#گریز_از_تو
#پارت_1030
یاسمین دوباره لیوان آب را برداشت. معده اش هم در این اوضاع شده بود بلای جانش...
_شمیم هم همون زمان ارسلان و دید.
لیوان توی دست یاسمین ثابت نبود. طی حرکتی تشنج وار مدام تکان میخورد.
_خب... چیشد؟ ارسلان... عاشقش شد؟
شایان با لبخند کمرنگ و بی روحی، لیوان را که حالا محتویاتش روی زمین میریخت، از او گرفت.
_نه... در اصل شمیم عاشقش شد.
زمین زیر پای یاسمین خالی شد. حس میکرد لب پرتگاهی ایستاده و کسی قصد هل دادنش را دارد.
_اون عکسا...
_شمیم مثل بقیه نبود یاسمین. مثل شاهرخ و شیدا نبود... یه دختر بی گناه بود که فقط بخاطر یه سری اهداف قربانی شد.
حال یاسمین بدتر شد. همه چیز در نظرش شده بود سیاه و پر از دود...
_کی قربانیش کرد؟ ارسلان؟
_ارسلان فقط جوری بازی کرد که خودش قربانی نشه.
بغض دخترک که سر باز کرد شایان عصبی دستمالی برداشت تا اشک چشم های او را پاک کند.
_من نگرانتم، انقدر خودخوری نکن یاسمین. وضعیتت عادی نیست بخدا.
یاسمین گیج نگاهش کرد. شایان دستمال را روی صورتش کشید و نفسی گرفت.
_خدا ازشون نگذره که نمیذارن دو روز مثل آدم زندگی کنین.
_زندگی کنیم؟ ما؟ ما هیچ وقت زندگی نمیکنیم دکتر...
اخم های شایان درهم رفت.
_میخوای بخاطر گذشته الانت و جهنم کنی یاسمین؟
_من جهنم کنم؟ من چیکار کردم مگه؟ جز اینکه چیزی رو فهمیدم که دو ساعته نمیتونم لرزش دستام و کنترل کنم. مگه من چه گناهی داشتم که افتادم وسط این زندگی؟
شایان درمانده پشت پلکش را فشرد.
_یه زن دیشب اومد و این پاکت و گذاشت تو کیفم. تو سرویس بهداشتی رستوران... گفت این پاکت حقایق زندگی شوهرت و برملا میکنه.
صورت شایان باز شد.
_مگه تو از اول نمیدونستی ارسلان چیکاره ست؟
یاسمین لب بهم فشرد تا دوباره اشکش نچکد.
_تا این حد و نه بخدا... واقعا فکرشم نمیکردم انقدر قصی و القلب باشه که حتی شما هم موقع تعریف کردن هی طفره میری و منو میپیچونی.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to
#پارت_1030
یاسمین دوباره لیوان آب را برداشت. معده اش هم در این اوضاع شده بود بلای جانش...
_شمیم هم همون زمان ارسلان و دید.
لیوان توی دست یاسمین ثابت نبود. طی حرکتی تشنج وار مدام تکان میخورد.
_خب... چیشد؟ ارسلان... عاشقش شد؟
شایان با لبخند کمرنگ و بی روحی، لیوان را که حالا محتویاتش روی زمین میریخت، از او گرفت.
_نه... در اصل شمیم عاشقش شد.
زمین زیر پای یاسمین خالی شد. حس میکرد لب پرتگاهی ایستاده و کسی قصد هل دادنش را دارد.
_اون عکسا...
_شمیم مثل بقیه نبود یاسمین. مثل شاهرخ و شیدا نبود... یه دختر بی گناه بود که فقط بخاطر یه سری اهداف قربانی شد.
حال یاسمین بدتر شد. همه چیز در نظرش شده بود سیاه و پر از دود...
_کی قربانیش کرد؟ ارسلان؟
_ارسلان فقط جوری بازی کرد که خودش قربانی نشه.
بغض دخترک که سر باز کرد شایان عصبی دستمالی برداشت تا اشک چشم های او را پاک کند.
_من نگرانتم، انقدر خودخوری نکن یاسمین. وضعیتت عادی نیست بخدا.
یاسمین گیج نگاهش کرد. شایان دستمال را روی صورتش کشید و نفسی گرفت.
_خدا ازشون نگذره که نمیذارن دو روز مثل آدم زندگی کنین.
_زندگی کنیم؟ ما؟ ما هیچ وقت زندگی نمیکنیم دکتر...
اخم های شایان درهم رفت.
_میخوای بخاطر گذشته الانت و جهنم کنی یاسمین؟
_من جهنم کنم؟ من چیکار کردم مگه؟ جز اینکه چیزی رو فهمیدم که دو ساعته نمیتونم لرزش دستام و کنترل کنم. مگه من چه گناهی داشتم که افتادم وسط این زندگی؟
شایان درمانده پشت پلکش را فشرد.
_یه زن دیشب اومد و این پاکت و گذاشت تو کیفم. تو سرویس بهداشتی رستوران... گفت این پاکت حقایق زندگی شوهرت و برملا میکنه.
صورت شایان باز شد.
_مگه تو از اول نمیدونستی ارسلان چیکاره ست؟
یاسمین لب بهم فشرد تا دوباره اشکش نچکد.
_تا این حد و نه بخدا... واقعا فکرشم نمیکردم انقدر قصی و القلب باشه که حتی شما هم موقع تعریف کردن هی طفره میری و منو میپیچونی.
گریز از تو در چنل vip با 1200 پارت به اتمام رسیده وچند ماه از اینجا جلوتره!
برای عضویت در چنل vip، میتونید مبلغ 40 هزار تومن رو به شماره کارتِ👇
6393461045433816
"به نام مریم نیک فطرت"
واریز کنید و پس از ارسال عکس یا اسکرینشات از فیش واریزی به آی دی ادمین بنده در تلگرام، لینک چنل vip رو دریافت کنید❤️👇
@ad_goriz_az_to