Репост из: گسترده مهربانی❤
-راسته میگن ممدا بگیرن؟
برای چند لحظه سر از دفتر دستکش بیرون کشید و به دخترک نگاه کرد.
تمام این یک ساعت را دورش میچرخید و مدام سوال میپرسید.
-من که تورو گرفتم، معلوم نیست.
دستی به موهای بافته شده اش کشید و نوچی کرد.
-نه، منو زوری عقد کردی...چون دلت سوخت که نکشنم. واقعی منظورمه، عاشق بشی میگیری اون دخترو!؟
خودکارش را روی کاغذ ها انداخت و نگاهش را از لبان کوچک برفین به چشمانش داد.
-من زن دارم، تا وقتی زن دارم نمی تونم عاشق کسی دیگه بشم.
چهارزانو مقابلِ محد نشست و دست هایش را در هم قلاب کرد.
-خب...خب منظورم بعد از این که منو طلاق دادیه. اون موقع؟
طلاقش دهد؟ چرا این دختر رحم نداشت!
-دلت میخواد از من طلاق بگیری؟!
دخترک خیره به چهرهی جذاب و مردانهی محمد سخت اب دهانش را بلعید و ناخوداگاه گفت:
-من...من یه کاری کردم...
جوری با ترس گفت که اخم های محمد درهم فرو رفت. پس بگو یک ساعته چرا دورش میچرخند و سوال الکی میپرسد.
-چیکار!؟
-امروز خونه صغرا خانوم مولودی بود. مامانت منو به زور برد....صداشونو شنیدم داشتن میگفتن پس کی تو منو طلاق میدی، انگار قراره اون دختره ارزو رو برات بگیرن.
محمد ناخوداگاه خندید و ضربه ای نوک بینی دخترک زد.
-مگه دیوونم تورو طلاق بدم برم اونو بگیرم ول کن این حرفارو
برفین هیچ چیز نگفت که محمد مشکوک پرسید
-چیز دیگه ای هم مونده بگی؟!
-خب..خب...به خدا من ممیخواستم اینطور شه. دختره برام پشت چشم نازک کرد....اومد در گوشم چرت و پرت گفت. منم گرفتم مثل سگ زدمش. الانم حاج خانوم حاج اقا بیمارستانن...دخترهی سلیطه رو بردن بیمارستان.
جملات اخرش را طوری با حرص گفت که دهان محمد باز ماند.
-چیکار کردی برفین؟ رفتی ارزو رو کتک زدی؟!
با شنیدن نام ارزو از زبان محمد انگار که کلهش را اتیش بزنن.
طلبکار در صورت محمد براق شد و جیغ جیغ کرد.
-خوبش کردم. بازم پرویی کنه جرش میدم. محمد به خدا میکشمت اگه بری سمتش. حق نداری منو طلاق بدی، فهمیدی!؟ من از اون زنای بی غیرت نیستم بذار کسی به شوهرم چشم داشته باشه.
چشم های محمد از ذوق درخشید....یعنی ازدواج صوریشان بالاخره داشت به واقعیت تبدیل میشد؟!
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
یه آقا محمد داریم، آقا و متین در مقابل یه برفین خانوم داریم دریده و سلیطه که هرکی به شوهرش چپ نگاه کنه رو تیکه تیکه میکنه😂😂😂
ریا نباشه دوباری هم سر همین هوچی گریاش میگیرنش و شوهر بیچارش در به در با سند میوفته تو کلانتری ها برای ازادی زنش🤣🤣🤣🤣
برای چند لحظه سر از دفتر دستکش بیرون کشید و به دخترک نگاه کرد.
تمام این یک ساعت را دورش میچرخید و مدام سوال میپرسید.
-من که تورو گرفتم، معلوم نیست.
دستی به موهای بافته شده اش کشید و نوچی کرد.
-نه، منو زوری عقد کردی...چون دلت سوخت که نکشنم. واقعی منظورمه، عاشق بشی میگیری اون دخترو!؟
خودکارش را روی کاغذ ها انداخت و نگاهش را از لبان کوچک برفین به چشمانش داد.
-من زن دارم، تا وقتی زن دارم نمی تونم عاشق کسی دیگه بشم.
چهارزانو مقابلِ محد نشست و دست هایش را در هم قلاب کرد.
-خب...خب منظورم بعد از این که منو طلاق دادیه. اون موقع؟
طلاقش دهد؟ چرا این دختر رحم نداشت!
-دلت میخواد از من طلاق بگیری؟!
دخترک خیره به چهرهی جذاب و مردانهی محمد سخت اب دهانش را بلعید و ناخوداگاه گفت:
-من...من یه کاری کردم...
جوری با ترس گفت که اخم های محمد درهم فرو رفت. پس بگو یک ساعته چرا دورش میچرخند و سوال الکی میپرسد.
-چیکار!؟
-امروز خونه صغرا خانوم مولودی بود. مامانت منو به زور برد....صداشونو شنیدم داشتن میگفتن پس کی تو منو طلاق میدی، انگار قراره اون دختره ارزو رو برات بگیرن.
محمد ناخوداگاه خندید و ضربه ای نوک بینی دخترک زد.
-مگه دیوونم تورو طلاق بدم برم اونو بگیرم ول کن این حرفارو
برفین هیچ چیز نگفت که محمد مشکوک پرسید
-چیز دیگه ای هم مونده بگی؟!
-خب..خب...به خدا من ممیخواستم اینطور شه. دختره برام پشت چشم نازک کرد....اومد در گوشم چرت و پرت گفت. منم گرفتم مثل سگ زدمش. الانم حاج خانوم حاج اقا بیمارستانن...دخترهی سلیطه رو بردن بیمارستان.
جملات اخرش را طوری با حرص گفت که دهان محمد باز ماند.
-چیکار کردی برفین؟ رفتی ارزو رو کتک زدی؟!
با شنیدن نام ارزو از زبان محمد انگار که کلهش را اتیش بزنن.
طلبکار در صورت محمد براق شد و جیغ جیغ کرد.
-خوبش کردم. بازم پرویی کنه جرش میدم. محمد به خدا میکشمت اگه بری سمتش. حق نداری منو طلاق بدی، فهمیدی!؟ من از اون زنای بی غیرت نیستم بذار کسی به شوهرم چشم داشته باشه.
چشم های محمد از ذوق درخشید....یعنی ازدواج صوریشان بالاخره داشت به واقعیت تبدیل میشد؟!
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
https://t.me/+Q0ASxnjPNqg5MGVk
یه آقا محمد داریم، آقا و متین در مقابل یه برفین خانوم داریم دریده و سلیطه که هرکی به شوهرش چپ نگاه کنه رو تیکه تیکه میکنه😂😂😂
ریا نباشه دوباری هم سر همین هوچی گریاش میگیرنش و شوهر بیچارش در به در با سند میوفته تو کلانتری ها برای ازادی زنش🤣🤣🤣🤣