Репост из: ༺ڪـهـربـا༻
دلتون میخواااد یه قصه بخونید که آقای جنتلمن خاااص داشته باشه؟😍
با یه دختر آروووم و مهربون و دلسوزز☺️
آخ آخ نگم براتون از اون پسر بچه آتیش پاره😇
چه ترکیبی بشههه ترکیب این سه نفررر🤩
بریم ببینم دخترمون چطوری قراره با این پدر و پسر بسازه اصلا از پسشون برمیاد یا نه🧐
قصه ای پر از چالش ، حال خوب کن و البته کلی صحنه های عاشقانه🥰
پارتی از آینده👇❌خطر اسپویل❌
- بابا میشه خاله امشب پیشم بخوابه، فقط امشب تو رو خدا؟
ارسلان طلبکار دست به کمر ایستاده بود.
- دیشب هم گفتی فقط امشب، نخیر نمیشه!
نگار با تفریح به جدال پدر و پسر نگاه میکرد.
بردیا تخس گفت:
- اصلا تقصیر منه قبول کردم خاله با تو عروسی کنه، فکر میکردم قراره هر شب پیش من بخوابه نه تو!
ارسلان با این قد و هیکل و سن و سال، از بردیا هم بچه تر شده بود.
- آره دیگه هر شب پیش تو بخوابه منم پشمم این وسط.
بردیا با دیدن جدیت ارسلان برای رسیدن به خواسته اش از در دوستی وارد شد.
- باشه پس من میام اتاق شما خاله وسط بخوابه که نه من ناراحت بشم نه شما
نگار با دیدن حرصی که ارسلان میخورد، شیطنت کرد و گفت:
- من با این موافقم.
ارسلان با چشم هایی گرد شده نگاهش کرد و بردیا دست هایش را ذوق زده به هم کوبید:
- آخ جون خاله نگار عاشقتم.
ارسلان چینی به بینی انداخت:
- نه تو وسط بخواب قشنگ بین ما دیوار بکش تا آروم بگیری.
نگار بلند خندید و ارسلان کفری زیر گوشش گفت:
- آره بخند چرا نخندی؟ خیر سرم تازه دامادم باید به جای دیدن ناز و عشوه زنم یه بچه جنو بغل بگیرم...
https://t.me/+3WGLgmj94Xg0ZTQ0
https://t.me/+3WGLgmj94Xg0ZTQ0
با یه دختر آروووم و مهربون و دلسوزز☺️
آخ آخ نگم براتون از اون پسر بچه آتیش پاره😇
چه ترکیبی بشههه ترکیب این سه نفررر🤩
بریم ببینم دخترمون چطوری قراره با این پدر و پسر بسازه اصلا از پسشون برمیاد یا نه🧐
قصه ای پر از چالش ، حال خوب کن و البته کلی صحنه های عاشقانه🥰
پارتی از آینده👇❌خطر اسپویل❌
- بابا میشه خاله امشب پیشم بخوابه، فقط امشب تو رو خدا؟
ارسلان طلبکار دست به کمر ایستاده بود.
- دیشب هم گفتی فقط امشب، نخیر نمیشه!
نگار با تفریح به جدال پدر و پسر نگاه میکرد.
بردیا تخس گفت:
- اصلا تقصیر منه قبول کردم خاله با تو عروسی کنه، فکر میکردم قراره هر شب پیش من بخوابه نه تو!
ارسلان با این قد و هیکل و سن و سال، از بردیا هم بچه تر شده بود.
- آره دیگه هر شب پیش تو بخوابه منم پشمم این وسط.
بردیا با دیدن جدیت ارسلان برای رسیدن به خواسته اش از در دوستی وارد شد.
- باشه پس من میام اتاق شما خاله وسط بخوابه که نه من ناراحت بشم نه شما
نگار با دیدن حرصی که ارسلان میخورد، شیطنت کرد و گفت:
- من با این موافقم.
ارسلان با چشم هایی گرد شده نگاهش کرد و بردیا دست هایش را ذوق زده به هم کوبید:
- آخ جون خاله نگار عاشقتم.
ارسلان چینی به بینی انداخت:
- نه تو وسط بخواب قشنگ بین ما دیوار بکش تا آروم بگیری.
نگار بلند خندید و ارسلان کفری زیر گوشش گفت:
- آره بخند چرا نخندی؟ خیر سرم تازه دامادم باید به جای دیدن ناز و عشوه زنم یه بچه جنو بغل بگیرم...
https://t.me/+3WGLgmj94Xg0ZTQ0
https://t.me/+3WGLgmj94Xg0ZTQ0