#آهو_مرشدی
#طلا
#پارت_100
آه ظریفی کشید
_جانم؟ کاری داری؟
گوشه لبم گاز گرفتم
اون بدنیا اومده بود تا منو به جنون برسونه
خودم جمع جور کردم
درسته بنفشه تو یه لول دیگه ای از من بود اما منم اونقدرا ضعیف نبودم تا جلوش کم بیارم
تنها کسی که همیشه سرم جلوش پایین بود و جرئت نداشتم رو حرفش حرف بیارم مالک بود
از هیچکس جز اون نمیترسیدم
بنفشه هم میدونست فقط وقتی باهاش خوب حرف میزنم که مالک تماشاگر ما باشه
وگرنه هر وقت که هر دومون بودیم نیاز به نقش بازی کردن نبود
به همون اندازه که من ازش متنفرم و اونو باعث خراب شدن زندگی مشترکم میدونستم
اونم من باعث نابود شدن زندگیش میدونست
_من به گوشی مالک زنگ زدم نه تو
با ناز صدای همیشگیش خندید
_مالک رفته حموم
معنی پشت حرفش به قدری برام واضح بود که نیازی نبود حتی یه لحظه فکر کنم که چرا رفته حموم
#طلا
#پارت_100
آه ظریفی کشید
_جانم؟ کاری داری؟
گوشه لبم گاز گرفتم
اون بدنیا اومده بود تا منو به جنون برسونه
خودم جمع جور کردم
درسته بنفشه تو یه لول دیگه ای از من بود اما منم اونقدرا ضعیف نبودم تا جلوش کم بیارم
تنها کسی که همیشه سرم جلوش پایین بود و جرئت نداشتم رو حرفش حرف بیارم مالک بود
از هیچکس جز اون نمیترسیدم
بنفشه هم میدونست فقط وقتی باهاش خوب حرف میزنم که مالک تماشاگر ما باشه
وگرنه هر وقت که هر دومون بودیم نیاز به نقش بازی کردن نبود
به همون اندازه که من ازش متنفرم و اونو باعث خراب شدن زندگی مشترکم میدونستم
اونم من باعث نابود شدن زندگیش میدونست
_من به گوشی مالک زنگ زدم نه تو
با ناز صدای همیشگیش خندید
_مالک رفته حموم
معنی پشت حرفش به قدری برام واضح بود که نیازی نبود حتی یه لحظه فکر کنم که چرا رفته حموم