تاریخ مشروطه ایران


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Образование


پاکدینی
@Pakdini
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
اینستاگرام
instagram.com/tarikhe.mashrute
کتاب سودمند
@KetabSudmand
بوست
https://t.me/boost/pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com
آغاز کانال
t.me/tarikhe_mashruteye_iran/1

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Образование
Статистика
Фильтр публикаций


پ9ـ باقرخان


از اهر به تهران (23 خرداد) :

توسط وکلای محترم آذربایجان حضور مبارک مجلس شورای ملی شیدالله ‌ارکانه این خادم وطن امروز در اردوی اهر هزار نفر سوار مسلح و هفتصد ‌نفر سرباز برای انتظام امور قرجه‌داغ و مشگین و اردبیل حاضر نموده چون بعضی اخبار راجع بحرکت مستبدین برخلاف مشروطیت شنیده می‌شود بر خود لازم دانسته که باین چند کلمه جسارت نمایم.

سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانیست کشیدن بدوش

حمد می‌کنم خالقی را امروز به این ذره‌ی بی‌مقدار توانایی کرم فرموده بمحض اشارت از طرف ملت خود در مدت سه روز اقلاً سه‌هزار ‌نفر سوار جنگ‌دیده و غالب با تفنگ پنج‌تیر حاضر نموده تماماً جز برای ربودن گوی نیکنامی و شرف ملت‌خواهی آرزویی ندارد از فضل ‌الهی می‌توانم علاوه از مصارف این عده سوار هم بر حسب لزوم در این موقع تحمل مخارج دوهزار پیاده‌ی تفنگچی را نموده و کمک بملت مظلوم خود نمایم. همین قدر عرض می‌کنم (گوش بر حکم و دیده بر فرمان) منتظرم و تا آخرین نفس که در خود و بازماندگانم باشد در اوامر مقدسه‌ی وکلای دارالشورای ملی کوشم نهایت آرزو دارد هم ندای غیبی مژده رساند (رحیم بیا) خادم همان هستم که از تهران به تبریز چهار روزه آمدم حالا از دوست یک اشارت از من بسر دویدن. (رحیم ‌چلبیانلو سردار نصرت)



🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 8ـ شورش شهرها یا نمایشهای بیپا


تلگرافی که انجمن ایالتی درباره‌ی بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا فرستاد ، چنانکه گفتیم ، همه‌ی شهرها را بآواز درآورد ، و از همدان و اسپهان و شیراز و رشت و کرمانشاهان و استرآباد و عراق [=اراک] و زنجان و دیگر جاها ، تلگرافها به تبریز و تهران یا بشهرهای دیگر رسیدن گرفت. این شهرها که هیچ ‌گونه آمادگی نمی‌داشتند ، و از آزادیخواهی یا مشروطه‌تلبی جز هایهوی راه ‌انداختن و تلگرافها باینجا و آنجا فرستادن را نیاموخته بودند ، (و چنانکه خواهیم دید جز از رشت ، بازمانده کمترین ایستادگی از خود ننمودند) ، باز بکار افتاده تلگرافهای لاف‌آمیز فرستادند و نویدهای دروغی دادند. بیش از همه ، اسپهان جلف‌کاری می‌نمود. اینها نه تنها بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا می‌نمودند و برداشته شدن او را می‌خواستند و اسپهان پیش ‌افتاده نایب‌السلطنه نیز (گویا ظل‌السلطان را) پیشنهاد می‌کرد ، در رویه‌کاری اندازه نشناخته نوید فرستادن نیرو بیاری دارالشورا می‌دادند ، و اسپهان سخن از فرستادن پنجاه‌هزار ‌تن می‌راند. در این میان ظل‌السلطان نیز همبازی نموده تلگرافها می‌فرستاد. ما برای نمونه یک رشته از آن تلگرافها را در اینجا می‌آوریم :

از شیراز به تبریز (22 خرداد) :

خدمت اعضای انجمن محترم ایالتی دامت توفیقاتهم ، تلگراف مبنی بر نقض عهد و خلاف قسم محمدعلی‌میرزا رسید خیلی غریب است که ملت نجیب ایران با این خلافهای متواتره و متکاثره که هر روز ملاحظه می‌نماید باز آن را بسلطنت شناخته بودند. ملت فارس که بالغ بر چهار کرور است از اتراک و اعراب و عموم رعایا با ملت آذربایجان هم‌رأی و عقیده است چون اهالی آذربایجان در اینگونه موارد پیشقدم بوده‌اند و به هر طریقی دستورالعمل بدهند از جان و مال بهیچ‌وجه مضایقه ندارند (از دوست یک اشارت از ما بسر دویدن)

