#پارت949
تازه دو هزاریم افتاد.
پس دردش این بود!
لبخند شیطونی زدم.
_ اکت فیزیکی؟
با امیدواری سرش رو تکون داد.
این همه کار کرده بود که پاداش بگیره پس.
دستم روی صورتش گذاشتم.
با یک دستم صورتش رو قاب گرفتم.
آروم سرم رو نزدیک بردم.
صورتم رو به صورتش نزدیک کردم.
ناخودآگاه چشماش رو بست.
لبام به دو طرف کش اومد.
الان یه تشکری ازت میکردم که تا عمر داری یادت نره عزیزم...
لبم رو برای لحظه ای کوتاه روی لبش گذاشتم.
بعد چنان گار محکمی از لبش گرفتم که صدای آخش بلند شد.
کپ کرده چند قدم عقب رفت و با باسن روی زمین نشست.
چنان شک شده بود که دستش رو محکم روی لبش گذاشته بود و فشار میداد و با چشمای گرد شده به من خیره مونده بود.
با لبخند گل و گشادی جلوش تعظیم کوتاهی کردم.
_ مرسی عزیزم.
با بیرون اومدن صدرا سریع از فرصت استفاده کردم و سمت اتاق رفتم تا لباس عوض کنم.
صدای صدرا رو پشت سرم شنیدم.
_ بابا چرا نشستی روی زمین؟
تازه دو هزاریم افتاد.
پس دردش این بود!
لبخند شیطونی زدم.
_ اکت فیزیکی؟
با امیدواری سرش رو تکون داد.
این همه کار کرده بود که پاداش بگیره پس.
دستم روی صورتش گذاشتم.
با یک دستم صورتش رو قاب گرفتم.
آروم سرم رو نزدیک بردم.
صورتم رو به صورتش نزدیک کردم.
ناخودآگاه چشماش رو بست.
لبام به دو طرف کش اومد.
الان یه تشکری ازت میکردم که تا عمر داری یادت نره عزیزم...
لبم رو برای لحظه ای کوتاه روی لبش گذاشتم.
بعد چنان گار محکمی از لبش گرفتم که صدای آخش بلند شد.
کپ کرده چند قدم عقب رفت و با باسن روی زمین نشست.
چنان شک شده بود که دستش رو محکم روی لبش گذاشته بود و فشار میداد و با چشمای گرد شده به من خیره مونده بود.
با لبخند گل و گشادی جلوش تعظیم کوتاهی کردم.
_ مرسی عزیزم.
با بیرون اومدن صدرا سریع از فرصت استفاده کردم و سمت اتاق رفتم تا لباس عوض کنم.
صدای صدرا رو پشت سرم شنیدم.
_ بابا چرا نشستی روی زمین؟