#شیخ_عرب🧸🍼🍫
#پارت_276
بینی چین دادم و جوابی به ضایع کردنش ندادم.
کلا عاشق این بود از یکی سوتی بگیره و تو صورتش بکوبه.
تا زمانی که به مقصد برسیم سکوت کردم و با حالت قهر حتی حرفی نزدم.
شیخ هم وقتی دید جدی جدی قهر کردم همونجور که یه دستش فرمون بود، با دست راستش پهلوم رو فشار داد تا بخندم.
_دورت بگردم برای خودت میگم که سوژه خنده بقیه نشی. حالا قهر نکن اونجا دوست ندارم فکرکنن باهم مشکل داریم.
زیر چشمی نگاهش کردم و دهن کجی براش کردم.
بالاخره بعد از نیم ساعت ماشین وارد عمارت بزرگی شد که از بدو ورودش متوجه قدرت و اقتدارش میشدی.
شیخ از ماشین پیاده شد و در سمت من رو باز کردم و کف دستش رو به طرفم گرفت.
انگشتام رو روی دستش گذاشتم و از ماشین پیاده شدم.
حالا دیگه چیزی از شیخ شوخ تو صورتش پیدا نمیشد.
کامل یه فرد ثروتمند جدی شده بود... انگشتام رو دور بازوهاش حلقه کردم و با قدم های آروم اما هماهنگ به طرف ورودی رفتیم که در رو برامون باز کردن.
صدای موزیک ملایم بی کلام تو فضا درحال پخش بود.
مانتو و شالم رو در اوردم و به دست پیشخدمت دادم و همراه با شیخ به طرف دسته ای از زن و مرد رفتیم.
نگاه خیلی ها با ورودمون به سمت ما جلب شد.
سعی کردم با حالت فضولی و بچگانه نگاهم رو به مهمان ها ندم و با غرور همقدم با شاپور شدم.
#پارت_276
بینی چین دادم و جوابی به ضایع کردنش ندادم.
کلا عاشق این بود از یکی سوتی بگیره و تو صورتش بکوبه.
تا زمانی که به مقصد برسیم سکوت کردم و با حالت قهر حتی حرفی نزدم.
شیخ هم وقتی دید جدی جدی قهر کردم همونجور که یه دستش فرمون بود، با دست راستش پهلوم رو فشار داد تا بخندم.
_دورت بگردم برای خودت میگم که سوژه خنده بقیه نشی. حالا قهر نکن اونجا دوست ندارم فکرکنن باهم مشکل داریم.
زیر چشمی نگاهش کردم و دهن کجی براش کردم.
بالاخره بعد از نیم ساعت ماشین وارد عمارت بزرگی شد که از بدو ورودش متوجه قدرت و اقتدارش میشدی.
شیخ از ماشین پیاده شد و در سمت من رو باز کردم و کف دستش رو به طرفم گرفت.
انگشتام رو روی دستش گذاشتم و از ماشین پیاده شدم.
حالا دیگه چیزی از شیخ شوخ تو صورتش پیدا نمیشد.
کامل یه فرد ثروتمند جدی شده بود... انگشتام رو دور بازوهاش حلقه کردم و با قدم های آروم اما هماهنگ به طرف ورودی رفتیم که در رو برامون باز کردن.
صدای موزیک ملایم بی کلام تو فضا درحال پخش بود.
مانتو و شالم رو در اوردم و به دست پیشخدمت دادم و همراه با شیخ به طرف دسته ای از زن و مرد رفتیم.
نگاه خیلی ها با ورودمون به سمت ما جلب شد.
سعی کردم با حالت فضولی و بچگانه نگاهم رو به مهمان ها ندم و با غرور همقدم با شاپور شدم.