vip🤩
برحسب توان و حمایتتون
مبلغ
🔗🔗 تا 🔗🔗

🤩6219861965562696
محمدی/بانک‌سامان

فیش همراه با اسم رمان برای لاله ادمینمون بفرستید و بلافاصله لینک 🚨 طلا دریافت کنید

🔗@LALE_ADMINN🔗


شروع رمان طلا 🔥👆🏻🔞


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_92

مالک غیرمنتظره دستش روی سرم گذاشت و حین نوازشش گفت

_لطفا کارت ویزیت مطبتون بدید تو این هفته میایم
سینه‌هاشم درد میکنه


دوس داشتم زمین دهن باز کنه و من ببلعه


زنه با محبت هر دومون نگاه کرد حتما پیش خودش میگفت چه مرد عاشقی
اگه می‌فهمید ما از هم طلاق گرفتیم و مالک دشمن خونیه منه قطعا سکته می‌کرد!


_چشم حتما..شیر میدی به دخترت؟

_نه

_چرا؟

منتظر به مالک نگاه کردم تا ببینم چه جوابی داره به زنه بده

اما اون برخلاف تصورم حرفی از اینکه ما طلاق گرفتیم نزد

_شیر مادرش دوست نداره،به شیرخشک بیشتر واکنش نشون میده

زنه نگاه عجیبی بهمون انداخت

_درسته بعضی بچه ها برعکسن کلا
پس این هفته بیاید مطب تا بهتر بتونم کمکتون کنم، اگه با من امری ندارید برم



وقتی سرمم در اوردن آروم کفشام پوشیدم

بعد از رفتنشون مالک دوباره سرد و خشک شد

_راه بیوفت!
رمان جدید نویسنده 🔞🔥👇🏼
https://t.me/+uyAQmWx1DYc2MGI0


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_91

_لباست بده بالا گلم

زیر چشمی مالک دید زدم..

جوری به شکم برهنه‌م نگاه کرد که پوستم شروع کرد به گز گز کردن


چشماش به بدنم خیره بود

_عزیزممم رد بخیه‌شو!!بچت دختره یا پسر

_دختر

_خدا حفظش کنه

_ممنون

_حین رابطه دردت زیاده؟

با سوالی که پرسید گونه‌هام رنگ گرفت

انگار سرب داغ روم ریختن

نگاه مالک روی خودم حس کردم

_نه زیاد

_ببین عزیزم با چیزایی که گفتی پنجاه درصد احتمال میدم فیبروم داشته باشی
برای اینکه مطمئن بشی فیبروم داری یا نه باید بری پیش متخصص زنان
اگه فیبروم نداشته باشی احتمالا مادرزادی باشه این درد، روزانه خانومای زیادی میان مثل تو میرن زیرسرم بخاطر درد عادت ماهانشون
ولی چون تو ازدواج کردی و یه بچه هم داری کار از محکم کاری عیب نمیکنه
مهم ترین آزمایشی که باید انجام بدی ام آر ای لگن و بعدش سونوگرافی تا وضعیت رحمت ببینیم

_فیبروم دیگه چیه؟

با سوال مالک دکتر لبخندی به روش زد

_درسته باعث میشه خانوم دوره عادت ماهانه دردناکی رو تجربه کنه چیز نگران کننده‌ای نیست، یه نوع تومور خوش‌خیم که تو رحم رشد میکنه
طلاجان باید تحت نظر پزشک باشه بعد از انجام آزمایش ها نتیجه رو باید ببینیم اگر فیبروم داشت و قطرش تا نه رسید با جراحی میشه برداشتش
اما سن خانومتون کمه بعید میدونم رشد داشته باشه


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_90

دکتر دستاش تو جیبش انداخت

_چند وقته ازدواج کردید؟

_بیشتر از دوسال تقریبا

_قبل از ازدواجتم عادت ماهانه‌ت همراه با درد شدید بود؟

اینبار خودم جواب دادم

_نه..یعنی درد داشتم ولی در این حد نبود

لپم آروم کشید

_خانوم خوشگل!چندسالته؟ بچه که ندارید؟

مالک قبل از من گفت
_بیست تموم کرده!یه دختر داریم

_جدی؟ اصلا بهت نمیخوره مادر شده باشی
خیلی کوچولویی

بدم میومد از اینکه یکی بهم بگه کوچولو
حالا هم این دکتر که کبکش خروس میخوند قفلی زده رو من

انگار با یه بچه داره حرف میزنه

_اسمت چیه؟

_طلا

تک‌سرفه‌ای کرد و جدی شد

_اسمتم مثل خودته، ببین عزیزم من تو این وضعیت نمیتونم قطعی بگم مشکلت چیه اما اگر بخوای میتونی بیای مطب خودم یا هر دکتر دیگه‌ای
فقط چند تا سوال ازت میپرسم تا ببینم وضعیتت در چه حده
خون ریزیات شدیده و با لختـ‌ه همراه؟

گوشه لبم گاز گرفتم

کاش مالک میرفت بیرون

_بله

_پس احتمال میدم دوره‌ش هم بیشتر از حد معمول باشه

_بله تقریبا تا ده روز طول میکشه

جلو اومد

_لباست بده بالا گلم

زیر چشمی مالک دید زدم..

