#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_110
وقتی دیدم با خیرگی زل زده بهم زبونی روی لبم کشیدم ادامه دادم
_اگه..اگه دخترم نبود شاید شرایط فرق میکرد
اما من الان یه مادرم! هرچند که فقط اسمش دارم یدک میکشم
از طرفیم تو مالک میشناسی
این رابطه به هیچ جا نمیتونه ختم بشه!
بازم این وسط من میمونم که ضربه میخورم
با مکث خیرگی نگاهش ازم برداشت
برای یه لحظه غم عجیبی تو نگاهش دیدم
_کاش یکم از توجهی که به مالک داری به منم داشتی
کاش به فکر قلب منم باشی دخترجون
دستای یخ زدمو مشت کردم
چشمام تر شد
_من به مالک توجه ندارم..اصلا برام مهم نیست!
جوری به قطعیت حرفش اطمینان داشت که صداش بالا رفت
_داری! داری دروغ نگو...تو هنوزم اون مرد با وجود بلاهایی که سرت آورده میخوای
نه خودتو خر کن نه منو
تو یه انسانی میتونی زندگی جدید تشکیل بدی
در روز هزار نفر طلاق میگیرن و دوباره ازدواج میکنن
اگه همشون مثل تو فکر میکردن که کارشون زار بود
از جاش بلند شد و حرصی گفت
_دخترم! آخه چه ربطی به نبات داره این قضیه
با درد چشم بستم
تحمل حرفاش نداشتم
_فقط منتظر یه اشاره از توئم
اگه تو نخوای نمیزارم احدی از رابطمون چیزی بفهمه
بین خودمون میمونه
یهو اومد سمتم و روی زانوهاش نشست
از بالا بهش نگاه کردم
دستش روی زانوم گذاشت
_دنیارو به پات میریزم دختر
خنثی لب زدم
_منظورت اینه رابطهمون تو خفا باشه؟ پس یعنی قصدت ازدواج نیست
#طلا
#پارت_110
وقتی دیدم با خیرگی زل زده بهم زبونی روی لبم کشیدم ادامه دادم
_اگه..اگه دخترم نبود شاید شرایط فرق میکرد
اما من الان یه مادرم! هرچند که فقط اسمش دارم یدک میکشم
از طرفیم تو مالک میشناسی
این رابطه به هیچ جا نمیتونه ختم بشه!
بازم این وسط من میمونم که ضربه میخورم
با مکث خیرگی نگاهش ازم برداشت
برای یه لحظه غم عجیبی تو نگاهش دیدم
_کاش یکم از توجهی که به مالک داری به منم داشتی
کاش به فکر قلب منم باشی دخترجون
دستای یخ زدمو مشت کردم
چشمام تر شد
_من به مالک توجه ندارم..اصلا برام مهم نیست!
جوری به قطعیت حرفش اطمینان داشت که صداش بالا رفت
_داری! داری دروغ نگو...تو هنوزم اون مرد با وجود بلاهایی که سرت آورده میخوای
نه خودتو خر کن نه منو
تو یه انسانی میتونی زندگی جدید تشکیل بدی
در روز هزار نفر طلاق میگیرن و دوباره ازدواج میکنن
اگه همشون مثل تو فکر میکردن که کارشون زار بود
از جاش بلند شد و حرصی گفت
_دخترم! آخه چه ربطی به نبات داره این قضیه
با درد چشم بستم
تحمل حرفاش نداشتم
_فقط منتظر یه اشاره از توئم
اگه تو نخوای نمیزارم احدی از رابطمون چیزی بفهمه
بین خودمون میمونه
یهو اومد سمتم و روی زانوهاش نشست
از بالا بهش نگاه کردم
دستش روی زانوم گذاشت
_دنیارو به پات میریزم دختر
خنثی لب زدم
_منظورت اینه رابطهمون تو خفا باشه؟ پس یعنی قصدت ازدواج نیست