Репост из: آرام
-پارتی بوده یا حجله خونه؟!
پلکش روی هم می افتاد، صدایش گوشش را آزار می داد، تجدید خاطرات داشت با روح و روانش بازی می کرد.
-هی به تو هستم، این پسره چی میگه، تو پارتی کی بردت تو اتاق؟ کی دختریتو گرفت؟!
خشمگین چشم باز کرد از لای دندانش غرید:
-ساکت شو
-چیو ساکت شو، الان فهمیدم دخترم تو یه پارتی خودشو به باد...
لحظه ای فقط متوجه شد که آن دختر سمتش هجوم آورد، تا خواست قدمی به عقب بردارد، یقه اش در مشت های آن دختر گرفتار شد و فریادش در صورتش سیلی خورد.
-خفه شو
زن با ترس نگاهش می کرد و آلا با همان خشم گفت:
-سایه ی نحستو باید همون روز اول از زندگیم می کندم، باید به همه می گفتم این زنی که الان مدلینگه معروفیه، یه دختر داره با۲۰ سال سن که از همه پنهان کرده، که خودشو یه زن جوون نشون میده
نیش خند زد و گفت:
- تازه یه دختر داره که هیچ، عاشق دامادشم هست و رقیب سرسخت دخترشه که حتی حاضره سربه نیستش کنه اما شهاب صدر واسه اون بشه!
-آلا...
-دهنتو ببند، به اون خدا لب باز کنی جایی درز پیدا کنه که اون شب چی شده، کاری ندارم تو گفتی یا نه، اما دودمان تورو به باد میدم، کاری میکنم همه بفهمن چند سالته و چه غلطایی کردی
آن زن جرات نداشت حرف دیگری بزند، آلا عقب رفت و با تهدید گفت:
-بخوای به شهاب بگی چه بلایی تو اون پارتی سرم اومده، اصلا بهت رحم نمی کنم، می دونی که ذره ای تورو مامان خودم نمی دونم، چون تو مادری که نکردی هیچ، هر کاری هم میکنی که شهاب منو ول کنه و بیاد سراغ تو
-شهاب هوس بازه، امروز تورو میخواد، فردا زیر دلش میزنی و میاد پیش خودم
آلا به آسمان نگاه کرد و گفت:
-چرا وقتی این حرفارو با تمام بی حیاییش میزنه، آسمونت دهن باز نمیکنه؟! چرا این زمینت روز به روز داره کثیف تر میشه!
❌❌❌❌
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
هنوز هفده سالم نشده بود که برچسب طلاق به پیشونیم خورد با وجود یه بچه...تو یه خانواده متعصب طردشده...وقتی همه چی به هم ریخت که توسن بیست سالگیم پای خواستن جذاب ترین و شهره ترین مرد شهر وسط اومد کسی که قلبمو لرزوند ولی بدبختی بزرگ اینجا بود... مادرم هم عاشق این مرد شده بود...♨️
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
جدال مادر و دختری برسر عشق⚠️‼️
برگرفته از واقعیت و یک پرونده واقعی⚠️‼️
پلکش روی هم می افتاد، صدایش گوشش را آزار می داد، تجدید خاطرات داشت با روح و روانش بازی می کرد.
-هی به تو هستم، این پسره چی میگه، تو پارتی کی بردت تو اتاق؟ کی دختریتو گرفت؟!
خشمگین چشم باز کرد از لای دندانش غرید:
-ساکت شو
-چیو ساکت شو، الان فهمیدم دخترم تو یه پارتی خودشو به باد...
لحظه ای فقط متوجه شد که آن دختر سمتش هجوم آورد، تا خواست قدمی به عقب بردارد، یقه اش در مشت های آن دختر گرفتار شد و فریادش در صورتش سیلی خورد.
-خفه شو
زن با ترس نگاهش می کرد و آلا با همان خشم گفت:
-سایه ی نحستو باید همون روز اول از زندگیم می کندم، باید به همه می گفتم این زنی که الان مدلینگه معروفیه، یه دختر داره با۲۰ سال سن که از همه پنهان کرده، که خودشو یه زن جوون نشون میده
نیش خند زد و گفت:
- تازه یه دختر داره که هیچ، عاشق دامادشم هست و رقیب سرسخت دخترشه که حتی حاضره سربه نیستش کنه اما شهاب صدر واسه اون بشه!
-آلا...
-دهنتو ببند، به اون خدا لب باز کنی جایی درز پیدا کنه که اون شب چی شده، کاری ندارم تو گفتی یا نه، اما دودمان تورو به باد میدم، کاری میکنم همه بفهمن چند سالته و چه غلطایی کردی
آن زن جرات نداشت حرف دیگری بزند، آلا عقب رفت و با تهدید گفت:
-بخوای به شهاب بگی چه بلایی تو اون پارتی سرم اومده، اصلا بهت رحم نمی کنم، می دونی که ذره ای تورو مامان خودم نمی دونم، چون تو مادری که نکردی هیچ، هر کاری هم میکنی که شهاب منو ول کنه و بیاد سراغ تو
-شهاب هوس بازه، امروز تورو میخواد، فردا زیر دلش میزنی و میاد پیش خودم
آلا به آسمان نگاه کرد و گفت:
-چرا وقتی این حرفارو با تمام بی حیاییش میزنه، آسمونت دهن باز نمیکنه؟! چرا این زمینت روز به روز داره کثیف تر میشه!
❌❌❌❌
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
هنوز هفده سالم نشده بود که برچسب طلاق به پیشونیم خورد با وجود یه بچه...تو یه خانواده متعصب طردشده...وقتی همه چی به هم ریخت که توسن بیست سالگیم پای خواستن جذاب ترین و شهره ترین مرد شهر وسط اومد کسی که قلبمو لرزوند ولی بدبختی بزرگ اینجا بود... مادرم هم عاشق این مرد شده بود...♨️
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
جدال مادر و دختری برسر عشق⚠️‼️
برگرفته از واقعیت و یک پرونده واقعی⚠️‼️