اردویی مرکب از بیست‌هزار ‌نفر قشقایی ، اعراب و سایر ایلات مستعد حرکت طهران هستند در حفظ حقوق مجلس مقدس و اساس مشروطیت از بذل جان و مال خودداری نخواهند داشت. (انجمن ایالتی فارس و عموم ملت)


از اسپهان به تبریز (22 خرداد) :

خدمت اعضای انجمن محترم ایالتی دامت ‌برکاتهم بمجرد استماع خبر وحشت‌اثر مخالفت محمدعلی‌میرزای خاین با مجلس مقدس دارالشورای کبرا‌ شیدالله ‌ارکانه انجمن ولایتی و سایر انجمنهای ملی و عموم ملت در هیجان کلیه‌ی ادارات دولتی را تعطیل رؤسای آنها توقیف قولا واحداً به آواز بلند با شماها هم‌آواز من ‌بعد ممکن نیست این شخص خاین هواپرست که لیاقت هیچ‌ کاری را ندارد چه رسد بسلطنت مملکت اسلامی او را بسلطنت بپذیریم از حالا ببعد تعیین سلطان از طرف پارلمان باشد تلگرافات متعدده بمراکز لازمه مخابره نموده‌ایم. (انجمن ولایتی اصفهان)


از شیراز به تبریز و دیگر جاها (24 خرداد) :

بعموم ایالات و ولایات ممالک محروسه‌ی ایران اخبار می‌شود که این خیانت ظاهری و سعی در خرابی مملکت محمدعلی‌میرزا را (جز) بجنون نمی‌توان حمل کرد چنانکه عقلای مملکت حکم بجنون خمری او کرده‌اند. در اینحال استدعای خلع این مجنون خاین و معرفی شاهنشاه جدید از مجلس مقدس شده است ملت سلحشور از اطراف از سواره و پیاده مجتمع برای حرکت بدارالخلافه شده‌اند عنقریب بالغ بر پنجاه‌هزار ‌نفر خواهد شد ساعت بساعت سواره و پیاده از اطراف می‌رسد. از طرف عموم ملت (انجمن ایالتی فارس)


از رشت بکرمانشاه :

انجمن ولایتی اساس مشروطیت از کارشکنی محمدعلی‌میرزا در تزلزل دارالشوری دچار نفوذ استبداد است عموم ملت در اجرای نیات مقدس دارالشوری حاضر مجاهدین با تمام قوا مصمم عزیمت به طهران بسایر انجمنها اطلاع دهید.
(مجاهدین)


از اسپهان بکرمانشاهان :

انجمن ملی کرمانشاه ما نایب‌السلطنه را معین کردیم چهارده ولایات امضا نمودند فقط کرمانشاه باقی ماند فورا جواب (انجمن ملی اصفهان)


از شیراز به تبریز (22 خرداد) :

در جواب با کمال امتنان زحمت می‌دهم از این تلگراف نهایت امتنان حاصل شد. در راه ملت‌پرستی همه قسم امتحان داده‌ام امتحان فرزند هم لازم بود که خوب به برادران عزیزم مکشوف شود و مفاخرت می‌نمایم و هیچ وجه نگرانی نیست بلکه : سر و پسر که نه در راه عزیزان بود بارگرانیست ... (ظل‌السلطان)


از شیراز به ...

در همراهی ملت و خلاص علاء‌الدوله و جلال‌الدوله اگر مسامحه شود نه خسرو بماند نه خسروپرست (ظل‌السلطان)


می‌توان گفت که بیش از پانصد تلگراف از اینگونه درمیانه آمد و شد می‌کرد. از همه شگفتتر تلگرافیست که رحیمخان بدارالشورا فرستاده و من در پایین می‌آورم :

👇


پ8ـ پیکره‌ی 8 نشان می‌دهد یک دسته از سران اسلامیه را.
(همان کسانی که در پیکره‌ی 4 سرپا ایستاده بودند)


از تلگرافخانه‌ی قزوین بتوسط رئیس‌المجاهدین بعموم سوار و صاحب‌منصبان کشیکخانه‌ی آذربایجان حاضرین اردوی تهران بموجب این تلگراف بهمه‌ی آن برادران دینی و وطنی اعلام و اخطار می‌شود بر تمام ملت غیور آذربایجان ثابت و محقق شده است شاه بنای مخالفت و عصیان را که با اساس مقدس مشروطیت و دارالشورای کبرا گذاشته باتکای و اطمینان شماها می‌کند توضیحاً و صراحتاً می‌نویسیم که اگر بمجرد وصول این تلگراف بدارالشورای کبرا ملتجی و تلگراف با نشانه گرفته مخابره نمودید فبها و الا بدانید که معامله یک خاین ملت و وطن در آذربایجان با خانه و کسان شماها شده بهیچ ‌چیز شماها ابقا نخواهد شد البته ننگ ‌ملی را که باعقاب شماها نیز متوجه خواهد شد از خود بردارید.

