Репост из: 🪴گسترده نهال🪴
#part77
- لخت شو بیا بغلم. امشبو باید پیش من بخوابی..
چاووش می گوید و می بیند دخترک از حرص چشمانش درشت شده که دستانش را تسلیم بالا می برد
- ببین دخترخانوم این برف تا فردا قرار نیست بند بیاد... اتوبوس هم داغون شده کسی جز ما زنده نیست با این لباسای خیس، آتیش نهایت یکی دو ساعت روشنه بعدش از سرما میمیریم! تو که نمی خوای بمیری؟
دخترک حرصی می غرد:
- ت...تا تورو نکشم نه!
چانه اش از سرما می لرزد و دندان هایش صدا می دهد.
از آن اتوبوس گنده و مسافرینش فقط ایندو نفر سالم مانده بودند
آلمایی که از همان بدو ورود به اتوبوس با این مردک مغرور دعوایش شده و حالا مجبور بود در آغوشش بخوابد
- چیکار میکنی پس؟ لباساتو در بیار زودباش...
آلما عاصی دست به پالتویش می گیرد
دستانش یخ زده اند
- کسی برای کمک نمیاد؟
مرد راحت تر از او لباس هایش را در می آورد
از پس آن همه عضله مگر سرما داخل می رود
- پلیس و حلال احمر تا بتونن پیداکنن ماشین و طول میکشه... تا فردا...
آلما ناچار مانتوی خیسش را هم در می آورد
حالا فقط یک شلوارش مانده و یکلباس زیرش...
- نمیمیریم؟
چاووشدراز می کشید روی لباس هایشان و به او اشاره می زند
- نمیذارم بمیری کوچولو...بیا تا یخ نزدی..
با فشردن لب هایش در آغوش باز کرده ی مرد دراز می کشد و می غرد
- من کوچولو نیستم... حواستم به کارات باشه من تکواندو بلدم...
خنده ی توگلویی مرد مور مورش میکند
از این مرد بدش می آید اما اگر این مرد نبود میمرد
او کمکش کردهو این آلونک را پیدا کرده بودند
چاووش با حس سرما چشم باز میکند.
دخترک در آغوشش می لرزد
- دخترخانوم... هی چشماتو باز کن. چیشده؟
- س... سردمه...خیلی سرده...
شب از نیمه گذشته و دمای هوا پایین تر رفته و آتش خاموش شده
چاووش با فشردن دندان هایش روی هم بلند میشود
- اینجوری نمیشه لجبازی نکن لباساتو کامل در میام... میخوام گرمت خب؟
می گوید و با در آوردن شلوار دخترک تنش را رویش می کشد
مجبور است نباید بگذارد این دختر هم بمیرد...
- چ... چیکار میکنی؟
لب های چاووش زیر گلوی دخترک رفته و پوست نرمش را می بوسد
- مجبوریم... باید گرم بمونیم...خب؟
می گوید و با فشردن پایین تنه اش...
ادامهی پارت🤍👇🏻
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
- لخت شو بیا بغلم. امشبو باید پیش من بخوابی..
چاووش می گوید و می بیند دخترک از حرص چشمانش درشت شده که دستانش را تسلیم بالا می برد
- ببین دخترخانوم این برف تا فردا قرار نیست بند بیاد... اتوبوس هم داغون شده کسی جز ما زنده نیست با این لباسای خیس، آتیش نهایت یکی دو ساعت روشنه بعدش از سرما میمیریم! تو که نمی خوای بمیری؟
دخترک حرصی می غرد:
- ت...تا تورو نکشم نه!
چانه اش از سرما می لرزد و دندان هایش صدا می دهد.
از آن اتوبوس گنده و مسافرینش فقط ایندو نفر سالم مانده بودند
آلمایی که از همان بدو ورود به اتوبوس با این مردک مغرور دعوایش شده و حالا مجبور بود در آغوشش بخوابد
- چیکار میکنی پس؟ لباساتو در بیار زودباش...
آلما عاصی دست به پالتویش می گیرد
دستانش یخ زده اند
- کسی برای کمک نمیاد؟
مرد راحت تر از او لباس هایش را در می آورد
از پس آن همه عضله مگر سرما داخل می رود
- پلیس و حلال احمر تا بتونن پیداکنن ماشین و طول میکشه... تا فردا...
آلما ناچار مانتوی خیسش را هم در می آورد
حالا فقط یک شلوارش مانده و یکلباس زیرش...
- نمیمیریم؟
چاووشدراز می کشید روی لباس هایشان و به او اشاره می زند
- نمیذارم بمیری کوچولو...بیا تا یخ نزدی..
با فشردن لب هایش در آغوش باز کرده ی مرد دراز می کشد و می غرد
- من کوچولو نیستم... حواستم به کارات باشه من تکواندو بلدم...
خنده ی توگلویی مرد مور مورش میکند
از این مرد بدش می آید اما اگر این مرد نبود میمرد
او کمکش کردهو این آلونک را پیدا کرده بودند
چاووش با حس سرما چشم باز میکند.
دخترک در آغوشش می لرزد
- دخترخانوم... هی چشماتو باز کن. چیشده؟
- س... سردمه...خیلی سرده...
شب از نیمه گذشته و دمای هوا پایین تر رفته و آتش خاموش شده
چاووش با فشردن دندان هایش روی هم بلند میشود
- اینجوری نمیشه لجبازی نکن لباساتو کامل در میام... میخوام گرمت خب؟
می گوید و با در آوردن شلوار دخترک تنش را رویش می کشد
مجبور است نباید بگذارد این دختر هم بمیرد...
- چ... چیکار میکنی؟
لب های چاووش زیر گلوی دخترک رفته و پوست نرمش را می بوسد
- مجبوریم... باید گرم بمونیم...خب؟
می گوید و با فشردن پایین تنه اش...
ادامهی پارت🤍👇🏻
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0
https://t.me/+VDleLWgCOGY0MjY0