#گریز_از_تو
#پارت_1046
نگاه متین ماند به چهره ی او و شایان لب بهم فشرد و سرش را چرخاند. انعکاس استیصال از چشمهایش قابل انکار نبود. متین نفس پر دردی کشید و بعد با یک، دو دوتا چهارتا پشت انگشتش را به در کوبید.
_زلزله؟! خوابیدی؟
برای به حرف آوردن او و باز شدن در باید به هر نرمشی چنگ می انداخت.
_بیا بیرون یکم جیغ بزن، دلم برات تنگ شده.
شایان کلافه کف دستش را به پیشانی اش چسباند. انحنای لب های متین به تلخی میزد...
_آسو هم اومده، پایین منتظره تا بریم پیشش. دوتایی یکم پشت سر من حرف بزنید بلکه دلتون وا شه.
دست شایان از روی پیشانی اش پایین آمد و عصبی به تلاش بی فایده ی او نگاه کرد.
_متین جان؟ بهتر نیست در و بشکونی بری داخل؟
_آدمی که دلش میخواد تنها باشه رو نباید تحت فشار گذاشت دکتر.
ابروهای شایان دو مرتبه جمع شد. سرش تکان آرامی خورد و کمرش را از صندلی فاصله داد.
_آدم و سالم آره رها میکنیم تا آروم شه. اما دختری که چند ماه پیش سابقه خودکشی داشته و الانم به حد کافی انگیزه اش و داره، نه... نمیتونیم رهاش کنیم.
اینبار بلند شد و خودش مقابل در ایستاد.
_در ضمن من یه چیزایی میدونم که شما اطلاع نداری و بهتره تو این شرایط وانفسا از اون بُعد روانشناسی فاصله بگیری.
متین میان حیرت، جفت دستهایش را بالا گرفت و یک قدم عقب رفت.
_هر چی شما بگی!
شایان نگاه از او گرفت و ضربه ای به در کوبید. دیگر آرامش نداشت... تمام خودداری اش را به نگرانی هایش باخته بود.
_بیا مثل بچه ی آدم در و باز کن یاسمین. نذار صدام و بلند کنم و بعد در و بشکونم.
چند ثانیه منتظر ماند بلکه صدایی از او آسوده اش کند اما با کش آمدن سکوتش، صبرش سر آمد و سمت متین چرخید.
_بیا بشکنش.
متین مکث کرد. دستی به موهای سیاهش کشید و چند قدم از در فاصله گرفت و خیز برداشت تا با یک هجوم کوتاه قفل را بشکند که یک لحظه با شنیدن صدای ویراژ ماشین و بعد خاموش شدنش، همانطور مثل مجسمه سر جایش خشک شد. شایان تکانی خورد. همراه نگرانی و آشفتگی، حالا ترس هم توی نگاهش دو دو میزد.
_ارسلان اومد...
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1046
نگاه متین ماند به چهره ی او و شایان لب بهم فشرد و سرش را چرخاند. انعکاس استیصال از چشمهایش قابل انکار نبود. متین نفس پر دردی کشید و بعد با یک، دو دوتا چهارتا پشت انگشتش را به در کوبید.
_زلزله؟! خوابیدی؟
برای به حرف آوردن او و باز شدن در باید به هر نرمشی چنگ می انداخت.
_بیا بیرون یکم جیغ بزن، دلم برات تنگ شده.
شایان کلافه کف دستش را به پیشانی اش چسباند. انحنای لب های متین به تلخی میزد...
_آسو هم اومده، پایین منتظره تا بریم پیشش. دوتایی یکم پشت سر من حرف بزنید بلکه دلتون وا شه.
دست شایان از روی پیشانی اش پایین آمد و عصبی به تلاش بی فایده ی او نگاه کرد.
_متین جان؟ بهتر نیست در و بشکونی بری داخل؟
_آدمی که دلش میخواد تنها باشه رو نباید تحت فشار گذاشت دکتر.
ابروهای شایان دو مرتبه جمع شد. سرش تکان آرامی خورد و کمرش را از صندلی فاصله داد.
_آدم و سالم آره رها میکنیم تا آروم شه. اما دختری که چند ماه پیش سابقه خودکشی داشته و الانم به حد کافی انگیزه اش و داره، نه... نمیتونیم رهاش کنیم.
اینبار بلند شد و خودش مقابل در ایستاد.
_در ضمن من یه چیزایی میدونم که شما اطلاع نداری و بهتره تو این شرایط وانفسا از اون بُعد روانشناسی فاصله بگیری.
متین میان حیرت، جفت دستهایش را بالا گرفت و یک قدم عقب رفت.
_هر چی شما بگی!
شایان نگاه از او گرفت و ضربه ای به در کوبید. دیگر آرامش نداشت... تمام خودداری اش را به نگرانی هایش باخته بود.
_بیا مثل بچه ی آدم در و باز کن یاسمین. نذار صدام و بلند کنم و بعد در و بشکونم.
چند ثانیه منتظر ماند بلکه صدایی از او آسوده اش کند اما با کش آمدن سکوتش، صبرش سر آمد و سمت متین چرخید.
_بیا بشکنش.
متین مکث کرد. دستی به موهای سیاهش کشید و چند قدم از در فاصله گرفت و خیز برداشت تا با یک هجوم کوتاه قفل را بشکند که یک لحظه با شنیدن صدای ویراژ ماشین و بعد خاموش شدنش، همانطور مثل مجسمه سر جایش خشک شد. شایان تکانی خورد. همراه نگرانی و آشفتگی، حالا ترس هم توی نگاهش دو دو میزد.
_ارسلان اومد...
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to