انجمن ایالتی آذربایجان


دانسته نیست این تلگراف بسرکردگان رسیده. اگرهم رسیده نتیجه‌ای از آن پدیدار نگردیده. چنانکه گفتیم این بار بسرکردگان آذربایجانی پروای چندان نمی‌نمودند ، و رشته بیش از همه در دست قزاقان می‌بود.

تبریز به یک شور و خروش ژرفی پرداخته می‌خواست با نیروهایی که اندوخته بود ، و با همه‌ی توانایی خود بدارالشورا یاری کند. ولی دوری از تهران ، و ناآگاهی از چگونگی کارها ، و پس از همه تنها بودن ، کوششهای او را بی‌نتیجه می‌گردانید. بازمانده‌ی خروش تبریز را خواهیم نوشت. باید در اینجا بشهرهای دیگر پرداخته نمایشهای بیپای آنها را بازنماییم ، و برخی از کارهای دارالشورا را بنویسیم :


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 7ـ خروش تبریز


چنانکه گفتیم تبریز و دیگر شهرها تا چند روزی از پیشامد آگاهی نداشتند. در تبریز تا دوشنبه هیجدهم خرداد (8 جمادی‌الاولی) هیچ ‌گونه آگاهی نمی‌بود. در این روز رئیس انجمن ایالتی بتلگرافخانه رفته می‌خواست با نمایندگان انجمن اردبیل در پای تلگراف گفتگو کند و در آنجا دانست که سیمها کار نمی‌کند. در این میان مخبرالسلطنه رسیده او نیز می‌خواست با تهران درباره‌ی پیشامد بیله‌سوار گفتگو کند و باو هم پاسخ دادند تلگراف کار نمی‌کند. کسی را بتلگرافخانه‌ی کمپانی فرستادند از آنجا هم این پاسخ را شنیدند. دانستند شورش بزرگی در تهران رخ داده. رئیس تلگراف این اندازه می‌دانست که شاه با دسته‌ای از سوار و قزاق از تهران بیرون رفته در آنجا لشکرگاه زده. این دانشْ خود بیم را بیشتر می‌گردانید.

فردا بامدادان انجمن برپا گردیده در پیرامون پیشامد گفتگو آغاز یافت. شیخ‌ سلیم گفت : کنون شاه یک تن از توده بشمار است ، و چون قانون را شکسته باید کیفرش داد. دیگری که دلیری باندازه‌ی او نمی‌داشت گفت : امروز جای این سخن نیست. برای آگاهی یافتن از تهران راهی می‌جستند. یکی گفت : کسی را به باکو فرستیم از آنجا از رشت آگاهی روشنی بدست آورد. دیگری گفت : یکی را به قزوین روانه سازیم ... در این گفتگو می‌بودند که ناگهان رئیس تلگراف از در آمده ، تلگراف شاه را که برای مخبرالسلطنه فرستاده بود ، (همان «راه نجات» که یاد کرده‌ایم) آورد.

نمایندگان چگونگی را دانسته از اینکه سیمها بکار افتاده فرصت یافته بتلگرافخانه شتافتند ، که نمایندگان آذربایجان را بتلگرافخانه‌ی تهران خواهند و بگفتگو پردازند. ولی نمایندگان در تهران چگونه یارَستندی بتلگرافخانه آیند. از آنسوی چون آگاهی در شهر پراکنده گردید آزادیخواهان بشور و خروش بزرگی برخاستند. تبریز را روز آزمایش فرارسیده بود. تبریزیان از روز نخست خود را نگهدار و پشتیبان مشروطه نامیدند و کنون می‌بایست بکار پردازند. آن روز که نمایندگان آذربایجان از این شهر روانه می‌گردیدند درمیانه پیمان‌بندی رخ ‌داد. آنان بگردن گرفتند که بروند و در تهران بنگهداری مجلس و مشروطه کوشند و اینان بگردن گرفتند که با داراک و جان ، تا بازپسین چکه‌ی خون خود در نگهداری آنان پا فشارند. کنون اگرچه آنان چنانکه بایستی نکردند ولی اینان نبایستی از سخن خود بازگردند. نبایستی پیمان خود را بشکنند. اگرچه دوتیرگی در شهر افتاده بیم جنگ درونی می‌رفت ، ولی این دستاویز پیمان‌شکنی با نمایندگان نتوانستی بود.

