تاریخ مشروطه ایران


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Образование


www.kasravi-ahmad.blogspot.com

پاکدینی
@Pakdini
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
اینستاگرام
instagram.com/tarikhe.mashrute
کتاب سودمند
@KetabSudmand
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com
آغاز کانال
t.me/tarikhe_mashruteye_iran/1

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Образование
Статистика
Фильтр публикаций


پ78ـ این پیکره که در سال 1286 (1325) برداشته شده نشان می‌دهد سید حسن شریفزاده و مشیر صنایع و حاجی علی دوافروش را با یک دسته از شاگردان بزرگ دبستانها که هر یکی روزنامه‌ای بدست گرفته‌اند.


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار پنجم : جستجویی از حال مردم

🖌 احمد کسروی

🔸 3ـ فزونی دبستانها


می‌باید در اینجا چند سخنی هم از دبستانها و روزنامه‌ها نویسیم. گفته‌ایم از کارهای اروپایی ، این دو پیش از مشروطه ، به ایران رسیده و رواج یافته بود ، و پیداست که پس از مشروطه رواج آنها بیشتر گردید.

بدبستانها مردم بیشتر رو آوردند ، و از این هنگام بود که گفتگو از درس خواندن دختران و باز شدن دبستانها برای آنها نیز بزبانها افتاد ، و چون هنوز دوتیرگی بمیان نیفتاده و شور مشروطه‌خواهی زورآور می‌بود کمتر کسی دشمنی می‌یارَست.

گذشته از شهرهای بزرگ ، در شهرهای کوچک از مراغه و مرند و مانند آنها ، دبستانها برپا گردید. در قاین که یک آبادی کوچک و دور افتاده‌ایست شوکت‌الملک حکمران آنجا دبستان آبرومندی بنیاد نهاد و آموزگاران از تهران خواست.

در تبریز در این باره هم شور بسیاری برخاسته و سران آزادی یکی از کوششها که بخود بایا می‌شماردند بنیاد گزاردن دبستانها می‌بود. از پیش از مشروطه در اینجا جز دو یا سه دبستان بازنمانده و آنها نیز رونقی نمی‌داشت ، و باآنکه بدبستانْ یک تبریزی رواج داده بود تبریز را بهره‌ی کمی از آن می‌بود. پس از مشروطه بفزونی آنها کوشیدند. در بیشتر کویها ده یا دوازده تن از شناختگان و توانگران دست بهم می‌دادند و سرمایه‌ای از خودشان و از دیگران گرد آورده و دبستانی برای آن بنیاد می‌نهادند که ماهانه‌ی آموزگاران و دیگر دررفتها را می‌پرداختند و از هر باره نگهداری و راهبری می‌نمودند. از اینگونه دبستانها بسیار بنیاد یافت و در هر یکی شاگردان فراوان گرد آمدند.

چنانکه گفته‌ایم مردم از سادگی ارج بیش از اندازه بآنها داده و امیدهای بیجا بدرس خواندن جوانان می‌بستند. در اینجا هم در پایان سال ، در هر دبستانی جشن باشکوهی می‌گرفتند که انبوهی از پیشروان آزادی و سران اداره‌ها و دیگران را می‌خواندند ، و پس از نمایشهایی از سرود و موزیک و سخنگویی و مانند اینها ، پولهایی بنام «اعانه» از باشندگان می‌گرفتند.

مردم بدلخواه و شادی پول می‌دادند ، و چه‌بسا در یک جشن دررفت یک ساله‌ی دبستان گرد می‌آمد. روزی در نشستی من نیز بودم ، و در یک ساعت هزارودویست تومان پول پرداخته شد.

باید یک نمونه‌ای از دلبستگی مردم به نیکی توده و پیشرفت کشور این پول دادن را گرفت. در تبریز بسیاری از توانگران ، بویژه بازرگانان تو گفتیی خود را وامدار می‌شماردند که با دبستان و اینگونه بنیادها همدستی نمایند ، و خود پیشدستی کرده پول می‌پرداختند.

یکی از کسانی که در اینگونه دِهِشها همیشه پیشگام بودی و می‌باید در اینجا یادش کنیم شادروان حاجی‌شیخ علی‌اکبر ‌اهرابی است. این نیکمرد که خود از فهم و خرد و آگاهی بهره‌ی شایانی می‌داشت کمتر جای پول دادن بودی که در آن همراهی ننمودی.

ما در این تاریخ بارها یاد بازرگانان آذربایجان کرده‌ایم. اینان در پیشرفت مشروطه بیش از دیگران کار می‌کردند. زیرا هم با پول و هم با کوشش و جانفشانی در آن پا می‌داشتند.

