#گریز_از_تو
#پارت_1042
_من میرم بالا!
اردلان بازوهایش را رها نکرد.
_بذار به دایی زنگ بزنم. اون میاد همه چی و درست میکنه.
لبخندش تلخ شد. چهره درمانده ی شایان از ذهنش پاک نمیشد!
_دیگه فرقی نمیکنه!
صورت او از حیرت جمع شد.
_یعنی چی؟ یهویی زلزله شد؟
یاسمین بازویش را از دست او بیرون کشید. دامنه ی افکارش از هیچ کثافتی مصون نبود. توی ذهنش کسی مدام تکرار میکرد:
" من کشتمش... تو همین خونه"
در همین خانه آن دختر را کشته بود؟! با وجود بارداری اش؟!
وقتی روی پاهایش ایستاد تازه زلزله ی درونش را لمس کرد. هیچ جمله ایی... با هیچ واژه ایی نمیتوانست حالش را توصیف کند.
_خیلی سال پیش، اینجا زلزله شد فقط ما بی خبر بودیم و داشتیم زیر خرابه های آباد شده اش زندگی کردیم.
پدرش را در همین دم و دستگاه کشته بودند. مادرش تا لب مرگ رفته و هنوز خبری از حالش نداشت و خودش مثل یک مجرم با هویتی جعلی زندگی میکرد. زلزله ی اصلی سال ها قبل از مهاجرتش رخ داده بود. همان روزهایی که فکر میکرد آینده ی صورتی اش را در کشور غریب میسازد و پدرش را خشنود میکند از مستقل شدنش. همان پدری که حتی میان خروارها خاک زندگی اش را رسانده بود به این نقطه ی کور...
چند قدم که جلو رفت صدای شکست خورده و حیران اردلان را شنید.
_داداش چیکار کرده یاسمین؟!
زانوهایش با خساست وزن بدنش را تاب می آوردند. ارسلان اسطوره ی این پسر بود!
_هیچی...
_من شبیه احمقام؟ چون آرومم و حرف نمیزنم باید احمق فرضم کنید؟
ایستاد. زخم دل این پسر با برادرش درمان نمیشد. ارسلان درمان نبود... احیا میکرد اما پشت بندش درد بدتری به جانشان می انداخت. روی همان قدم های ناپایدار برگشت و زل زد به او...
_کی باید برگردی؟
چشمهای اردلان توی چهره جمع شده اش دو دو میزد. یاسمین شبیه یک مجسمه ی رو به سقوط، بی حالت نگاهش میکرد.
_الان این یعنی چی؟
_کی برمیگردی آمریکا؟
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1042
_من میرم بالا!
اردلان بازوهایش را رها نکرد.
_بذار به دایی زنگ بزنم. اون میاد همه چی و درست میکنه.
لبخندش تلخ شد. چهره درمانده ی شایان از ذهنش پاک نمیشد!
_دیگه فرقی نمیکنه!
صورت او از حیرت جمع شد.
_یعنی چی؟ یهویی زلزله شد؟
یاسمین بازویش را از دست او بیرون کشید. دامنه ی افکارش از هیچ کثافتی مصون نبود. توی ذهنش کسی مدام تکرار میکرد:
" من کشتمش... تو همین خونه"
در همین خانه آن دختر را کشته بود؟! با وجود بارداری اش؟!
وقتی روی پاهایش ایستاد تازه زلزله ی درونش را لمس کرد. هیچ جمله ایی... با هیچ واژه ایی نمیتوانست حالش را توصیف کند.
_خیلی سال پیش، اینجا زلزله شد فقط ما بی خبر بودیم و داشتیم زیر خرابه های آباد شده اش زندگی کردیم.
پدرش را در همین دم و دستگاه کشته بودند. مادرش تا لب مرگ رفته و هنوز خبری از حالش نداشت و خودش مثل یک مجرم با هویتی جعلی زندگی میکرد. زلزله ی اصلی سال ها قبل از مهاجرتش رخ داده بود. همان روزهایی که فکر میکرد آینده ی صورتی اش را در کشور غریب میسازد و پدرش را خشنود میکند از مستقل شدنش. همان پدری که حتی میان خروارها خاک زندگی اش را رسانده بود به این نقطه ی کور...
چند قدم که جلو رفت صدای شکست خورده و حیران اردلان را شنید.
_داداش چیکار کرده یاسمین؟!
زانوهایش با خساست وزن بدنش را تاب می آوردند. ارسلان اسطوره ی این پسر بود!
_هیچی...
_من شبیه احمقام؟ چون آرومم و حرف نمیزنم باید احمق فرضم کنید؟
ایستاد. زخم دل این پسر با برادرش درمان نمیشد. ارسلان درمان نبود... احیا میکرد اما پشت بندش درد بدتری به جانشان می انداخت. روی همان قدم های ناپایدار برگشت و زل زد به او...
_کی باید برگردی؟
چشمهای اردلان توی چهره جمع شده اش دو دو میزد. یاسمین شبیه یک مجسمه ی رو به سقوط، بی حالت نگاهش میکرد.
_الان این یعنی چی؟
_کی برمیگردی آمریکا؟
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to