تبریز چنانکه پیمان نهاده بود بالای مردانگی افراشت. همان روز علمای آزادیخواه تلگرافی بشاه فرستاده در آن چنین نوشتند :
«صدمه‌ای که از این مخالفتها خدا نکرده ملحوظست جزء ‌اعظم متوجه بخانواده‌ی سلطنت است».


تبریزیان درون کار را نمی‌دانستند ، و از اینکه سفارت روس پا در کار می‌دارد و نقشه با دست لیاخوف روانیده خواهد شد آگاه نمی‌بودند. بلکه ناشایندگی مجلس و نمایندگان خود را نیز نمی‌دانستند. از اینرو باز باندیشه‌ی چند ماه پیش افتاده ، چاره را بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا شمارده ، فردا چهارشنبه بیستم خرداد (10 جمادی‌الاولی) تلگراف پایین را بانجمنهای شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستادند :

«رفتار و حرکات مخالفانه‌ و خائنانه‌ی این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شده بلادرنگ باقدامات مادی و معنوی مؤثره قیام نمایند که دارالشورا و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوه‌ی متحده‌‌ی ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و بسعادت ابدی نائل شویم. انجمن ایالتی آذربایجان»


این تلگراف نتیجه‌‌ آن را داد که از همه‌ی شهرها آواز بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا برخاست ، و چنانکه خواهیم دید تلگرافها درمیان شهرها بآمد و رفت آغازید. رشت پیش از تبریز آگاهی یافته بخروش برخاسته بود و این زمان کارهای خود را آگاهی می‌داد.

فردا پنجشنبه شورش در شهر بیشتر گردید ، و چون سردستگان تلگرافخانه را نشیمن گرفته بودند مجاهدان دسته ‌دسته بآنجا می‌آمدند و می‌رفتند. از تهران پاسخی که می‌بیوسیدند نرسید. نمایندگان از آمدن بتلگرافخانه ترسیده آمرزش تلبیدند. امروز انجمن تلگراف پایین را به نجف برای علما فرستاد :

«شاه نقض قسم قرآن مجید و مخالفت مجلس در صدد اساس مقدس مشروطیت ملت آذربایجان با تفدیه‌ی جان و مال در مدافعه حاضر و منتظر امر مبارک آقایان هستیم. انجمن ایالتی آذربایجان»


از قزوین رئیس‌المجاهدین بتلگرافخانه آمده آگاهیها می‌فرستاد. بدستیاری او تلگراف پایین را برای سرکردگان آذربایجانی در تهران فرستادند :

👇






ظهیر‌السلطان


حاجی‌میرزا‌ علی‌محمد


حاجی‌میرزا ‌یحیا‌ی دولت‌آبادی


پ7ـ شجاع‌نظام مرندی با پسر خود (موسی‌الرضا)


میرزا‌ علی‌اکبرخان‌ دهخدا (در میانسالی)


درباره‌ی دو تن از هشت ‌تن سخنان گوناگون درمیانست. در کتاب آبی تقیزاده و مستشارالدوله را می‌شمارد ، لیکن خود مستشارالدوله آن را براست نمی‌دارد ، و ما نیز انگیزه‌ای نمی‌بینیم. کسانی هم نام حاجی‌میرزا‌‌ ابراهیم‌آقا را برده‌اند. ولی ما آن را نیز بی‌انگیزه می‌شماریم. مستر براون ، ظهیر‌السلطان و حاجی‌میرزا ‌یحیا‌ دولت‌آبادی و حاجی‌میرزا‌ علی‌محمد برادر [او] را نام می‌برد. لیکن بیگمان دروغست. پس از بمباران مجلس که کسانی از آزادیخواهان از ایران بیرون رفتند برخی از ایشان پایشان به لندن رسیده و مستر براون را دیده‌اند ، و چون مستر براون پرسشهایی درباره‌ی پیشامدهای ایران می‌کرده اینان فرصت شمارده‌اند که هر یکی دروغهایی بسود خود سازند و باو بازگویند. یکی از آنان ظهیرالسلطان بوده که یک داستان سراپا دروغی درباره‌ی بردنش بباغشاه و فرمان دادن شاه بکشتنش ساخته و به براون گفته. دیگری حاجی‌میرزا‌ یحیا بوده که خود و برادرش را در آن هشت ‌تن جا داده. از اینگونه دروغها در استانبول نیز پراکنده شده بوده. یک ‌تن شیخ ‌مرتضا ‌نامی که اکنون در تهرانست با ریسمانی گردن خود را کبود گردانیده و در استانبول می‌گفته مرا بباغشاه بردند و ریسمان بگردنم انداختند که خفه‌ام گردانند. ولی فلان پیشامدی نگزاشت و رهایم کردند. این را مایه‌ی نازش برای خود می‌شمارده است.