در آن روزهای آزمایش کسانی از اینان توانایی بسیاری از خود نشان می‌دادند. بدینسان که در نشستها و سُکالشها بوده و با اندیشه همراهی می‌نمودند ، و چون نیاز می‌افتاد پول پرداختن دریغ نمی‌داشتند ، و اگر سختی پیش می‌آمد در بستن بازار و شتافتن بانجمن بدیگران پیشی می‌جستند ، و با این همراهیهای خود بمجاهدان و دیگران دل داده بپافشاری آنان می‌افزودند. گذشته از کسانی که یاد کرده‌ایم می‌باید در اینجا نام شادروان حاجی محمد ‌بالا را بریم. این مرد برادر آقا‌شیخ سلیمان و خود بازرگان بنامی می‌بود که با فرزندان و خویشانش همگی از آزادیخواهان شمرده می‌شدند ، و خواهیم دید که چه زیانهایی از این راه بردند.


🌸




پ77ـ ملا حمزه‌ی خیابانی


در آغاز جنبش که تازه فرمان مشروطه داده شده بود در اینجا شبنامه‌نویسی رواج بی‌اندازه می‌داشت که صدها کسان بآن می‌پرداختند و آنچه از خشک و تر می‌دانستند بروی کاغذ آورده پراکنده می‌ساختند. بسیاری از ایشان به پیشگامان جنبش از دو سید و دیگران رشک برده نکوهشها می‌نوشتند و یا بایشان راهنمایی می‌کردند. مشروطه که یک چیز تازه‌ای بود از اروپا رسیده ، و هر کسی می‌بایست درپی یاد گرفتن و دانستن معنی آن باشد ، اینان بجای آن ، همه یاد می‌دادند و هر کسی از پیش خود معنی دیگری بمشروطه و قانون می‌داد و در پیرامون آن سخن می‌راند ، و این یکی از کارهای شگفت می‌بود.

سپس کم‌کم شبنامه‌نویسی از میان رفت و این بار نوبت به انجمن‌سازی رسید. نخست انجمنهایی ، این کس و این کس ، بنام «امر بمعروف» بنیاد می‌کردند. یک انجمن حاجی‌سید‌ محمد‌علی همت‌آبادی بنیاد نهاد. دیگری میرزا‌ عبدالرحیم ‌الهی پدید آورد. همچنین دیگران انجمنهایی ساختند. انجمن همت‌آبادی برای آن بود که اگر باده‌خواری یا ریش‌تراشیده‌ای دیدند باو «امر بمعروف» کنند. کار بجایی رسید که در دارالشورا گفتگو از این انجمنها بمیان آمد و از مجلس دستور داده شد که انجمن همت‌آبادی بسته شود.

سپس انجمنهایی بگونه‌ی دیگری پدید آمدن گرفت. انجمن شیرازیان ، انجمن قاجاریه ، انجمن عراق عجم ، انجمن فاطمیه و دیگر از اینگونه که هر گروهی برای خود انجمنی برپا می‌ساخت. مشروطه که برای سُتُردن اینگونه جداییها و دسته‌بندیها می‌بود اینان همان را دستاویز گرفته دسته‌بندی می‌کردند. شگفتتر آنکه اینگونه انجمنها که پدید می‌آوردند آن را یک کار بزرگی می‌شماردند و یک «لایحه»ی درازی نوشته برای مجلس می‌فرستادند که «ما چنین اتحاد و اتفاق کرده‌ایم و چنان خواهیم کوشید ...» و گاهی هم چنین «لایحه‌ای» در مجلس خوانده می‌شد. «نشستی برپا کردن و ده تن و بیست تن گرد هم نشستن و بگفتگوهای پراکنده‌ای پرداختن» را یگانگی و همدستی می‌شناختند.

تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن چون کار سختی می‌بود در اینجا پیش نرفت. نه مردم بآن ارج گزاردند و نه پیشروان بآن واداشتند. ولی بجای آن گاهی در یکی از انجمنها ده یا بیست تن تفنگهای کهنه‌ای از اینجا و از آنجا پیدا کرده و بدوش انداخته و به‌رده می‌ایستادند و پیکره از خود برمی‌داشتند و خود را از این خودنمایی نیز بی‌بهره نمی‌گزاردند.

این بود حال تهران. اما در شهرهای دیگر بیش از همه کشاکش و غوغا می‌رفت ، و یک چیزی که تازه رواج یافته و تو گفتیی مردم آن را از بایاهای مشروطه‌خواهی می‌شماردند گرد آمدن در تلگرافخانه و به تهران و دارالشورا و دیگر جاها پیاپی تلگراف کردن بود. کار بجایی رسید که دارالشورا از این رفتار مردم آزردگی نشان داد و بارها در مجلس این سخن بمیان آمد.

