🔶
«تاریخ مشروطهی ایران» 🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم :
چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟🖌 احمد کسروی
🔸
7ـ خروش تبریزچنانکه گفتیم تبریز و دیگر شهرها تا چند روزی از پیشامد آگاهی نداشتند. در تبریز تا دوشنبه هیجدهم خرداد (8 جمادیالاولی) هیچ گونه آگاهی نمیبود. در این روز رئیس انجمن ایالتی بتلگرافخانه رفته میخواست با نمایندگان انجمن اردبیل در پای تلگراف گفتگو کند و در آنجا دانست که سیمها کار نمیکند. در این میان مخبرالسلطنه رسیده او نیز میخواست با تهران دربارهی پیشامد بیلهسوار گفتگو کند و باو هم پاسخ دادند تلگراف کار نمیکند. کسی را بتلگرافخانهی کمپانی فرستادند از آنجا هم این پاسخ را شنیدند. دانستند شورش بزرگی در تهران رخ داده. رئیس تلگراف این اندازه میدانست که شاه با دستهای از سوار و قزاق از تهران بیرون رفته در آنجا لشکرگاه زده. این دانشْ خود بیم را بیشتر میگردانید.
فردا بامدادان انجمن برپا گردیده در پیرامون پیشامد گفتگو آغاز یافت. شیخ سلیم گفت : کنون شاه یک تن از توده بشمار است ، و چون قانون را شکسته باید کیفرش داد. دیگری که دلیری باندازهی او نمیداشت گفت : امروز جای این سخن نیست. برای آگاهی یافتن از تهران راهی میجستند. یکی گفت : کسی را به باکو فرستیم از آنجا از رشت آگاهی روشنی بدست آورد. دیگری گفت : یکی را به قزوین روانه سازیم ... در این گفتگو میبودند که ناگهان رئیس تلگراف از در آمده ، تلگراف شاه را که برای مخبرالسلطنه فرستاده بود ، (همان «راه نجات» که یاد کردهایم) آورد.
نمایندگان چگونگی را دانسته از اینکه سیمها بکار افتاده فرصت یافته بتلگرافخانه شتافتند ، که نمایندگان آذربایجان را بتلگرافخانهی تهران خواهند و بگفتگو پردازند. ولی نمایندگان در تهران چگونه یارَستندی بتلگرافخانه آیند. از آنسوی چون آگاهی در شهر پراکنده گردید آزادیخواهان بشور و خروش بزرگی برخاستند. تبریز را روز آزمایش فرارسیده بود. تبریزیان از روز نخست خود را نگهدار و پشتیبان مشروطه نامیدند و کنون میبایست بکار پردازند. آن روز که نمایندگان آذربایجان از این شهر روانه میگردیدند درمیانه پیمانبندی رخ داد. آنان بگردن گرفتند که بروند و در تهران بنگهداری مجلس و مشروطه کوشند و اینان بگردن گرفتند که با داراک و جان ، تا بازپسین چکهی خون خود در نگهداری آنان پا فشارند. کنون اگرچه آنان چنانکه بایستی نکردند ولی اینان نبایستی از سخن خود بازگردند. نبایستی پیمان خود را بشکنند. اگرچه دوتیرگی در شهر افتاده بیم جنگ درونی میرفت ، ولی این دستاویز پیمانشکنی با نمایندگان نتوانستی بود.
تبریز چنانکه پیمان نهاده بود بالای مردانگی افراشت. همان روز علمای آزادیخواه تلگرافی بشاه فرستاده در آن چنین نوشتند :
«صدمهای که از این مخالفتها خدا نکرده ملحوظست جزء اعظم متوجه بخانوادهی سلطنت است».
تبریزیان درون کار را نمیدانستند ، و از اینکه سفارت روس پا در کار میدارد و نقشه با دست لیاخوف روانیده خواهد شد آگاه نمیبودند. بلکه ناشایندگی مجلس و نمایندگان خود را نیز نمیدانستند. از اینرو باز باندیشهی چند ماه پیش افتاده ، چاره را بیزاری از پادشاهی محمدعلیمیرزا شمارده ، فردا چهارشنبه بیستم خرداد (10 جمادیالاولی) تلگراف پایین را بانجمنهای شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستادند :
«رفتار و حرکات مخالفانه و خائنانهی این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شده بلادرنگ باقدامات مادی و معنوی مؤثره قیام نمایند که دارالشورا و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوهی متحدهی ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و بسعادت ابدی نائل شویم. انجمن ایالتی آذربایجان»
این تلگراف نتیجه آن را داد که از همهی شهرها آواز بیزاری از پادشاهی محمدعلیمیرزا برخاست ، و چنانکه خواهیم دید تلگرافها درمیان شهرها بآمد و رفت آغازید. رشت پیش از تبریز آگاهی یافته بخروش برخاسته بود و این زمان کارهای خود را آگاهی میداد.
فردا پنجشنبه شورش در شهر بیشتر گردید ، و چون سردستگان تلگرافخانه را نشیمن گرفته بودند مجاهدان دسته دسته بآنجا میآمدند و میرفتند. از تهران پاسخی که میبیوسیدند نرسید. نمایندگان از آمدن بتلگرافخانه ترسیده آمرزش تلبیدند. امروز انجمن تلگراف پایین را به نجف برای علما فرستاد :
«شاه نقض قسم قرآن مجید و مخالفت مجلس در صدد اساس مقدس مشروطیت ملت آذربایجان با تفدیهی جان و مال در مدافعه حاضر و منتظر امر مبارک آقایان هستیم. انجمن ایالتی آذربایجان»
از قزوین رئیسالمجاهدین بتلگرافخانه آمده آگاهیها میفرستاد. بدستیاری او تلگراف پایین را برای سرکردگان آذربایجانی در تهران فرستادند :
👇