اگر بجای اینها ، یکی از آن دو سلطان‌العلماء مدیر «روح‌القدس» و دیگری قاضی ‌ارداقی را شماردندی براستی نزدیکتر بودی. زیرا خواست محمدعلی‌میرزا آن کسانی می‌بود که گستاخانه رفتار می‌کردند و ما دیدیم که سلطان‌العلماء چه گستاخیهای نابجا می‌نمود. قاضی ‌ارداقی اگرچه مرد بدزبانی نمی‌بود و بسخن نمی‌پرداخت ، ولی در دادگاه کیفر دادن به صنیع‌حضرت و دیگران پافشاری بیشتر می‌نمود. ما خواهیم دید که این دو تن را که دستگیر کردند در باغشاه هر دو را نابود گردانیدند.

هرچه هست مجلس باین درخواست محمدعلی‌میرزا گردن نگزاشت و خود نتوانستی گزارد. بودند برخی نمایندگان پستنهاد که می‌گفتند : بهتر است این چند تن را بگیریم و بسپاریم و بکشاکش پایان دهیم. بهبهانی پاسخ داد و گفت : ما اگر این درخواست دربار را بپذیریم هر زمان درخواست دیگری خواهند کرد. اینبود پایداری نمودند. بویژه که در این روزها آواز تبریز و دیگر شهرها برخاسته و پیاپی تلگرافها بمجلس و دیگران می‌رسید و این مایه‌‌ی پشتگرمی و استواری مجلس می‌گردید.


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 6ـ خواستن محمدعلی‌میرزا هشت ‌تن را


مجلسیان که انجمنها را پراکنده گردانیدند امید می‌بستند که محمدعلی‌میرزا از خشم و تندی کاسته نرمرویی خواهد نمود. لیکن او بگستاخی افزوده فردای آن روز بیرون کردن هشت ‌تنی از سران آزادی را خواستار گردید. خواستش بیرون کردن آنها از ایران و یا سپردن بدست او می‌بود. از آن هشت‌ تن یکی میرزا‌ جهانگیر‌خان مدیر «صور اسرافیل» ، دیگری سید ‌محمد‌رضای ‌شیرازی مدیر «مساوات» ، دیگری ملک‌المتکلمین ، و دیگری سید ‌جمال ‌واعظ ، دیگری بهاءالواعظین ، دیگری میرزا ‌داوود‌خان بود. اما دو تن دیگر را نشناخته‌ایم.

در روزنامه‌ی «صور اسرافیل» همیشه سخنان تندی نوشته می‌شد و از شاه و درباریان نزدیک بدگویی فراوان می‌رفت. این روزنامه از شاپشال نکوهش دریغ نگفته او را «جهود» می‌خواند. این بدگوییها بیشترش ازآنِ میرزا‌ علی‌اکبرخان‌ دهخدا می‌بود. ولی چون یکی از دو تن دارنده‌ی روزنامه‌ میرزا‌ جهانگیرخان می‌بود گناهها همه بگردن او می‌افتاد ، و خواهیم دید که جوان غیرتمند قربانی این راه گردید.

سید محمد‌رضا را نوشته‌ایم که مرد خیره‌رویی می‌بود و در روزنامه‌اش همه گونه سخنان تند می‌نوشت. داستان لویی ‌شانزدهم پادشاه فرانسه را یاد‌آوری کرده [به] محمدعلی‌میرزا بیم می‌داد. گذشته از همه‌‌ی اینها چون در یکی از شماره‌های روزنامه‌اش پرده‌دری بسیار کرده بود محمدعلی‌میرزا از عدلیه دادخواهی کرد ، ولی سید‌ ‌محمد‌رضا گردنکشی کرده بدادگاه نرفت و بلکه یک شماره از روزنامه‌ی خود را (شماره‌ی 22) ویژه‌‌ی ریشخند و بدنویسی بدادگاه گردانید. سپس به یک رفتار بیشرمانه‌‌تری برخاسته بدکاریهایی بنام محمدعلی‌میرزا و مادرش ام‌الخاقان بروی چلوار بزرگی نوشته ببازار فرستاد که مردم گواهی خود را در پای آن بنویسند و مهر کنند. درمیان آزادیخواهان اگر کسانی شاینده‌ی کشتن می‌بودند نخستینشان این مرد را باید شمرد.

