° ایوای جاوید °
#پارت370
ایوا با دیدن شرایط جاوید تازه چشمشبه ساعت افتاد.
ساعت دو نصف شب، از خواب بیدارش کرده بود.
چشمش وحشت زده گرد شد و دستش را جلوی دهانش گرفت.
بی اختیار نالید:
- ببخشید!
ابروهای جاوید با تعجب بالا پرید.
روی تخت خوابش نیمخیز شد و هالوژن آبی اتاق را روشن کرد.
بهت زده گفت:
- ایوا؟
ایوا جوابی نداد و همچنان با همان چشم گرد شده به جاوید نگاه کرد.
دستی به صورتش کشید.
ایوا غافلگیرش کرده بود.
با همان صدای دو رگه از خواب گفت:
- نصف شبی زنگ زدی عذرخواهی کنی؟
ایوا چشمش را با خجالت بهم فشرد و دوباره زمزمه کرد:
- ببخشید...
- خب خداروشکر حالت خوبه و کاملا روی تنظیمات کارخانه هستی. نه اینکه ایران کم ازم معذرت خواهی میکنی حالا باید اینجا هم ساعت دو نصف شب زنگ میزدی بازم ازم عذرخواهی میکردی!
ایوا حرفی نزد.
جاوید حالا خواب کامل از سرش پریده بود.
با دقت به صورت ایوا نگاه میکرد.
زیر چشمانش مشهود گود رفته بود.
و استخوان گونهاش برجستهتر شده بود.
حدس میزد دوباره غذا خوردن را فراموش کرده.
خوب بود به میجان سپرده بود مواظبش باشد!
آرام پرسید:
- خوبی؟
ایوا با ولع صورت جاوید را روی صفحهی موبایلش میکاوید.
برای اولین بار خوشحال بود که جاوید مقابلش نیست و او میتواند با خیال راحت، چشمهایش را دید بزند.
دوست داشت بگوید:
- الان خوبم... الان خیلی خوبم.
ولی به گفتن:
- مرسی. شما خوبید؟
اکتفا کرد.
جاوید دستی به موهای آشفتهاش کشید و سری تکان داد.
دوربین ایوا کمی پایینتر رفت و اینبار یقهی بازش در کادر قرار گرفت.
جاوید در همان حال خشکش زد.
کاملا غیرارادی گفت:
- تنت هنوز کبوده که!
ببخشیییید بزرگوار که تنش هنوز کبوده!
حالا میریم از همسایهها حساب پس میگیریم...
کی تنشو کبود کرده یعنی؟🚬🚬🚬
پسرمون نه تنها خیلییی پرروعه بلکه خجالت مجالت هم سرش نمیشه!😂😂
پارتهای دوسال دیگه رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/20793
از هفته جدید افزایش قیمت داریم اگه میخواید با قیمت قبل عضو بشید عجله کنید❌
#پارت370
ایوا با دیدن شرایط جاوید تازه چشمشبه ساعت افتاد.
ساعت دو نصف شب، از خواب بیدارش کرده بود.
چشمش وحشت زده گرد شد و دستش را جلوی دهانش گرفت.
بی اختیار نالید:
- ببخشید!
ابروهای جاوید با تعجب بالا پرید.
روی تخت خوابش نیمخیز شد و هالوژن آبی اتاق را روشن کرد.
بهت زده گفت:
- ایوا؟
ایوا جوابی نداد و همچنان با همان چشم گرد شده به جاوید نگاه کرد.
دستی به صورتش کشید.
ایوا غافلگیرش کرده بود.
با همان صدای دو رگه از خواب گفت:
- نصف شبی زنگ زدی عذرخواهی کنی؟
ایوا چشمش را با خجالت بهم فشرد و دوباره زمزمه کرد:
- ببخشید...
- خب خداروشکر حالت خوبه و کاملا روی تنظیمات کارخانه هستی. نه اینکه ایران کم ازم معذرت خواهی میکنی حالا باید اینجا هم ساعت دو نصف شب زنگ میزدی بازم ازم عذرخواهی میکردی!
ایوا حرفی نزد.
جاوید حالا خواب کامل از سرش پریده بود.
با دقت به صورت ایوا نگاه میکرد.
زیر چشمانش مشهود گود رفته بود.
و استخوان گونهاش برجستهتر شده بود.
حدس میزد دوباره غذا خوردن را فراموش کرده.
خوب بود به میجان سپرده بود مواظبش باشد!
آرام پرسید:
- خوبی؟
ایوا با ولع صورت جاوید را روی صفحهی موبایلش میکاوید.
برای اولین بار خوشحال بود که جاوید مقابلش نیست و او میتواند با خیال راحت، چشمهایش را دید بزند.
دوست داشت بگوید:
- الان خوبم... الان خیلی خوبم.
ولی به گفتن:
- مرسی. شما خوبید؟
اکتفا کرد.
جاوید دستی به موهای آشفتهاش کشید و سری تکان داد.
دوربین ایوا کمی پایینتر رفت و اینبار یقهی بازش در کادر قرار گرفت.
جاوید در همان حال خشکش زد.
کاملا غیرارادی گفت:
- تنت هنوز کبوده که!
ببخشیییید بزرگوار که تنش هنوز کبوده!
حالا میریم از همسایهها حساب پس میگیریم...
کی تنشو کبود کرده یعنی؟🚬🚬🚬
پسرمون نه تنها خیلییی پرروعه بلکه خجالت مجالت هم سرش نمیشه!😂😂
پارتهای دوسال دیگه رو همین الان بخونید👇
https://t.me/c/1962736477/20793
از هفته جدید افزایش قیمت داریم اگه میخواید با قیمت قبل عضو بشید عجله کنید❌