جوری به شکم برهنه‌م نگاه کرد که پوستم شروع کرد به گز گز کردن


شروعِ رمانِ داغ و ممنوعهِ طَــلا 🧡🔥🔞


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_89

لبه تخت که نشست یکم خودمو جمع جور کردم

گوشیش آنلاک کرد

انگار برای انجام یه کاری تردید داشت

در نهایت گوشیش تو جیب شلوارش انداخت

_بهتری؟

_مسکن کم کم اثر میکنه ولی آره بهترم

_به یه دکتره وضعیت گفتم گفت الان میاد بالا سرت.....فعلا ببینیم این چی میگه بعد میبرمت پیش یه متخصص زنان درست‌حسابی


خیلی مریض و احمق بودم اگه دلم برای این توجه‌ش میرفت؟
شور شعف تو دلم به پا بود که خدا میدونه

دستم آروم روی دستش گذاشتم

دستاش مثل همیشه گرم بود

دوس داشتم ساعتها دستاش بگیرم و از خودم جداش نکنم

_لازم نبود

با حسی که ته چشماش بود دوباره نگام کرد...

با وجود حسِ توی چشماش و برانگیختگی که از حالت‌هاش می‌دیدم می‌دونستم به ثانیه نمی‌کشه که دستم پس میزنه

و دقیقا همین هم شد

دستم روی تخت گذاشت

با اومدم یه خانوم تقریبا مسن مالک چشم‌غره‌ای بهم رفت و بلند شد

_سلام سلام..شما گفته بودیـ..

_سلام، بله به همکارتون گفتم

زنه برخلاف اکثر دکترایی که میدیدم خوش انرژی بود

_خیلی هم عالی..مشکلتون چیه عزیزم؟

_سلام خسته نباشید

زبونی روی لبم کشیدم و موندم چی بگم

مثل بچه‌ای که هر بار با مادرش میره دکتر و منتظر مامانش تا دردش بگه، حالا من منتظر بودم مالک به جای من حرف بزنه

با سوالی که مالک پرسید خشکم زد

_هر بار که پریود میشه وضعیتش به اینجا کشیده میشه میخواستم بدونم علتش چیه؟


شروعِ رمانِ داغ و ممنوعهِ طَــلا 🧡🔥🔞


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_88

با دستای لرزونم در باز کردم

_میشه نوارم برداری؟اول برم سرویس بعد بریم سرم بزنم

_حتما مادمازل امر دیگه‌ای باشه؟نصف شبی من درگیر خودت کردی

دوست داشتم بگم خودت مجبورم کردی بیایم حالا منت چیو سرم میزاری

کار امشبشم میرفت کنار بقیه کارایی که در حقم کرده بود و قطعا بعد میزدشون تو سرم

بی‌میل بازوم گرفت دنبال خودش کشوند



وارد سرویس که شدم سریع نوار گذاشتم بعد از شستم دست و صورتم بیرون رفتم

بعد از ویزیت دکتر وقتی از اتاقش بیرون اومدیم بازوم گرف و سمت صندلیا برد

_همینجا بمون برم سرم بگیرم

_باشه


یه ربعی از رفتن مالک می‌گذشت که یه دختر صدام زد

_خانوم؟ سرم گرفتی؟

_نه..شوهرم رفت بگیره الان میاد

_بیا بریم سرمت بزنم تا شوهرت بیاد طول میکشه


_خب اینم از این..تکون نخور در نیاد..

مابین توصیه‌هاش مالک وارد اتاق شد

_ممنون جناب،سرم خانومتون زدیم
هر وقت تموم شد صدام کنید

با رفتنش
گفتم

_چقدر طول کشید!

