#سفرنامه
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1190710892/112019
#قسمت_سوم
بهرام كوسن مبل رايشت شيلا مى كذارد و عسلى راكمى برايش جلوتر مى آورد. علاوه بر ناز واداي كه نيمى از ياخته هايش راتشكيل داده واورا به سلطان تمارض بدل كرده، خم شدن به جلو روز به روز برايش سخت تر مى شود.
با اين حال بازهم اصرار به شركت درشب نشينى ها دارد تا شوهرش را تنهالي روانهى خانهى بدرشوهرش نكند. شايد رفتار بهرامٍ هم دراين كار شيلا بى تاثير نباشد، اما بددلى عروس بزرك خانواده جيزى نيست كه از آن بى خبر باشيم.
اعتراضى به رفتارش نداريم؛ يعنى بقيه ندارند . آن هم وقتى خود بهرام باشك هاى او كنار آمده ويك كوش رادر ويكى ديكر را دروازه كرده است.
مامان اورا دختر تودارى مى بيند، اما من دوستش ندارم.
ظاهرا اين عدم علاقه فقط به من ختم مى شود. جون بهداد هم فكر مى كند وقتى زمانش برسد ومن هم شوهر كنم، ناز وادايم از شيلا بيشتر خواهد بود. اين رفتارها و آويزانى را لازمهى حفظ شوهر دراين دوره وزمانه مى بيند.
بى خيال شيلا واخم ظريفى كه ازكمردرد روى صورتش نشسته، اتود را روى صفحه مى لغزانم. در انتخاب جواب درست مرددم. همين كتاب تست را بارسال به راحتى تمام كرده بودم، اما حالا سرعت تست زنى ام بايين امده بود؛ فكر مى كردم بخشى- از مطالب را ازياد بردهام. كتاب روى زانويم سنكينى مى كند. مى خواهم خودمٍ را محك بزنم براى همين سراغ جزوه نمى روم. عينكم رابا انكشت اشاره روى بينى ام به سمت بالاهل مى دهم وزيرلب دوباره سوال رامى خوانم:
"در تخمير الكلى براى توليد اتانول، الكترون هاى يك مولكول .
... منتقل فى شود."
- درس مى خونى يا مراحل ساقى شدن مى كذرونى بجه؟ بدون اين كه سرم را ازكتاب بلند كنم ونكاهم را از روى كزينه ها بكيرم، صدايم راتا حد ممكن بايين مى آورم كه به كوش بهرام نرسد.
🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#سفرنامه هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
☕ @mevseem1☕
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1190710892/112019
#قسمت_سوم
بهرام كوسن مبل رايشت شيلا مى كذارد و عسلى راكمى برايش جلوتر مى آورد. علاوه بر ناز واداي كه نيمى از ياخته هايش راتشكيل داده واورا به سلطان تمارض بدل كرده، خم شدن به جلو روز به روز برايش سخت تر مى شود.
با اين حال بازهم اصرار به شركت درشب نشينى ها دارد تا شوهرش را تنهالي روانهى خانهى بدرشوهرش نكند. شايد رفتار بهرامٍ هم دراين كار شيلا بى تاثير نباشد، اما بددلى عروس بزرك خانواده جيزى نيست كه از آن بى خبر باشيم.
اعتراضى به رفتارش نداريم؛ يعنى بقيه ندارند . آن هم وقتى خود بهرام باشك هاى او كنار آمده ويك كوش رادر ويكى ديكر را دروازه كرده است.
مامان اورا دختر تودارى مى بيند، اما من دوستش ندارم.
ظاهرا اين عدم علاقه فقط به من ختم مى شود. جون بهداد هم فكر مى كند وقتى زمانش برسد ومن هم شوهر كنم، ناز وادايم از شيلا بيشتر خواهد بود. اين رفتارها و آويزانى را لازمهى حفظ شوهر دراين دوره وزمانه مى بيند.
بى خيال شيلا واخم ظريفى كه ازكمردرد روى صورتش نشسته، اتود را روى صفحه مى لغزانم. در انتخاب جواب درست مرددم. همين كتاب تست را بارسال به راحتى تمام كرده بودم، اما حالا سرعت تست زنى ام بايين امده بود؛ فكر مى كردم بخشى- از مطالب را ازياد بردهام. كتاب روى زانويم سنكينى مى كند. مى خواهم خودمٍ را محك بزنم براى همين سراغ جزوه نمى روم. عينكم رابا انكشت اشاره روى بينى ام به سمت بالاهل مى دهم وزيرلب دوباره سوال رامى خوانم:
"در تخمير الكلى براى توليد اتانول، الكترون هاى يك مولكول .
... منتقل فى شود."
- درس مى خونى يا مراحل ساقى شدن مى كذرونى بجه؟ بدون اين كه سرم را ازكتاب بلند كنم ونكاهم را از روى كزينه ها بكيرم، صدايم راتا حد ممكن بايين مى آورم كه به كوش بهرام نرسد.
🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#سفرنامه هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
☕ @mevseem1☕