#گریز_از_تو
#پارت_1039
واژه ی رفت را چنان محو زمزمه کرد که انگار حروفش را درست هجا نکرده، آن ها را به مولکول های هوا سپرد. یک قدم عقب رفت... قدم دومش به سوم نرسید. با درماندگی در همان نقطه ایست کرد و نگاهش ماند به قامت دختری که قافیه را به بیچارگی باخته بود. عصب پاهایش برای کمر خم کردن باهم رقابت میکردند و عاقبت پیروزی شان، تنی بود که افتاد روی زمین... درست مقابل همان سه قدم فاصله ای که ارسلان برای پر کردنش رمقی نداشت. کاش زمستان بود. کاش لااقل باران میبارید و آسمان مینشست به تماشای سوگواری دختری که دردی بزرگتر را در دلش میپرواند.
صدای ارسلان شبیه خس خس کسی بود که در ناامید ترین حالت ممکن روی ریل قطار دراز کشیده!
_اون دختر بی گناه نبود یاسمین.
_واسه تک تک کسایی که جونشون و گرفتی همین توجیه و آوردی؟
میان گلوی دخترک انگار برفی سنگین با بغض همنشین شده بود. نشسته بود کف سرامیک ها، زیر نور تند لوستر هایی که از سقف بلند آویزان بود و جای اشک چشمانش پر بود از مهِ غلیظ! با هر نفس هم یک دانه برف میان گلویش آب میشد.
_اون دختر دوست داشت ارسلان. گناه کار و بیگناه، قربانی عشق تو شد... چطور تونستی؟!
سرش با مکثی کوتاه بالا آمد و مهره های گردنش از درد به فغان افتادند. ارسلان با دیدن نگاهش به خوبی آب شدن برف ها را میان آن مه غلیظ دید!
چرا زبانش برای دفاع توی دهانش نمیچرخید؟ در مدت کوتاهی و با یاری چرخش عقربه ها روی ساعت متهم شده بود به کشتن دختری که هفت سال پیش عاشقش بود و چرا دلایلش گم شده بودند؟!
_میخوام حرف بزنم اما دارم خفه میشم. میخوام داد بزنم اما نفس ندارم، میخوام تک تک عکسایی که رو امروز با دیدنشون هزار بار مردم و بکوبم تو صورتت اما دستم بالا نمیاد.
در میدان دیدش ارسلان بود اما چشم هایش نه و نگاه یاسمین هم بالاتر از دکمه های پیراهنش پیشروی نمیکرد.
_میخواستم بهت بگم، تو قاضی نیستی، تو خدا نیستی و حتی شباهتی هم به عزراییل نداری. سال هاست داری اداشو درمیاری... سالهاست هر کی بهت نزدیک میشه رو قضاوت میکنی و براش حکم میبری.
مکث کرد... انگار حقیقت طور دیگری مثل چکش توی سرش خورد. انعکاس صدای ناهنجار آن توی مغزش باعث شد لب هایش بی اختیار باز شود به جمله ایی که حزن در تک تک واژه هایش فریاد میزد.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1039
واژه ی رفت را چنان محو زمزمه کرد که انگار حروفش را درست هجا نکرده، آن ها را به مولکول های هوا سپرد. یک قدم عقب رفت... قدم دومش به سوم نرسید. با درماندگی در همان نقطه ایست کرد و نگاهش ماند به قامت دختری که قافیه را به بیچارگی باخته بود. عصب پاهایش برای کمر خم کردن باهم رقابت میکردند و عاقبت پیروزی شان، تنی بود که افتاد روی زمین... درست مقابل همان سه قدم فاصله ای که ارسلان برای پر کردنش رمقی نداشت. کاش زمستان بود. کاش لااقل باران میبارید و آسمان مینشست به تماشای سوگواری دختری که دردی بزرگتر را در دلش میپرواند.
صدای ارسلان شبیه خس خس کسی بود که در ناامید ترین حالت ممکن روی ریل قطار دراز کشیده!
_اون دختر بی گناه نبود یاسمین.
_واسه تک تک کسایی که جونشون و گرفتی همین توجیه و آوردی؟
میان گلوی دخترک انگار برفی سنگین با بغض همنشین شده بود. نشسته بود کف سرامیک ها، زیر نور تند لوستر هایی که از سقف بلند آویزان بود و جای اشک چشمانش پر بود از مهِ غلیظ! با هر نفس هم یک دانه برف میان گلویش آب میشد.
_اون دختر دوست داشت ارسلان. گناه کار و بیگناه، قربانی عشق تو شد... چطور تونستی؟!
سرش با مکثی کوتاه بالا آمد و مهره های گردنش از درد به فغان افتادند. ارسلان با دیدن نگاهش به خوبی آب شدن برف ها را میان آن مه غلیظ دید!
چرا زبانش برای دفاع توی دهانش نمیچرخید؟ در مدت کوتاهی و با یاری چرخش عقربه ها روی ساعت متهم شده بود به کشتن دختری که هفت سال پیش عاشقش بود و چرا دلایلش گم شده بودند؟!
_میخوام حرف بزنم اما دارم خفه میشم. میخوام داد بزنم اما نفس ندارم، میخوام تک تک عکسایی که رو امروز با دیدنشون هزار بار مردم و بکوبم تو صورتت اما دستم بالا نمیاد.
در میدان دیدش ارسلان بود اما چشم هایش نه و نگاه یاسمین هم بالاتر از دکمه های پیراهنش پیشروی نمیکرد.
_میخواستم بهت بگم، تو قاضی نیستی، تو خدا نیستی و حتی شباهتی هم به عزراییل نداری. سال هاست داری اداشو درمیاری... سالهاست هر کی بهت نزدیک میشه رو قضاوت میکنی و براش حکم میبری.
مکث کرد... انگار حقیقت طور دیگری مثل چکش توی سرش خورد. انعکاس صدای ناهنجار آن توی مغزش باعث شد لب هایش بی اختیار باز شود به جمله ایی که حزن در تک تک واژه هایش فریاد میزد.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to