Репост из: بنرهای شاتوت
پارت99
_گفتید...گفتید کار برادرزادتون گردن میگیرید آبروم میخرید و عوضش منم شکایت نمیکنم!این کار اشتباه! من...من نمیتونم با عموی کسی که زندگیم خراب کرد و دخترونگیم گرفت باشم❌
گوشه لبش بالا رفت و دست بزرگش روی صورتم کشید
با شستش اشکم پاک کرد
با ترس نگاهی به انگشیر عقیقش انداختم
میترسیدم خوی وحشیش بالا بیاد و بزنتم!
هنوزم وقتی یادم میاد چجوری خشایار زیر مشت لگدش گرفت تنم میلرزه
حالا من بخاطر اون پسر اسیر مردی شدم که هیچ رحم و مهربونی نداشت
کسی که تو رأس قدرت خاندان اوتادی ها بود
منی که یه خدمتکار معمولی بودم
اما یه شبه زندگیم عوض شد
و حتی زندگی این مردی که دستاش بیهیچ عبایی روی تنم میکشه..
مجبور شد تعرضی که از جانب برادر زادش بهم بود گردن بگیره
با صداش از فکر بیرون اومدم
با صدای دورگهش غرید
_تو هم زنمی هم خدمتکار عمارتم! به وظیفه جدیدت که سرویس دادن به منه عادت کن توله!
خواستم بلند شم از روی پاش ولی محکم کمرم گرفت و به خودش قفلم کرد
بدن بزرگش در برابر من شبیه دیوی بود که نمیتونستم از چنگالش در بیام
_اقا..شرطمون..شرطمون این نبود!
دستاش از زیر لباسم رد کرد
بیتوجه به حرفم لب زد
_عاشق پوست سفید و پنبهایتم..
گازی از گونهام گرفت
_و همینطور شیرین!مثل انار شیرینی عروسک کوچولو
با بغض لب زدم
_امشب تولدم بود..ولی من تو این عمارت زندونی کردید
من..دلم برای مامانم تنگ شده
نیشخندی زد
_چند سالت شد؟
_هیجده آقا
_شاید اگه دختر خوبی بودی و دیشب با زیر دستم لاس نمیزدی
یه کادوی خوشگل برات میگرفتم
اما الان...
موهام از پشت کشید ادامه داد
_میخوام کاری باهات کنم که تا یه هفته نتونی راه بری!..که دیگه جرئت نکنی از حرفام سرپیچی کنی خدمتکار کوچولو!
_آخ...ولم کن آقا...غلط کردم
_غلط که کردی!از لاس زدنت با زیر دستم تا دعوات با زنم!!
سینه هامو تو مشتش گرفت دم گوشم پچ زد
_فکر کردی حالا که زنم شدی، میزارم خانوم این عمارت باشی؟
_هیچی تغییر نکرده کوچولو! تو هنوزم خدمتکار این عمارتی
هر روز و شب به من و زنم و خانوادم خدمت میکنی تا به تو و مادر عوضیت رحم کنم..
آب دهنم قورت دادم و خیره شدم به چشمای قرمزش
خواستم حرفی بزنم اما با کاری که کرد خشکم زد... 🔞❌🔥
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
رویا؛دختر مظلومی که خدمتکار عمارت اوتادیها بود یه شب از جانب نوهپسری اون خاندان مورد تعرض قرار میگیره..خشایار بعد از اون اتفاق فرار میکنه و رویا اسیر عمویِ خشایار میشه و مجبور میشه باهاش ازدواج کنه اما خبر نداره که اون مرد عجیبی با تمایلات جنسی #خشنه و هرشب..🔞😱❌
_گفتید...گفتید کار برادرزادتون گردن میگیرید آبروم میخرید و عوضش منم شکایت نمیکنم!این کار اشتباه! من...من نمیتونم با عموی کسی که زندگیم خراب کرد و دخترونگیم گرفت باشم❌
گوشه لبش بالا رفت و دست بزرگش روی صورتم کشید
با شستش اشکم پاک کرد
با ترس نگاهی به انگشیر عقیقش انداختم
میترسیدم خوی وحشیش بالا بیاد و بزنتم!
هنوزم وقتی یادم میاد چجوری خشایار زیر مشت لگدش گرفت تنم میلرزه
حالا من بخاطر اون پسر اسیر مردی شدم که هیچ رحم و مهربونی نداشت
کسی که تو رأس قدرت خاندان اوتادی ها بود
منی که یه خدمتکار معمولی بودم
اما یه شبه زندگیم عوض شد
و حتی زندگی این مردی که دستاش بیهیچ عبایی روی تنم میکشه..
مجبور شد تعرضی که از جانب برادر زادش بهم بود گردن بگیره
با صداش از فکر بیرون اومدم
با صدای دورگهش غرید
_تو هم زنمی هم خدمتکار عمارتم! به وظیفه جدیدت که سرویس دادن به منه عادت کن توله!
خواستم بلند شم از روی پاش ولی محکم کمرم گرفت و به خودش قفلم کرد
بدن بزرگش در برابر من شبیه دیوی بود که نمیتونستم از چنگالش در بیام
_اقا..شرطمون..شرطمون این نبود!
دستاش از زیر لباسم رد کرد
بیتوجه به حرفم لب زد
_عاشق پوست سفید و پنبهایتم..
گازی از گونهام گرفت
_و همینطور شیرین!مثل انار شیرینی عروسک کوچولو
با بغض لب زدم
_امشب تولدم بود..ولی من تو این عمارت زندونی کردید
من..دلم برای مامانم تنگ شده
نیشخندی زد
_چند سالت شد؟
_هیجده آقا
_شاید اگه دختر خوبی بودی و دیشب با زیر دستم لاس نمیزدی
یه کادوی خوشگل برات میگرفتم
اما الان...
موهام از پشت کشید ادامه داد
_میخوام کاری باهات کنم که تا یه هفته نتونی راه بری!..که دیگه جرئت نکنی از حرفام سرپیچی کنی خدمتکار کوچولو!
_آخ...ولم کن آقا...غلط کردم
_غلط که کردی!از لاس زدنت با زیر دستم تا دعوات با زنم!!
سینه هامو تو مشتش گرفت دم گوشم پچ زد
_فکر کردی حالا که زنم شدی، میزارم خانوم این عمارت باشی؟
_هیچی تغییر نکرده کوچولو! تو هنوزم خدمتکار این عمارتی
هر روز و شب به من و زنم و خانوادم خدمت میکنی تا به تو و مادر عوضیت رحم کنم..
آب دهنم قورت دادم و خیره شدم به چشمای قرمزش
خواستم حرفی بزنم اما با کاری که کرد خشکم زد... 🔞❌🔥
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
https://t.me/+g-2_dzyxer40MTA0
رویا؛دختر مظلومی که خدمتکار عمارت اوتادیها بود یه شب از جانب نوهپسری اون خاندان مورد تعرض قرار میگیره..خشایار بعد از اون اتفاق فرار میکنه و رویا اسیر عمویِ خشایار میشه و مجبور میشه باهاش ازدواج کنه اما خبر نداره که اون مرد عجیبی با تمایلات جنسی #خشنه و هرشب..🔞😱❌