ملک‌المتکلمین چون یکی از سخنرانان توده بشمار می‌رفت ناگزیر درمیان گفته‌هایش از محمدعلی‌میرزا نکوهش دریغ نمی‌داشت. لیکن ما پرده‌دری ازو سراغ نمی‌داریم. همانا کینه‌ی محمدعلی‌میرزا از جای دیگر می‌بوده : پیش از سالهای مشروطه ملک‌المتکلمین به کردستان رفته زمانی در دستگاه سالارالدوله بسر می‌برده. سپس چون عین‌الدوله در زمان صدراعظمی خود با محمدعلی‌میرزا دشمنی نموده می‌خواست او را از ولیعهدی برانداخته دیگری را از پسران مظفرالدین‌شاه بجای او گزارد ، سالارالدوله ملک‌ را روانه‌ی تهران می‌گرداند که در آن باره بکوشد. اینبود ملک در تهران نماینده‌ای از سالارالدوله می‌بود. ولی چون جنبش مشروطه بمیان آمد او نیز همراهی نموده سالارالدوله را فراموش گردانید. لیکن محمدعلی‌میرزا کینه‌ی او را فراموش نکرده بود.

درباره‌ی سید جمال همین را باید گفت. او نیز از سخنرانان توده ولی پرده‌در نمی‌بود. بیشتر سخنان او را در روزنامه‌ی ویژه‌ای بنام «الجمال» چاپ کرده‌اند و ما در آنها گفته‌های زشتی نمی‌یابیم. در اینجا نیز انگیزه چیز دیگر می‌بوده : سید جمال با همه‌ی رخت آخوندی و پیشه‌ی واعظی به اسلام و بنیادگزار آن باور استواری نمی‌داشته ، و این را گاهی در نهان باین و آن می‌گفته. از اینرو نامش به بیدینی دررفته و این محمدعلی‌میرزا را بکشتن او گستاخ می‌گردانیده. بویژه که خود یکی از بنیادگزاران مشروطه بشمار می‌رفت و راستی آنست که زبان او در پیشرفت جنبش بسیار کارگر افتاده بود.

بهاء‌الواعظین نیز از سخنرانان شمرده می‌شد و چنانکه گفته می‌شود در منبرها پرده‌دری هم می‌کرده و محمدعلی‌میرزا را «پسر ام‌الخاقان» می‌خوانده.

میرزا‌ داوود‌خان یکی از پیشروان آزادیخواهی شمرده می‌شد ولی ما داستانی که انگیزه‌ی این اندازه دشمنی محمدعلی‌میرزا باشد نمی‌دانیم. از آنسوی می‌بینیم چون پس از بمباران مجلس این را گرفتند و در باغشاه در زیر زنجیر می‌زیست باو کیفری بیشتر از دیگران داده نمی‌شد.

👇


پ6ـ میرهاشم با ضرغام و برادرش سامخان


محرمانه راپورت نمره‌ی 60

جناب جلالتمآبا ترتیباتی را که از طرف بنده و ترجمان اول سفارت معین شده بود سفیر بعد از آنکه اجمالاً با پترسبورغ مخابره کرد و از پترسبورغ هم با تبدیلات خیلی مختصر تقریباً بدون اینکه اعتراضی بکنند صلاح دیده قبول کردند اما شاه مانند یک ایرانی بسیار تردید کرد می‌ترسید از اینکه خونریزی خواهد شد بنا کرد بعضی تصورات بیجا کردن یعنی صلح و غیره چون این را دیدیم مجبور شدیم که وسیله‌ی قطعی و آخری خود را بکار ببریم که این ترتیبات از طرف دولت روسیه قبول و بهترین ترتیبات برای حال حاضر ملاحظه شده است اگر شما قبول نکنید دولت روسیه دیگر بهیچ‌وجه از شما حمایت نخواهد کرد و هرچه هم بعد از این بشما واقع بشود خود را مسئول نخواهد دانست وسیله‌ی قطعی ما بسیار مهم و مسئله‌ مؤثر بود شاه بالطبع بدون تأخیر قبول کرد و آزادی کامل نیز بجهة اجرا و اتمام کار داد مواد اساسی این ترتیبات بقرار ذیل است :

اول ـ با پولی که از طرف سفارت و شاه داده خواهد شد رشوت دادن بوکلای مهم مجلس و وزرا که در جلسه‌ی آخری ترتیبی را که بایشان داده خواهد شد قبول و بر وفقش عمل کنند.

دوم ـ تا دقیقه‌ی آخر یعنی حاضر شدن کلیه‌ی ترتیبات بطور دوستانه با مجلس رفتار نمودن و چنین وانمود کردن که شاه با مجلس صلح کند و همچنین داخل مکالمه‌ی صلح شدن شاه با مجلس.

سیم ـ سعی کردن با رشوت یا وسایل دیگر بجهة خارج کردن مردمان مسلح از مجلس و مسجد و انجمنهای نزدیک.

