#گریز_از_تو
#پارت_1040
_با عِلم به اینکه شمیم عاشقت بود حاضر شدی بکشیش ارسلان؟!
از لابه لای ترس و عذاب و بغض، اینبار حسی شبیه حیرت توی چشمهایش سو سو میزد.
_بچه ی توی شکمش مال تو بود؟
انگار ارسلان را زمین کوبیدند که در لحظه خون توی عروقش مسیر برعکسی را طی کرد! چرا برف بند نمی آمد؟ چرا آسمان این زمهریر را از دامنش جمع نمیکرد؟!
_زنی که عاشقت بود و با بچه ی تو شکمش کشتی؟!
این جملات محتوای همان نامه ی سیاهی بود که خط به خط توی ذهنش صف میکشید. محتوایش را چند بار خوانده و حالا مغزش شروع کرده بود به پردازش!
_سال ها خودت و با گناهکار بودنش تبرعه کردی؟ اون لحظه وجدانت و با چی سر بریدی؟
بی اراده زانوهایش را تا شکمش بالا آورد و دست دورشان پیچید. کف پاهایش از شدت سرما توی جوراب ذق ذق میکرد. زمستانی که سه ماه پیش با بار و بندیلش رفت، دوباره برگشته بود؟!
ذهنش یک قدم جلوتر رفت. مردمک هایش تنگ شد. آن دختر از ارسلان باردار بود؟!
صدای کشیدن چیزی روی سرامیک ها، تنگی مردمک هایش را از بین برد.
_یاسمین؟
همه چیز تار بود. ارسلان جلو آمد، روی یک زانو نشست و زل زد به چهره ایی که رنگش را به حیرتی عظیم فروخته بود. دست جلو برد تا بازوی دخترک را بگیرد که او مثل یک دیوانه، با جنونی آنی و حرکتی هیستریک خودش را عقب کشید. دست ارسلان روی هوای ماند. با سری که از گیجی گردنش را خم کرد.
_بهم گوش بده...
میان ذهنش تصاویری واضح از آغوش آن ها توی عکس ها منعکس شد. ارتعاش دست هایش را به خوبی حس میکرد وقتی که بالا آمدند برای دوری کردن از آغوش او...
_بهم دست نزن.
تصاویرشان از دور شبیه فرو رفتن دو نفر در باتلاق بود...
_یاسمین؟
یاسمین گفتنش شبیه خواندن شعری بود با بیت های سرگردان... انگار میخواست با صدا زدنش، خاطرات نه چندان دور عشقشان را به ذهن درهم ریخته ی دخترک یادآوری کند.
_بهم نزدیک نشو!
چشم هایش برق میزد. سرش تیر میکشید و مویرگ های مغزش دیگر رمق یاری کردن ذهنش را نداشتند.
_دیگه هیچ وقت بهم نزدیک نشو...
زانوی خم شده ی ارسلان صاف نمیشد. جانش بالا نمی آمد... آسمان سیاه قلبش کز کرده گوشه ی سینه اش و عزا گرفته بود برای بازگشت پاییزی دیگر...
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1040
_با عِلم به اینکه شمیم عاشقت بود حاضر شدی بکشیش ارسلان؟!
از لابه لای ترس و عذاب و بغض، اینبار حسی شبیه حیرت توی چشمهایش سو سو میزد.
_بچه ی توی شکمش مال تو بود؟
انگار ارسلان را زمین کوبیدند که در لحظه خون توی عروقش مسیر برعکسی را طی کرد! چرا برف بند نمی آمد؟ چرا آسمان این زمهریر را از دامنش جمع نمیکرد؟!
_زنی که عاشقت بود و با بچه ی تو شکمش کشتی؟!
این جملات محتوای همان نامه ی سیاهی بود که خط به خط توی ذهنش صف میکشید. محتوایش را چند بار خوانده و حالا مغزش شروع کرده بود به پردازش!
_سال ها خودت و با گناهکار بودنش تبرعه کردی؟ اون لحظه وجدانت و با چی سر بریدی؟
بی اراده زانوهایش را تا شکمش بالا آورد و دست دورشان پیچید. کف پاهایش از شدت سرما توی جوراب ذق ذق میکرد. زمستانی که سه ماه پیش با بار و بندیلش رفت، دوباره برگشته بود؟!
ذهنش یک قدم جلوتر رفت. مردمک هایش تنگ شد. آن دختر از ارسلان باردار بود؟!
صدای کشیدن چیزی روی سرامیک ها، تنگی مردمک هایش را از بین برد.
_یاسمین؟
همه چیز تار بود. ارسلان جلو آمد، روی یک زانو نشست و زل زد به چهره ایی که رنگش را به حیرتی عظیم فروخته بود. دست جلو برد تا بازوی دخترک را بگیرد که او مثل یک دیوانه، با جنونی آنی و حرکتی هیستریک خودش را عقب کشید. دست ارسلان روی هوای ماند. با سری که از گیجی گردنش را خم کرد.
_بهم گوش بده...
میان ذهنش تصاویری واضح از آغوش آن ها توی عکس ها منعکس شد. ارتعاش دست هایش را به خوبی حس میکرد وقتی که بالا آمدند برای دوری کردن از آغوش او...
_بهم دست نزن.
تصاویرشان از دور شبیه فرو رفتن دو نفر در باتلاق بود...
_یاسمین؟
یاسمین گفتنش شبیه خواندن شعری بود با بیت های سرگردان... انگار میخواست با صدا زدنش، خاطرات نه چندان دور عشقشان را به ذهن درهم ریخته ی دخترک یادآوری کند.
_بهم نزدیک نشو!
چشم هایش برق میزد. سرش تیر میکشید و مویرگ های مغزش دیگر رمق یاری کردن ذهنش را نداشتند.
_دیگه هیچ وقت بهم نزدیک نشو...
زانوی خم شده ی ارسلان صاف نمیشد. جانش بالا نمی آمد... آسمان سیاه قلبش کز کرده گوشه ی سینه اش و عزا گرفته بود برای بازگشت پاییزی دیگر...
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to