🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 18ـ دستهبندی ملایان و خیزش اسلامیه
همان روز آدینه هنگام پسین مجتهد و امامجمعه و میرزا صادق و برادرش میرزا محسن و دیگر ملایان بنام ، هر یکی با دستهای از پیرامونیان در دوچی گرد آمده «اسلامیه» را نشیمن گرفتند ، و به پشتیبانی میرهاشم و تفنگچیان دوچی ، با مشروطه درفش دشمنی افراشتند. دانسته شد حاجیمیرزا حسن از محمدعلیمیرزا دستورهایی داشته و با او بهمبستگی میدارد.
فردا شنبه سیویکم خرداد (21 جمادیالاولی) تکان دیگری در شهر پدید آمد. زیرا پیشنمازان از هر کویی ، هر یکی با پیروانی ، رو به دوچی نهاده آهنگ اسلامیه کردند. اینان که از پیدایش مشروطه بازارهاشان از گرمی افتاده دلهاشان پر از کینه میبود ، اکنون فرصت کینهجویی بدست آورده ، و خود دیدنی میبود که هر کدام چند تن عامی نافهمی را پشت سر انداخته ، آن «نعلین»های پوستخربزهای را بزمین میکشیدند و راه میپیمودند. بیشتری از آنان که تاکنون با مشروطه راه میرفتند نیز بریدند و بآن سو رفتند. برخی نیز از ثقةالاسلام و حاجیمیرزا ابوالحسن انگجی بییکسویی نموده خانهنشینی برگزیدند. با مشروطهخواهان جز کسان اندکی از ملایان و دستاربندان نماند. همچنین درباریان کهن و بدخواهان مشروطه از هر کجا که میبودند به دوچی شتافتند. قراملک که درمیان کویهای تبریز بدلیرپروری شناخته شده ، مردم آنجا چون همه عامیند بنام دینداری یک دسته از کارآمدترین جوانان خود را با تفنگ و افزار ، همراه ملاشان باسلامیه فرستادند.
همان روز یا فردای آن ، شکراللهخان شجاعنظام با سواران برگزیدهی مرند ، و سامخان و برادرش ضرغام و حاجی فرامرزخان با سواران جنگآزمودهی قرجهداغ فرارسیدند ، نیز سرکردگان دیگری بآنان پیوستند. دانسته شد محمدعلیمیرزا در آن نقشهی خود تبریز را فراموش نکرده ، برای اینجا نیز اندیشههایی کرده است.
کوتاهسخن : اسلامیه نیرو اندوخته سر برافراشت. سراسر دوچی پر از تفنگدار گردیده کوچهها تنگی نمود. لوتیان دوچی در پشت بامها و در دیگر جاها بسنگربندی پرداختند ، ملایان در اتاقها نشسته به «فتوای جهاد» پرداختند. چون دستاویزْ دیگر نمییافتند برای برآغالانیدن سواران مرند و قرهداغ مشروطهخواهان را «بابی» خوانده «فتوا» بکشتن ایشان دادند. در اینجا نیز کسانی را از سران آزادی فهرست کرده چنین گفتند : «باید اینها از شهر بیرون روند».
چون هنوز جنگ آغاز نشده و راهها بسته نگردیده ، از همه جا دسته دسته بدیدن آنجا میرفتند ، من نیز که نویسندهی این کتابم با کسانی از یاران بتماشا رفتیم و آن آشوب و انبوهی را با دیده دیدیم ، ملایان در یک اتاق بزرگی نشسته پیاپی نکوهش از مشروطه میسرودند و هر کدام بخودنمایی سخنی میگفت. آن یکی آیهی قرآن میخواند ، و این یکی «حدیث» یاد میکرد. سومی خوابی که دیده بود بازمیگفت. چهارمی سوگند میخورد که آزادیخواهان بابیند و جز بآشکار گردانیدن کیش خود نمیکوشند. برخی که زیرکتر و سنگینتر میبودند سر کج گردانیده چشمها بپایین دوخته ، سبحه میگردانیدند و لب میجنبانیدند. حاجیمیرزا حسن و امامجمعه و میرزا صادق و دیگران ، بالادست اتاق را پر کرده با رفتار و گفتار خود چنین میفهمانیدند که برای انجام یک بایای بزرگی در آنجا گرد آمدهاند. سرانجام از قرآن «استخاره» کردند و این آیه درآمد : «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» . از این آیه بسیار شادمان گردیدند.
میرهاشم چون گلوله خورده بود در خانهی خود میخوابید. ولی لوتیان و سردستگان دوچی در تکاپو میبودند و میآمدند و میرفتند ، و پیدا میبود که بآمادگیهایی میکوشند.
اینان با تهران بهمبستگی میداشتند ، و پیاپی بدستیاری تلگراف از محمدعلیمیرزا و از کارهایش آگاهی مییافتند. نه همچون مشروطهخواهان که جز از تلگرافهای دروغآمیز از تقیزاده و دیگران نمییافتند و از تهران آگاهی روشنی نمیداشتند.