چهارم ـ اقدامات کردن که رؤسای انجمنها را با رشوت و غیره با خود طرفدار نموده تا در روز موعود اعضای انجمن خود را نگاه داشته و نگذارند بیرون بروند.

پنجم ـ یک روز پیش یا در روز اجرای کار فرستادن قزاقها با تبدیل قیافت به مجلس و مسجد تا از آنجا بهوا شلیک نموده و هم بهانه برای هجوم و خراب کردن مجلس بدست بدهند و هم کسانی را که در مجلس و مسجد مقاومت خواهند کرد بکشند.

ششم ـ کمال دقت و جهد کردن برای اینکه مبادا کسی بسفارت دول اروپا خاصه انگلیس داخل شود.

هفتم ـ وقتی که تمام ترتیبات حاضر شد در یک روز معینی مجلس و اطراف او را با قزاق بریگاد و توپ محاصره و خراب کردن و کشتن کسانی را که در مقابل مقاومت کنند.

هشتم ـ تسلیم کردن خانه‌های رؤسای مشروطه‌طلبان و وکلا را بعد از تخریب مجلس بسرباز و عوام‌ ناس که غارت کنند.

نهم ـ گرفتار کردن رؤسای مشروطه‌خواهان و وکلا و طرفداران مجلس را و بدار زدن و نفی‌ کردن آنها نظر باهمیت موقع و شخصی ایشان.

دهم ـ بجهة آسوده کردن خیال جمهور و دول اروپ اعلان کردن که مجلس دوباره باز خواهد شد.
شاه موافقت خود را باین ترتیبات بیان کرد. و گفت بهتر است که سرباز و سوار ایرانی هم در این کار اشتراک بکنند ولی بنده بملاحظه‌ی اینکه این وقت برای بریگاد قزاق بهترین اوقات است که وظیفه‌ی حقیقی خود را از پیش برده و رسوخ کامله‌ی خود را در حیات سیاسی دولت ایران محکم و اجرای خیالات آینده را آسانتر کند قطعاً و مصراً رد کردم. اما در خصوص مداخله‌ی شخصی و فعلی بنده در روز بومباردمان (توپ بستن) سفیر راضی نمی‌شد و می‌ترسید که دول سایره اعتراض کنند ولی بنده امر جناب جلالتمآب عالی را در نظر داشتم و بملاحظه‌ی اینکه کار را بدست افسرهای ایرانی ندهم (اگرچه افسرهای ایرانی قزاقخانه صداقت خالصانه بروسیه دارند ولی هرچه باشد باز هم ایرانیند ممکن است که در موقع اجرای کار حسیات ملی آنها را مانع شده و کار را بکلی خراب کنند) بمداخله‌ی شخصی و فعلی خود قرار دادم من جناب جلالتمآب عالی را امنیت کامله می‌دهم که در بریگاد قزاقخانه که در دست بنده است افسر و غیرافسر انتظام و صداقت مخصوص بجهت کار دارند.

در صورتی که مانعی از خارج ظهور نکند موفقیت کار را مسئولم منتظر اوامر عالی ـ 31 مه (روسی)

کولونل و. لیاخوف




🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 5ـ راپورتهای لیاخوف


چنانکه گفتیم در این میان محمدعلی‌میرزا با لیاخوف و سفارت روس گفتگو را دنبال می‌کرد و لیاخوف و کارکنان سفارت چگونگی را به پترسبورگ و تفلیس (که کانون لشکری قفقاز در آنجا می‌بود) راپورت می‌فرستادند و پاسخ می‌گرفتند ، و چون چهار تا از راپورتهای لیاخوف بدست افتاده و در دسترس ماست و اینها گذشته از آنکه خود یک سند تاریخی و سیاسیست ؛ چگونگی نقشه را نشان می‌دهد. دو تای آنها را که یکی در نوزدهم خرداد و دیگری در بیست‌و‌سوم آن (27 و 31 مای روسی) فرستاده شده و خود درباره‌ی این گزارشهاست در پایین می‌آورم.