در یکی از روزنامه‌های تهران (1) در آن روزها ، تکه‌ای درباره‌ی اسپهان نوشته که چون نمونه‌ی نیکی از نمایشهای بیهوده‌ی برخی شهرها و نشان هوسبازی ملایان می‌باشد آن را در اینجا می‌آوریم. چنین می‌نویسد :

«چند روز قبل جناب ‌آقای ‌ثقة‌الاسلام و جناب‌ آقای‌ حاجی‌آقا ‌نور‌الله تشریف برده بودند در سده بجهت تمشیت مجلس آنجا. شخصی از آقایان محترم آنجا خواب دیده بود حضرت حجت عجل‌الله تعالی ‌فرجه را که خلاصه خواب اینست که حضرت بآن آقا فرموده بودند فرزند بگو بمردم مجلس مشروطه را یاری کنید. به هر حال آقا خواب خود را بمردم سده فرموده بودند. از قرار مذکور هفتصد نفر از جوانهای رشید سده اسم خود را به ثبت داده‌اند که لباس مخصوصی بپوشند با نشان مجلس ، سربازهای فدایی مجلس بوده باشند و فعلاً در تهیه‌ی نشان ساختن هستند و نیز از قرار مذکور روی نشانهای آنها نوشته است : «سرباز فدوی مجلس مقدس» و هر پنجاه نفر یک رییس برای خود معین نموده‌اند و روی نشان رییس آنها این شعر نوشته شده :

فدای مجلس ملی و حکم نور‌الله اقول اشهد ان لا اله الا الله.


پانوشت :
1ـ روزنامه‌ی «بلدیه».


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار پنجم : جستجویی از حال مردم

🖌 احمد کسروی

🔸 2ـ چندگونگی درمیان شهرها


یکی از نتیجه‌های شگفت این بیراهی ، جدایی و چندتیرگی‌ای بود که ناگزیر درمیان شهرها پدید می‌آمد ، زیرا چون راهی که همگی آن را پیمایند نمی‌بود ، و چنانکه گفتیم مردم را شورانیده و ناآسوده گردانیده و بخودشان واگزارده بودند که کوششهایی کنند ، خواه ناخواه اندازه‌ی فهم و آگاهی خود آنها ، و سستی و استواری خویها ، و بودن و نبودن پیشروانی ، در پدید آوردن حال هر شهری کارگر افتاد و جنبش و کوشش در هر کدام از آنها رنگ و رویه‌ی دیگری بخود می‌گرفت.

مثلاً در تبریز چون اندیشه‌ها بلندتر ، و آگاهی از معنی مشروطه و قانون بیشتر ، و خویها استوارتر می‌بود ، و از اینسوی پیشروان دلسوز و کوشنده پا درمیان می‌داشتند ـ در نتیجه‌ی اینها جنبش و کوشش پایه‌ی استواری یافت ، و به یک رشته کارهای ارجدار و سودمندی از پدید آوردن دسته‌ی مجاهدان و بنیاد نهادن دبستانها و مانند اینها پرداخته شد ، و چنانکه دیدیم ، در آن نه ماه تبریز چند بار با خودکامگی نبرد کرد و در همگی فیروز درآمد. در تبریز هر چیز را بمعنی درست خود می‌فهمیدند و هر کاری را دلسوزانه پیش می‌بردند. خرده گرفتن این شهر بقانون اساسی ، برخاستن آن بشمردن کمیهای قانون ، و ایستادگیش برای پیشرفت خواست خود که یاد کردیم بهترین نمونه از نیک‌فهمی و کوشش دلسوزانه‌ی تبریزیان می‌باشد.

چنانکه گفته‌ایم در این شهر یک کمی پیدا نشدن علمایی همپای دو سید بود. نیز چنانکه دیدیم ملایان بزرگ اینجا پیشتر از دیگران ، از مشروطه رو گردانیدند و جز از ثقة‌الاسلام ، بازمانده همگی بدشمنی برخاستند. تبریز اگر بهمه چیز نازد باین نتواند نازید. چیزی که هست در اینجا از ملایان کوچک (از پیشنمازان و واعظان) دسته‌ی بیشتری با آزادی همراهی نمودند و تا پایان پایدار ماندند ، و برخی از اینان جانفشانیهای بزرگی کرده و بنام شدند.

گذشته از آنان که یاد کرده‌ایم می‌باید در اینجا نامهای ‌سید ‌المحققین و شیخ‌ سلیمان و میرزا ‌اسماعیل ‌نوبری و شیخ‌ محمد‌ خیابانی و ضیاء‌العلماء و ملا حمزه و ملا غفار را بریم. اینان همگی در مشروطه‌خواهی پایدار ماندند.

حاجی‌‌سید ‌المحققین پسر نظام‌العلماء و خود در نجف درس خوانده و از شمار مجتهدان می‌بود. شیخ سلیمان پیشنماز کوی چوست‌دوزان و خود پیرمرد غیرتمندی می‌بود. نوبری و خیابانی تازه بملایی رسیده بودند. ضیاء‌العلماء از یک خاندان توانگر و خود جوان دانشمندی می‌بود که گذشته از درسهای ملایی بزبانهای اروپایی نیز می‌پرداخت. ملا حمزه از روضه‌خوانان و از سردستگان کوی خیابان بشمار می‌رفت و در آن کوی هواداران بسیار می‌داشت. ملا غفار هم روضه‌خوان می‌بود.

