#پست1124
طول میکشد تا اتابک جواب بدهد، اما بالاخره صدایش توی گوشی پخش میشود:
-حورا تویی؟
سعی میکنم جدی حرف بزنم و حتی قیافهام را هم جدی میکنم:
-بله حورا خانوم هستم! سلام آقای اتابک، خوبی شما؟
صدای پوزخند اتابک را میشنوم و.. بهادر گوشهی خیابان پارک میکند تا با تمرکز بیشتری به مکالمه ما گوش دهد!
اتابک پس از آن پوزخند میگويد:
-از احوالپرسیهای شما حورا خانوم!! چی شد یه سر به بلاک لیستت زدی؟
نمیخواهم تکه و کنایه بشنوم و نمیخواهم... فکر کند دلیلی برای صمیمیت وجود دارد. یک راست میروم سر اصل مطلب:
-وقت داری من و بهادر ببینیمت؟
پوزخند بعدی و کنایهی بعدی:
-بهادر نمیشناسم! منظورت آیدینه؟
نگاهم صاف میرود سمت بهادر! بله... شنیده که اینطور فکش سخت شده!
خیلی زود چشم میگیرم و شوهرکم روی این اسم حساس است! چرا دست روی حساسیتش میگذارد بیشعور؟!
-وقت داری آقا اتابک؟
صدای بازدم بلندش را میشنوم:
-کارت چیه؟
-میخوایم باهم حرف بزنیم.
-در موردِ؟
باید بگويم؟ خودش نمیداند؟
-هرچی که شما بگی! درمورد همون مسائلی که فکر میکنی نیازه باهام... باهامون حرف بزنی.
طول میکشد تا اتابک جواب بدهد، اما بالاخره صدایش توی گوشی پخش میشود:
-حورا تویی؟
سعی میکنم جدی حرف بزنم و حتی قیافهام را هم جدی میکنم:
-بله حورا خانوم هستم! سلام آقای اتابک، خوبی شما؟
صدای پوزخند اتابک را میشنوم و.. بهادر گوشهی خیابان پارک میکند تا با تمرکز بیشتری به مکالمه ما گوش دهد!
اتابک پس از آن پوزخند میگويد:
-از احوالپرسیهای شما حورا خانوم!! چی شد یه سر به بلاک لیستت زدی؟
نمیخواهم تکه و کنایه بشنوم و نمیخواهم... فکر کند دلیلی برای صمیمیت وجود دارد. یک راست میروم سر اصل مطلب:
-وقت داری من و بهادر ببینیمت؟
پوزخند بعدی و کنایهی بعدی:
-بهادر نمیشناسم! منظورت آیدینه؟
نگاهم صاف میرود سمت بهادر! بله... شنیده که اینطور فکش سخت شده!
خیلی زود چشم میگیرم و شوهرکم روی این اسم حساس است! چرا دست روی حساسیتش میگذارد بیشعور؟!
-وقت داری آقا اتابک؟
صدای بازدم بلندش را میشنوم:
-کارت چیه؟
-میخوایم باهم حرف بزنیم.
-در موردِ؟
باید بگويم؟ خودش نمیداند؟
-هرچی که شما بگی! درمورد همون مسائلی که فکر میکنی نیازه باهام... باهامون حرف بزنی.