چنانکه دیده می‌شود این راپورتها نهانی بوده ، و اینکه بدست افتاده یک داستانی می‌دارد : پانوف ‌بلغاری که از آزادیخواهان روسیان می‌بود و سپس در ایران بآزادیخواهان و شورشیان ایرانی پیوست و ما نامش را در جای خود خواهیم آورد ، این زمان بنام نماینده‌ی روزنامه‌ی «رچ» روسی در تهران می‌زیست و بنزد لیاخوف آمد و رفت می‌کرد ، از این راپورتها آگاهی یافته و از هر راهی که بوده نسخه‌های آنها را بدست آورده و درزمان بنزد یکی از انگلیسیان که در پترسبورگ می‌زیسته فرستاده ، و آن انگلیسی اینها را بزبان خود ترجمه کرده نسخه‌های آنها را به لندن بنزد پروفسور ‌براون فرستاده ، چون براون و یک دسته از مردان انگلیسی ، بآخشیج رفتار دولت خودشان ، از آزادی ایران هواداری نموده باین رفتار روس در ایران خرده‌گیری می‌نمودند ، آنها را دستاویز خوبی برای خود دانسته بیدرنگ پراکنده گردانیده‌‌اند. سپس براون هر دو از روسی و انگلیسی آنها را در کتاب خود «شورش ایران» بچاپ رسانیده. نیز شیخ ‌حسن نامی از تبریزیان در کیمبریج آنها را بفارسی ترجمه کرده و بروزنامه‌ی «شمس» در استانبول فرستاده که روزنامه‌های دیگر فارسی از آن گرفته‌اند. سپس نیز یک تن از آزادیخواهان روس بنام «م. پاولویچ س. ایرانسکی» نسخه‌ی روسی آنها را در یک روزنامه‌ی نهانی روس پراکنده گردانیده ، و در نتیجه‌ی اینْ دولت روس ناگزیر گردیده که آنها را دروغ و ساخته بشناساند. ولی پیداست که این جز از راه ناچاری نبوده. هرچه هست ما هر چهار راپورت را در چند زبان در دست می‌داریم و فارسی آنها را از روی ترجمه‌ی شیخ‌ حسن خواهیم آورد. در اینجا دو تا از آنها را می‌آوریم :

محرمانه راپورت نمره‌ی 59

جناب جلالتمآبا در بیست‌و‌ششم مه روسی (هشتم ژون فرنگی) اعلیحضرت شاه مرا با ترجمان اول سفارت بباغشاه دعوت کرد و با تقریرات دوستانه موافقت خود را به تکلیف سابق ، که پیش جنابعالی عرض کرده‌ام بشرط تدبیری که تخلیص گریبان از اعتراض دول اروپا بجهة تبدیل کردن حکومت مشروطه باستبداد قدیمی ممکن باشد بیان کرد و منضماً بموافقت خود گفت که خواهشش اینست که هر قدر ممکن است خونریزی کمتر باشد ولی من باین خواهش او جسارت کرده در جواب گفتم که خونریزی در این جنگ مجبوری و ضروریست. چون از باغشاه برگشتیم من و ترجمان مذکور همان شب در سفارت ترتیبی بجهة معامله‌‌‌ی آینده با آشیانه‌ی دزدان که در این شهر با طنطنه‌ی عظیم مجلس نامیده می‌شود معین نمودیم در این ترتیب که یک اساسی است از برای اجرای کارهای آتیه‌ اول قراری که داده شد این بود که تا دم آخر باید مجلس و طرفداران او را بکلی غافل کرده و بسفارت نیز نباید گذاشت خبری معلوم شود تا یکدفعه کار را بمخالفت کشانده و باستعمال قوه‌ی مرتبه‌ی عسکریه آشیانه‌ی دزدان و رشوه‌خواران را خراب و حامیانش را که مقاومت و ممانعت کنند بکشیم و آنها را هم که زنده ماندند در عدلیه محکوم و با جزاهای بسیار سخت مجازات دهیم چون حال تمام مأمورین و شاه در دست است که همیشه در هر کاری اعم از اینکه خوب باشد یا بد مسامحه و عیب‌جویی کرده و باین جهت تمام کارها را ناتمام می‌گذارند لازم دیدیم که بعد از آنکه ترتیباتی که معین کردیم قبول شد از طرف شاه بخود من آزادی تامه در اجرای کار داده شود چنانچه مجبور نباشد که امر احدی را در این کار قبول کرده باشم ولو از هر که صادر شده باشد تا اینکه کار بکلی تمام شود اگرچه از اوامر سابق و تعلیماتی که جناب جلالتمآب عالی داده‌اید موقع و حدود قوت بنده کاملاً معلوم است ولی باز جسارت کرده و استدعا می‌کنم که حدودات مداخله‌ی بنده را در این کار که در دست دارم غیر از خدمات سری که در موقع خواهم کرد معین فرمایید. وقتی که ترتیبات کار را معین کرده‌ایم از طرف سفیر و شاه تصدیق شد صورت او را بدون تأخیر بجناب جلالتمآب عالی می‌فرستم. منتظر اوامر عالی. کولونل و. لیاخوف.

طهران ـ 27 مه (روسی) نهم ‌ژون فرنگی 1908


👇


پ5ـ علی‌مسیو با دو پسرش (حاجی‌خان و حسن)


تندیسه‌ی ملک‌المتکلمین در میدان حسن‌آباد تهران

Показано 20 последних публикаций.