از شهرهای آذربایجان خوی و سلماس و ارومی ، هر یکی باندازه‌ی خود پیروی از تبریز نمودند و جنبش در آنها ریشه دوانید. در خوی گذشته از آزادیخواهان خود آنجا که از روی دلبستگی بکشور و توده می‌کوشیدند میرزا‌ جعفر‌ زنجانی با چند تن مجاهد از قفقاز بآنجا آمده و بپدید آوردن دسته‌ی مجاهد می‌کوشید. در سلماس انجمن برپا شده و حاجی‌پیشنماز رئیس آن و سررشته‌دار کارها می‌بود و نیک می‌کوشید. یکی از آزادیخواهان آنجا شادروان‌ میرزا‌ سعید بود که گاهی در استانبول و گاهی در تبریز و گاهی در سلماس می‌زیست و جوانی سراپا غیرت و مردانگی می‌بود. در ارومی گذشته از دیگران شادروان میرزا ‌محمود ‌سلماسی که یکی از علمای بنام می‌بود بکوشش می‌پرداخت و مشهدی باقرخان که از قفقاز آمده بود بهمدستی او به پدید آوردن مجاهدان می‌کوشید. با همه‌ی گرفتاریهای مرزی که یاد خواهیم کرد پیشرفت جنبش در اینجا براه خود می‌بود.

اما مراغه و اردبیل و دیگر جاها در نیمه‌راه ماندند و پیروی نتوانستند. ماکو که آن هیاهو و گزافه‌گوییها می‌نمود هیچ کاری نتوانست و خواهیم دید که پایان آن خودنماییها چه شد.

از شهرهای دیگر ، رشت و انزلی و قزوین به تبریز نزدیک بود. در رشت در آغاز پیشامد آشفتگیهایی پیدا شد. ولی زود از میان رفت و در آنجا نیز جنبش و کوشش براه خود افتاد و ما خواهیم دید که در پیشامدهای آینده گیلان همیشه همدست آذربایجان می‌باشد. از قزوین شور و خروش بسیاری دیده نمی‌شد. ولی از پیشامدهای آینده خواهیم دید که جنبش در آنجا هم براه خود بوده.

اما از اینسوی در تهران و دیگر شهرها جنبش گونه‌ی دیگری پیدا کرده ، و در سایه‌ی سستی خویها و کمی آگاهیها و نبودن پیشروان دلسوز ، بجای کوشش ، همه خودنمایی و یا آشوبکاری از مردم دیده می‌شد. تهران باآنکه پیش افتاد و جنبش را پدید آورد ، خود آن را پروردن نتوانست. تهرانیها از سست‌خویی همه بنمایش می‌پرداختند و جنبش در اینجا بیش از همه ، خودنمایی و رویه‌کاری می‌بود.


👇




(همبسته با نوشتار بالا)
.


پ76ـ پیکره‌ی 76 در سال 1288 (1327) (گویا در یک مهمانی) برداشته شده و چون چند تنی از آزادیخواهان را نشان می‌دهد در اینجا آورده شده.
از رده‌ی یکم (از دست راست) : دوم میرزا اسماعیل نوبری ، سوم شیخ محمد خیابانی ، چهارم میرزا محمدعلی سلطان‌الادباء ، ششم حاجی‌شیخ علی‌اکبرآقا اهرابی است.
از رده‌ی دوم ، چهارم حاجی محمدعلی بادامچی است.


تا دیری مردم گیج این کارها می‌بودند. شوریده و برای کوشش آماده گردیده ولی با اینها روز می‌گزاردند. سپس کم‌کم اندیشه‌های دیگری پراکنده گردید. آن دسته از پیشروان که مشروطه را بمعنی اروپاییش می‌خواستند گاهی گفتار از «میهن‌دوستی» و جانفشانی راندند ، و زمانی نام کارخانه و ماشین بمیان آوردند ، و هنگامی سخن از آبادی کشور و کشیدن راه‌آهن و مانند اینها گفتند.

در نتیجه‌ی اینها مردم دودل گردیدند و کم‌کم جدایی میانه‌ی دو رشته اندیشه پدید آمد ، و چون ملایان سود خود را در همراهی با مشروطه نمی‌دیدند و خود می‌بایست جدا گردند یک دسته‌ی بزرگی با ایشان رفتند ، و این دسته که پایدار ماندند باز راهی برای کوشش و پیشرفت در جلو خود نیافتند و باز سرگردان ماندند. این دسته‌ی نواندیشان نیز مردم را راهبردن نتوانستند.

اینان بمردم می‌گفتند : «باید میهن خود را دوست داریم ، باید در راه آن جانفشانی کنیم ، باید با یکدیگر همدست شویم ، باید دانش آموزیم ...» اینها را می‌گفتند و مردم را بتکان می‌آوردند ، بی‌آنکه معنی درست میهن‌دوستی و جانفشانی و همدستی را یاد دهند ، و بی‌آنکه راه اینها را باز نمایند بخود مردم وامی‌گزاردند که معنی اینها را بدانند و راهش را بشناسند ، و آنان هر کسی بدلخواه و فهم خود معنایی بآنها می‌داد و از روی هوس بکارهایی برمی‌خاست.