🔹 پانوشت :
1ـ سورهی 22 ، حج ؛ آیهی 39 : بکسانی که جنگ بر آنان بار گردیده ، پرگ جهاد داده شده است ، چرا که ستم دیدهاند ، و خدا بر یاری آنان تواناست. ـ و
🌸
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 18ـ دستهبندی ملایان و خیزش اسلامیه
همان روز آدینه هنگام پسین مجتهد و امامجمعه و میرزا صادق و برادرش میرزا محسن و دیگر ملایان بنام ، هر یکی با دستهای از پیرامونیان در دوچی گرد آمده «اسلامیه» را نشیمن گرفتند ، و به پشتیبانی میرهاشم و تفنگچیان دوچی ، با مشروطه درفش دشمنی افراشتند. دانسته شد حاجیمیرزا حسن از محمدعلیمیرزا دستورهایی داشته و با او بهمبستگی میدارد.
فردا شنبه سیویکم خرداد (21 جمادیالاولی) تکان دیگری در شهر پدید آمد. زیرا پیشنمازان از هر کویی ، هر یکی با پیروانی ، رو به دوچی نهاده آهنگ اسلامیه کردند. اینان که از پیدایش مشروطه بازارهاشان از گرمی افتاده دلهاشان پر از کینه میبود ، اکنون فرصت کینهجویی بدست آورده ، و خود دیدنی میبود که هر کدام چند تن عامی نافهمی را پشت سر انداخته ، آن «نعلین»های پوستخربزهای را بزمین میکشیدند و راه میپیمودند. بیشتری از آنان که تاکنون با مشروطه راه میرفتند نیز بریدند و بآن سو رفتند. برخی نیز از ثقةالاسلام و حاجیمیرزا ابوالحسن انگجی بییکسویی نموده خانهنشینی برگزیدند. با مشروطهخواهان جز کسان اندکی از ملایان و دستاربندان نماند. همچنین درباریان کهن و بدخواهان مشروطه از هر کجا که میبودند به دوچی شتافتند. قراملک که درمیان کویهای تبریز بدلیرپروری شناخته شده ، مردم آنجا چون همه عامیند بنام دینداری یک دسته از کارآمدترین جوانان خود را با تفنگ و افزار ، همراه ملاشان باسلامیه فرستادند.
همان روز یا فردای آن ، شکراللهخان شجاعنظام با سواران برگزیدهی مرند ، و سامخان و برادرش ضرغام و حاجی فرامرزخان با سواران جنگآزمودهی قرجهداغ فرارسیدند ، نیز سرکردگان دیگری بآنان پیوستند. دانسته شد محمدعلیمیرزا در آن نقشهی خود تبریز را فراموش نکرده ، برای اینجا نیز اندیشههایی کرده است.
کوتاهسخن : اسلامیه نیرو اندوخته سر برافراشت. سراسر دوچی پر از تفنگدار گردیده کوچهها تنگی نمود. لوتیان دوچی در پشت بامها و در دیگر جاها بسنگربندی پرداختند ، ملایان در اتاقها نشسته به «فتوای جهاد» پرداختند. چون دستاویزْ دیگر نمییافتند برای برآغالانیدن سواران مرند و قرهداغ مشروطهخواهان را «بابی» خوانده «فتوا» بکشتن ایشان دادند. در اینجا نیز کسانی را از سران آزادی فهرست کرده چنین گفتند : «باید اینها از شهر بیرون روند».
چون هنوز جنگ آغاز نشده و راهها بسته نگردیده ، از همه جا دسته دسته بدیدن آنجا میرفتند ، من نیز که نویسندهی این کتابم با کسانی از یاران بتماشا رفتیم و آن آشوب و انبوهی را با دیده دیدیم ، ملایان در یک اتاق بزرگی نشسته پیاپی نکوهش از مشروطه میسرودند و هر کدام بخودنمایی سخنی میگفت. آن یکی آیهی قرآن میخواند ، و این یکی «حدیث» یاد میکرد. سومی خوابی که دیده بود بازمیگفت. چهارمی سوگند میخورد که آزادیخواهان بابیند و جز بآشکار گردانیدن کیش خود نمیکوشند. برخی که زیرکتر و سنگینتر میبودند سر کج گردانیده چشمها بپایین دوخته ، سبحه میگردانیدند و لب میجنبانیدند. حاجیمیرزا حسن و امامجمعه و میرزا صادق و دیگران ، بالادست اتاق را پر کرده با رفتار و گفتار خود چنین میفهمانیدند که برای انجام یک بایای بزرگی در آنجا گرد آمدهاند. سرانجام از قرآن «استخاره» کردند و این آیه درآمد : «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» . از این آیه بسیار شادمان گردیدند.
میرهاشم چون گلوله خورده بود در خانهی خود میخوابید. ولی لوتیان و سردستگان دوچی در تکاپو میبودند و میآمدند و میرفتند ، و پیدا میبود که بآمادگیهایی میکوشند.
اینان با تهران بهمبستگی میداشتند ، و پیاپی بدستیاری تلگراف از محمدعلیمیرزا و از کارهایش آگاهی مییافتند. نه همچون مشروطهخواهان که جز از تلگرافهای دروغآمیز از تقیزاده و دیگران نمییافتند و از تهران آگاهی روشنی نمیداشتند.
🔹 پانوشت :
1ـ سورهی 22 ، حج ؛ آیهی 39 : بکسانی که جنگ بر آنان بار گردیده ، پرگ جهاد داده شده است ، چرا که ستم دیدهاند ، و خدا بر یاری آنان تواناست. ـ و
🌸