#شاه_توت
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1225330818/93231
#قسمت_بیست_پنج
داشت اشکم در می اومد، اگه پای منافعم وسط
نبود همین االن بر می گشتم.
نذاشت حرفی بزنم و گفت:
کنه، کلی رشوه ندادم این جا پارک ممنوع بشه که-
توقف ماشین شما این جا نمای هتل رو خراب می
شما راحت ماشینتو بزنی اینجا !
پشت سر من بیا توی پارکینگ.
برگشت بره که گفتم:
هیچ توجهی به حرفم نکرد و به همون سرعتی که-
اما من که هنوز رسما کارمند شما نشدم.
اومده بود رفت!
بیشعور!جلوی خودمو گرفتم که اشکم نچکه و باز نشستم
پشت فرمون.
به جهنم!
به اعتباری که با این جا کار کردن نصیبت میشه
فکر کن حریر!
طوری نیست.
اصال بهش اهمیت نده.
این مرتیکه فکر کرده ک.ون آسمون پاره شده
ازش افتاده پایین. فکر می کنه عن خاصیه.
تو آروم باش فقط.
نفس عمیقی کشیدم و این طوری خودمو آروم کردم
و ماشینو روشن کردم و راه افتادم پشت سرش.چی می شد اگه گاز می دادم و تق! پشت ماشین
قشنگشو صاف می کردم؟
این افکار خبیثو دور کردم و پست سرش روندم.
هتلو دور زد و پشت ساختمون جلوی یه در ایستاد.
دوتا در پارکینگ بود، یکیش باز بود و برای
عموم ، اون یکی بسته بود و احتماال برای
کارمندای خود هتل.
نگهبان کنار در با عجله سالم بلند باالیی داد و
ریموت پارکینگو زد.
در اروم آروم باز شد و وقتی حاتمی راه افتاد بره
تو منم پشن سرش راه افتادم.
اما اون یارو نگهبانه همونطور که حدس زده بودم
نذاشت من برم تو! جلومو گرفت.
بیاه!
❌توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای جدید #شاه_توت هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1225330818/93231
#قسمت_بیست_پنج
داشت اشکم در می اومد، اگه پای منافعم وسط
نبود همین االن بر می گشتم.
نذاشت حرفی بزنم و گفت:
کنه، کلی رشوه ندادم این جا پارک ممنوع بشه که-
توقف ماشین شما این جا نمای هتل رو خراب می
شما راحت ماشینتو بزنی اینجا !
پشت سر من بیا توی پارکینگ.
برگشت بره که گفتم:
هیچ توجهی به حرفم نکرد و به همون سرعتی که-
اما من که هنوز رسما کارمند شما نشدم.
اومده بود رفت!
بیشعور!جلوی خودمو گرفتم که اشکم نچکه و باز نشستم
پشت فرمون.
به جهنم!
به اعتباری که با این جا کار کردن نصیبت میشه
فکر کن حریر!
طوری نیست.
اصال بهش اهمیت نده.
این مرتیکه فکر کرده ک.ون آسمون پاره شده
ازش افتاده پایین. فکر می کنه عن خاصیه.
تو آروم باش فقط.
نفس عمیقی کشیدم و این طوری خودمو آروم کردم
و ماشینو روشن کردم و راه افتادم پشت سرش.چی می شد اگه گاز می دادم و تق! پشت ماشین
قشنگشو صاف می کردم؟
این افکار خبیثو دور کردم و پست سرش روندم.
هتلو دور زد و پشت ساختمون جلوی یه در ایستاد.
دوتا در پارکینگ بود، یکیش باز بود و برای
عموم ، اون یکی بسته بود و احتماال برای
کارمندای خود هتل.
نگهبان کنار در با عجله سالم بلند باالیی داد و
ریموت پارکینگو زد.
در اروم آروم باز شد و وقتی حاتمی راه افتاد بره
تو منم پشن سرش راه افتادم.
اما اون یارو نگهبانه همونطور که حدس زده بودم
نذاشت من برم تو! جلومو گرفت.
بیاه!
❌توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای جدید #شاه_توت هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1