انبوهی از آزدیخواهان بایایی [=وظیفه‌ای] برای خود ، جز بدگویی از محمد‌علی‌میرزا و گله و ناله از خودکامگی نمی‌شناختند ، و هر کس هرچه بدگویی بیشتر می‌کرد و از پرده‌دری هم بازنمی‌ایستاد این را نشان بیشی آزادیخواهی خود می‌پنداشت. بسیاری از ایشان «همدستی» را جز فراهم نشستن و انجمن برپا گردانیدن نمی‌دانستند. آنهمه نام «میهن» برده می‌شد از هزار تن یکی معنای درست آن را نمی‌دانست و انبوه ایشان میهن را سرزمین و کوه و بیابان شمارده و بنام میهن‌دوستی شعرها در ستایش آب و هوای آن می‌سرودند و دلبستگیهای گزافه‌آمیز شاعرانه نشان می‌دادند.


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار پنجم : جستجویی از حال مردم

🖌 احمد کسروی

🔸 1ـ یکی از کمیهای جنبش مشروطه


تا اینجا پیشامدهای نه ماهه‌ی جنبش مشروطه را پیاپی نوشتیم. لیکن در اینجا (در پایان بخش) باید رشته‌ی تاریخ را بریده و از پیشرفت بازایستاده برخی چیزهایی را که نگفته‌ایم بگوییم و جستجویی هم از حال مردم کنیم.

چنانکه دیدیم جنبش مشروطه‌خواهی را در ایرانْ دسته‌ی اندکی پدید آوردند و توده‌ی انبوه معنی مشروطه را نمی‌دانستند و پیداست که خواهان آن نیز نمی‌بودند. از آنسوی پیشروان هم بچند تیره می‌بودند : یک تیره نواندیشان که اروپا را دیده و یا شنیده و خود یک مشروطه‌ی اروپایی می‌خواستند و پیداست که اندازه‌ی آگاهی اینان از اروپا و از معنی مشروطه و قانون ، یکسان نمی‌بود و بسیاری جز آگاهیهایی سرسری نمی‌داشتند. یک تیره‌ی بزرگتر دیگری ملایان می‌بودند که پیشگامی را هم اینان بگردن گرفتند. اینان هم به دو دسته می‌بودند : یک دسته که شادروانان بهبهانی و طباطبایی و همراهان ایشان و آخوند خراسانی و حاجی تهرانی و حاجی‌شیخ مازندرانی و همراهان اینان بودند ، چون بکشور دلبستگی می‌داشتند و آن را در دست دربار خودکامه‌ی قاجاری رو بنابودی می‌دیدند ، برای جلوگیری از آن ، مشروطه و مجلس شورا را دربایست می‌شماردند ، و در همان حال معنی مشروطه را چنانکه سپس دیدند و دانستند نمی‌دانستند ، و آن را بدانسان که در اروپا بود نمی‌تلبیدند ، و خود از کشورداری و چگونگی پیشرفت توده و اینگونه اندیشه‌ها بسیار دور می‌بودند. یک دسته‌ی دیگری معنی مشروطه را هیچ ندانسته و بکشور و توده هم دلبستگی نمی‌داشتند و درآمدنشان بمشروطه‌خواهی بآرزوی رواج «شریعت» و پیشرفت دستگاه خودشان می‌بود ، و خواهیم دید که اینان سپس عنوان «مشروعه» را بمیان آوردند ، و دیر یا زود از میان مشروطه‌خواهان بکنار رفتند.

این حال پیشروان بود. انبوه مردم بیکبار از مشروطه و معنی آن ناآگاه می‌بودند و تنها بنام پیروی از پیشروان بجوش و تکان برخاستند.

اینبود در آغاز جنبش کسانی می‌بایست که بمردم راهنما و آموزگار باشند و معنی زندگانی توده‌ای و کشور ، و چگونگی پیشرفت را بدانسان که درمیان اروپاییان می‌بود بهمگی یاد دهند و آنان را بکارهای سودمندی وادارند.

از پیشروان مشروطه نبایستی چشم ‌داشت که مردم را از همه‌ی گرفتاریها (از پراکندگی کیشها و اندیشه‌ها و از آلودگی خویها) بپیرایند. این کار از دست آنان برنیامدی ، و اگر بچنین کاری برنخاسته‌اند جای افسوس نیست. جای افسوس آنست ‌که با آن تکانی که بنام آزادیخواهی بمردم داده بودند باری در این زمینه بآنان آموزگاری ننمودند. معنی درست مشروطه و مجلس و قانون را بآنان نفهمانیدند ، و یک راهی برای کوشش بروی ایشان باز نکردند ، و یک آرمانی بایشان نشان ندادند.

در این نه ماه آغاز جنبش زمینه‌ی آماده‌ای برای این کار درمیان می‌بود. در این چند ماه اگر راهنمایانی بدینسان در تهران که پایتخت کشور و بودنگاه دارالشورا می‌بود ، پیدا شدندی و با گفتن و نوشتن آموزاکهای [تعلیمات] دربایست را بمردم آموختندی ، آینده‌ی جنبش جز آن گردیدی که گردید و ما نیز خواهیم نوشت.