_خیلی شلوغ بود،قحطی سِرُم اومده


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_87

نفهمیدم اون پوزخندش برای چی بود

_با من که بودی بیشتر ماه‌ها کارت به سرم می‌کشید
الانم قطعا چیزی تغییر نکرده

_درسته ولی الان دردم قابل تحمله نمیخوام الکی برم بیمارستان هزینه کنم


میدون دور زد بعد با تمسخر گفت

_هزینه؟ نکنه قراره تو هزینه‌شو بدی؟

لبام روی هم فشار دادم محکم شکمم گرفتم


_حالم خوب نیست خواهش میکنم اذیتم نکن


_پس لال شو و بخاطر خوبی که بهت میکنم تشکر کن
فقط بلندی مثل سگ پاچه بگیری
هرچند که سگی! سگِ مالک

ناباور نگاش کردم

جملش تو سرم چرخید و من سمت شبایی برد که حتی نمیخواستم بهش فکر کنم


_چه فایده که نتونستم خوب تربیتت کنم
نیاز به تنبیه داری

با ترمز شدیدی که زد دستم روی داشبورد گذاشتم تا نرم تو شیشه

میدونست چقدر حالم بد میشه با این حرفاش و از قصد میزد

دستش که روی موهام کشید چشمامو بستم

_البته از حق نگذریم تو یکی از بهترین سگایی بودی که داشتم
رام و مطیع ولی یکم شیطنتت زیاد بود

انگار یکی با دستاش گلوم گرفته و فشار میده

راه نفسم داشت بسته میشد

خوب بلد بود موضوع به جایی ببره که خودش دوست داره

از هر طریقی میخواست آتیش خشمش با تحقیر کردن من خاموش کنه


انگار وقتی دیدی چیزی نمیگم فهمید حالم واقعا خوب نیست
لحنش جدی کرد

_پیاده شو


شروعِ رمانِ داغ و ممنوعهِ طَــلا 🧡🔥🔞


🚨وی‌ای‌پی جنجالی رمان طلارو از دست ندید

کلی پارت خفن و هیجانی در انتظارتونه...🔥🔞


🔗🔗🔗🔗🔗


🤍3 ماه جلوتر از اینجا

🔗بیانی‌باز و بدون‌سانسور

🤍به‌همراه‌وانشات‌مختص‌اعضای‌vip 🔞

🔗پارتگذاری بسیار منظم

🤩هزینه vip🤩
برحسب توان و حمایتتون
مبلغ
🔗🔗 تا 🔗🔗

🤩6219861965562696
محمدی/بانک‌سامان

فیش همراه با اسم رمان برای عسل بفرستید و بلافاصله لینک 🚨 طلا دریافت کنید

🔗@rosii_ad🔗


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_86


چونه‌م لرزید

ولی الان وقت گریه نبود پیش آدمی که بویی از احساس نبرده

_من برسون و برو

_برم؟
با این حالت کجا برم؟
رنگت پریده


_میترسم ماشین کثیف کنم
فقط منو برسون

صورتش..چشماش به حدی گذاخته و قرمز شده بود که حرارتش حس میکردم

کولر روشن کرد و سمت خودش زد

این حجم از حرص و عصبانیت بخاطر چی بود؟!

اگه یکم دیگه حرف میزدم اصلا بعید نبود یه مشت نزنه تو صورتم

_میریم درمونگاه


_لازم نیست!!هنوز شروع نشده کامل،اگه حالم بد شد میرم

عصبی پچ زد
_تنها؟

اخم محوی روی صورتم نشست
لحن سؤالش بیشتر مچ‌گیرانه بود

گنگ گفتم

_اره دیگه تنها!مگه من کسیو دارم؟


🔗🔗🔗🔗🔗


🤍3 ماه جلوتر از اینجا

🔗بیانی‌باز و بدون‌سانسور

🤍به‌همراه‌وانشات‌مختص‌اعضای‌vip 🔞

🔗پارتگذاری بسیار منظم

🤩هزینه vip🤩
برحسب توان و حمایتتون
مبلغ
🔗🔗 تا 🔗🔗

🤩6219861965562696
محمدی/بانک‌سامان

فیش همراه با اسم رمان برای عسل بفرستید و بلافاصله لینک 🚨 طلا دریافت کنید

🔗@rosii_ad🔗


#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_85


از دردی که یهو زیرشکمم پیچید آخ پر دردی گرفتم و شکمم با دستام گرفتم

_چت شد؟

یه دستش پشتم نشست و با دست دیگه‌ش چونه‌مو گرفت

نگاهی به سرتا پام انداخت

لعنتی زیر لب گفت

_پریود شدی؟

سرمو تند پایین بالا کردم

رگای گردنش متورم شدند و چشماش به خون نشستن


اون میدونست من تو دوران پریودم چقدر درد میکشم و خونریزیم چقدر زیاده

ولی نمیخواستم جلوش کم بیارم

_یه جا نگه دار نوار بگیرم..تو اتاقم ندارم

وقتی از ماشین پیاده شد و در محکم کوبید متوجه شدم کنارمون سوپری هست

خدایا همینو کم داشتم!!

رحمم تیر می‌کشید

دردم به حدی بود که با هر تیر کشیدنش چشمام میخواست از حدقه بیرون بزنه

وقتی سوار شد پلاستیک مشکی انداخت پشت

_فقط دردسری برام طلا....جابر یه دردسر انداخت تو زندگیم و رفت!

Показано 20 последних публикаций.