#پارت557
دوتامون داشتیم فریاد می زدیم..
من تحمل نداشتم که تو اون موضوع لعنتی مقصر دیده بشم...
درسته خیلی جاها حماقت کرده بودم اما خیلی ها عاشق می شدن...
خیلی ها این دوستی هارو تجربه می کردن..
این از شانس گند من بود، کسی که عاشقش شده بودم لاشی و تو زرد از اب دراومده بود....
گناه من این وسط چی بود؟..
بردیا هم انگار فقط دنبال یکی دم دستش می گشت تا عصبانیتش رو سرش خالی کنه...
چه کسی بهتر از من که هم تو اون ماجرا بودم، هم جلوش...
انگار یادمون رفته بود سپهراد تو اتاق خوابیده که اینطوری داد می زدیم...
یهو با صدای گریه ش به خودمون اومدیم..
نفسم رو محکم بیرون فرستادم و بی توجه به اون دوتا، راه افتادم سمت اتاق...
سپهراد رو بغل کردم و اروم تکونش دادم:
-جونم مامانی..گریه نکن عزیزم..هیچی نیست..چیزی نبود پسرکم...
دوتامون داشتیم فریاد می زدیم..
من تحمل نداشتم که تو اون موضوع لعنتی مقصر دیده بشم...
درسته خیلی جاها حماقت کرده بودم اما خیلی ها عاشق می شدن...
خیلی ها این دوستی هارو تجربه می کردن..
این از شانس گند من بود، کسی که عاشقش شده بودم لاشی و تو زرد از اب دراومده بود....
گناه من این وسط چی بود؟..
بردیا هم انگار فقط دنبال یکی دم دستش می گشت تا عصبانیتش رو سرش خالی کنه...
چه کسی بهتر از من که هم تو اون ماجرا بودم، هم جلوش...
انگار یادمون رفته بود سپهراد تو اتاق خوابیده که اینطوری داد می زدیم...
یهو با صدای گریه ش به خودمون اومدیم..
نفسم رو محکم بیرون فرستادم و بی توجه به اون دوتا، راه افتادم سمت اتاق...
سپهراد رو بغل کردم و اروم تکونش دادم:
-جونم مامانی..گریه نکن عزیزم..هیچی نیست..چیزی نبود پسرکم...