آن شور و سهش که در مردم پدید آمده بود اگر با آگاهیهای سودمندی درباره‌ی زندگانی توده‌ای و کشورداری و این زمینه‌ها توأم گردیدی بزودی خاموشی نیافتی و با یک فریبکاریهایی از ملایان و دیگران ، کینه با مشروطه و آزادی جای آنها را نگرفتی.

نبودن چنین راهنمایانی نه تنها کشور را از پیشرفت بی‌بهره گردانید خود زیانهایی نیز پدید آورد و در بسیار جاها بجنبش جامه‌ی هیاهو و آشوب پوشانید.

کاری که دو سید و همدستان ایشان کردند بسیار ارجدار می‌بود و باید همیشه در تاریخ نامهای آنان ببزرگی برده شود. ولی ایشان می‌بایست درپی آن کار در اندیشه‌ی راهبردن مردم باشند ، و این شگفت است که نبودند ، و همان داده شدن فرمان مشروطه و باز شدن دارالشورا و نوشته شدن قانون اساسی را بس دانسته و بکار دیگری نیاز ندیدند.

این خود لغزشی از ایشان بود. ایشان مردم را شورانیدند و بپا برانگیختند ولی راهی برای پیش رفتن و کوشیدن ننمودند ، و این کار نتیجه‌ آن را داد که تا دیرگاهی در همه جا رشته در دست ملایان و روضه‌خوانان می‌بود ، و اینان بدلخواه خود مشروطه را همان رواج «شریعت» می‌زندیدند [=شرح می‌دادند] ، و از قرآن و «احادیث» دلیلها یاد می‌کردند ، و در نشستهای خود همیشه روضه می‌خوانانیدند ، و انبوه مردم جنبش را جز برای همین نمی‌دانستند. داستان حاجی‌شیخ فضل‌الله نوری و پیشنهادهای او را بمجلس خواهیم آورد.


👇


پ75ـ حاجی رحیم‌آقا باکوچی


بدینسان مجلس بپایان رسید و اتابک سررشته‌دار کارهای ایران گردید. با تلگراف سررشته‌داری او و هواخواهی‌ای که بمشروطه و مجلس می‌نمود ، و نیکی‌ای که خواستی کرد ، بهمه جا آگاهی داده شد. ولی در تبریز و دیگر شهرها این رویه‌کاری او را کمتر باور می‌کردند. من خود داستانی بیاد می‌دارم ، و آن اینکه همان هنگام روزی در تبریز بحیاط انجمن رفتم. چنانکه همیشه بودی گروهی را در آنجا ایستاده دیدم و یکی از مجاهدان قفقازی (که سپس شناخته‌ام مشهدی‌ اسماعیل ‌میابی بوده) دم پنجره‌ی تالار ایستاده بآنان سخن می‌راند. چون گوش دادم اتابک و آمدن او را یاد می‌کرد و چنین می‌گفت : «این وزیر کهنه‌کاریست آمده می‌باید ازو بیم داریم». سپس داستانی گفت که صرافی میمونی می‌داشت که او را بنگهبانی دکانش گزاشتی و خود پی‌ کار رفتی. روزی باز صراف پی‌ کاری رفته بود. جیب‌بری بجلو دکان رسید. چون میمون و پولها را دید خواست نیرنگی زند و پولها را برباید ، و چون می‌دانست میمون اداباز است و هر کاری که یکی در برابرش کند او نیز کند با وی ببازی پرداخت. گاهی دهانش را کج کرد و گاهی دستش را بلند گردانید و پیاپی بازیهایی نمود. هرچه این می‌کرد میمون نیز می‌کرد. سرانجام جیب‌بر دو دست بروی چشمهای خود گزاشت و چون میمون نیز چنین کرد فرصت نداد و یکمشت پولی برداشته بگریخت. میمون چون چشم باز کرد او را و پولها را رفته دید ، و در این میان صراف بازگشت و چون چگونگی را دانست چند چوبی به میمون زد. میمون از آن هنگام آزموده گردید و از آن پس ، هر زمان که جیب‌بر را دیدی با دو دست چشمهای خود را هرچه گشاده‌تر گردانیدی. از این داستان نتیجه گرفته می‌گفت : «کنون ما نیز می‌باید چشمهای خود را هرچه گشاده‌تر گردانیم».

اما کارهای اتابک ، آن را در گفتار جداگانه خواهیم نوشت. زمان او یک روزگار جدایی در تاریخ مشروطه است. زیرا گذشته از اتابک و نیرنگهای استادانه‌ی او که گرفتاریهای نوینی برای مجلس و آزادیخواهان پدید آورد و نزدیک بود دست همه را برتابد و دستگاه را از میان بردارد ، از این هنگام خود جنبش آزادی بحال دیگر می‌افتاد.

یک توده که در جنبش می‌باشد دیگرگونیهای پیاپی او را رو دهد. در این هنگام که نه ماه بیشتر از آغاز مشروطه می‌گذشت دیگرگونیهای پیاپی در توده رو داده و کنون هم در کار رو دادن می‌بود. زیرا چنانکه از یکسو شور و سهش آغاز جنبش از نیرو افتاده و از این زمان رخنه‌ها در تیپ آزادیخواهان پیدا می‌شد ، و از یکسو با ملایان و توانگران جای سازش نمانده و جدایی آغاز می‌گردید.

اینها رویهم‌رفته یک دور نوی را در تاریخ مشروطه پدید می‌آورد که ما در گفتار دیگری از آن سخن خواهیم راند.


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار چهارم : چه کشاکشهایی با محمد‌علی‌میرزا برخاست؟..

🖌 احمد کسروی

🔸 21ـ سررشته‌داری اتابک


بهمین عنوان محمد‌علی‌میرزا کابینه‌ی وزیر‌افخم را بهم ‌زد و کابینه‌ی نوی که اتابک وزیر داخله و سروزیر آن بود پدید آورد ، اینان روز شنبه سیزدهم اردی‌بهشت (20 ربیع‌الاولی) بمجلس خواستندی آمد.

ولی برای آنکه دلهای نمایندگان را بیشتر بدست آورند و آن روز گفتگو و کشاکش بمیان نیاید روز پنجشنبه یک نشست ویژه‌ای (بی‌بودن تماشاچیان) برپا گردید و حاجی مخبر‌السلطنه از سوی دولت بآنجا درآمد و بدینسان بسخن پرداخت : «باید در خاطر داشته باشید روزی که من دستخط مشروطیت را آوردم چه شادیها کردید».

گفتند : «بلی چنین بود».

گفت : «آن روز لفظ مشروطیت را حامل بودم ولی امروز معنی آن را بشارت می‌دهم. این را می‌دانید که وزرای هشتگانه مسئول لفظی بودند. علت چه بود نمی‌دانم. شاید خودتان می‌دانید که ایشان مسئول بودند ولی از عهده‌ی مسئولیت خودشان برنمی‌آمدند ... لیکن در این چند روز ترتیبی پیش آمده من که وزیر علوم هستم می‌توانم عرض نمایم که از روز شنبه بیستم ماه هشت وزراء اینجا حاضر شده مسئولیت لفظی و معنوی را بعهده خواهیم گرفت و در تمامی کارها رفتارمان مثل رفتار وزرای دولت مشروطه خواهد شد. فعلاً اتحاد‌نامه‌ای را که در حضور اعلیحضرت شهریاری نوشته و یازده نفر که هشت نفر آن وزیر و مسئولند مهر کرده‌ایم در اینجا قرائت می‌کنم مسبوق باشید ...»

سپس نوشته‌ای را بیرون آورد که وزیران در آن ، «بشرف و ناموس خود» سوگند خورده و خدا را گواه گرفته بودند که از آن پس همیشه با مجلس همراه بوده و «ریشه‌ی اختلال» را از کشور بکنند و مال و داراک در این راه دریغ ندارند. شاه نیز در کنار نوشته بود :

«چنانکه در متن نوشته و مهر کرده‌اید بروید و متحداً و متفقاً اسباب سعادت دولت و ملت را فراهم آورید».


این سخنان با آن نوشته نه‌ چیزی بود که در شنوندگان نهناید و آنان را دلگرم نگرداند. با اینهمه برخی نمایندگان بدگمانی نموده می‌گفتند : «دربار تاکنون چند بار ما را فریب داده و می‌ترسیم این بار مانند آنها باشد». حاجی مخبر‌السلطنه باز گفتار درازی راند و دلگرمیها داد و چنین گفت : «آن روز اعلیحضرت شهریاری راضی نبود و همه روز در صدد اخلال این امر مقدس کار می‌فرمود. ولی این مرد را خداوند فرستاده. اعلیحضرت شهریاری خواست بخیال اینکه بیاید و کاری بکند. ولی او آمد و خاطر خطیر همایونی را خالی کرد و از شبهه و خیال ناهمراهی بیرون آورد. از امروز شاه خود را حاضر کرده باتفاق مجلس کار کند و انشاء‌الله آثارش را هم خواهیم دید ...»

این سخنان همه را خاموش گردانید. همانا زیرکی و چرب‌زبانی اتابک ، حاجی مخبر‌السلطنه را هم فریفته بوده.

روز شنبه اتابک با هفت وزیر بمجلس درآمدند. نخست اتابک با آن زبان نرم و فریبای خود بگفتاری پرداخت در این زمینه : شاه بوارونه‌ی آنچه که پنداشته شده ، با کنستیتسیون یا مشروطه همراه است. ما وزیران نیز همگی باهم پیمان نهاده‌ایم که با مجلس و توده همراهی نماییم و کارها را از پیش بریم. بهنگامی که من به تهران رسیدم شاه از من درباره‌ی مشروطه‌ی کشورهای اروپا پرسید. گفتم باید دولت و توده همدست باشند تا کارها از پیش رود.

سپس گفت : «تمام دول امروزه منتظرند که ما چه خواهیم کرد. تمام روزنامه‌های فرنگستان تاکنون در هر ماهی خبر از ایران نمی‌نوشتند ، ولی حالا هر روزه یک ستون از احوالات امروزه‌ی ما می‌نویسند. حال که اعلیحضرت همایونی بمیل مبارک ساعی در پیشرفت این اساس می‌باشند دیگر جای مسامحه و درنگ نیست و سزاوار نخواهد بود که بجد و جهد اقدام در امورات نشود».

مجلسیان سستنهادانه سپاس گزاردند. سپس اتابک وزیران را بشناسانید که همان هفت وزیر پیش می‌بودند و تنها وزیر‌افخم درمیان نمی‌بود.


👇




چنانکه گفتیم کابینه‌ی وزیرافخم که نخستین کابینه‌ی قانونی بشمار می‌رفت با همه‌ی نویدهایی که بمجلس داده بود بدرفتاری بسیار می‌نمود. وزیران با مجلس بی‌پروایی نموده و دستورهای آن را بکار نمی‌بستند و بنامه‌های آن پاسخ نمی‌دادند. اینبود در مجلس همیشه گله و بدگویی می‌رفت. بویژه از وزیر خارجه که چون به یک نامه‌ی مجلس درباره‌ی یک پیشامدی در آذربایجان پانزده روز پاسخ نفرستاده و پس از آن هم یک پاسخ نابجایی داده بود ناخشنودی بسیار نشان می‌دادند.

در نشست نهم اردی‌بهشت (16 ربیع‌الاولی) چون باز گله از وزیران می‌رفت صنیع‌الدوله رئیس مجلس چنین گفت : «موافق قانون اساسی که امروز در دست است ما فقط می‌توانیم بافراد وزراء ایراد وارد آوریم حال تقصیر هر کدام مدلل شده رأی گرفته شود که عزل او خواسته شود».

در نتیجه‌ی این پیشنهاد گفتگو پیش آمد و نمایندگان خواستند درباره‌ی علاء‌السلطنه وزیر خارجه رأی دهند. صنیع‌الدوله جلو گرفته چنین گفت : «چون بدواً صحبت وزارت داخله شده بود اول در خصوص خواستن عزل او رأی گرفته شود» ، و اینبود که بآن پرداختند و نمایندگان رأی ببرداشته شدن وزیرافخم وزیر داخله که سروزیر نیز می‌بود دادند ، و بدینسان نشست بپایان رسید و دیگر گفتگویی از وزیر خارجه کرده نشد. پیداست که مجلس سنگینی خود را از دست داده ، و بیش از همه بدلخواه اتابک کار می‌کرد.


🌸


🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 1 ، گفتار چهارم : چه کشاکشهایی با محمد‌علی‌میرزا برخاست؟..

🖌 احمد کسروی

🔸 20ـ سستکاری مجلس


می‌بایست از تهران دستور برسد. از یکسو سپهدار حکمران گیلان چگونگی را بدربار تلگراف کرد ، و از یکسو انجمن رشت بمجلس آگاهی داده مستشار‌الدوله و تقیزاده و میرزا‌ فضلعلی و وکیل‌التجار (یکی از نمایندگان گیلان) را بپای تلگراف خواست.

امروز در دربار ، در نزد محمد‌علی‌میرزا نشستی برپا و دو سید و حاجی‌شیخ فضل‌الله نیز در آنجا می‌بودند. گفته می‌شد وزیران سوگند خواهند خورد. ولی درمیان گفتگو تلگراف گیلان رسید و کار ناانجام ماند. شاه خود تلگرافی فرستاد و بدرخواست او علما نیز تلگرافی فرستادند. ولی هیچ یک نتیجه نداد و مجاهدان پروا ننمودند.

اما در مجلس ، در نشست همان روز ، بار دیگر گفتگو بمیان آمد. آن چهار نماینده بتلگرافخانه نرفتند و سخن را در نشست بمیان آوردند. ولی امروز حال مجلس دیگر ، و خود پیدا می‌بود که هواخواهان اتابک در آن چند روزه بسیار کوشیده‌اند. همان نماینده‌ی آذربایجان (تقیزاده) باز بدبینی و ناخشنودی نمود ولی نه با تندی ، و دیگران با وی همداستانی ننمودند و کسانی آشکاره بهواداری برخاستند.

یکی گفت : «اگر بخواهیم تمام این اشخاص را بخیانت سابق از مملکت خارج نماییم ده نفر دیگری برای ما باقی نخواهد ماند». نیز گفت : «ملت از آمدن این یک نفر نخواهد ترسید». دیگری داستان درازی عنوان کرد که در هشت ماه پیش که هنوز مجلس برپا نشده بود امین‌السلطان را در اروپا دیده و با او گفتگو کرده ، و امین‌السلطان از کارهای گذشته‌ی خود ناخشنودی می‌نموده و چنین می‌گفته : «تاریخ بعد از این نشان خواهد داد که آیا من می‌توانستم غیر از این رفتاری که کردم رفتاری کرد». نیز می‌گفته : «حالا باید دولت ایران مشروطه و مقننه باشد». دیگری گفت : «تا دو روز قبل من از آن اشخاص بودم که می‌گفتم نباید امین‌السلطان باین مملکت بیاید. ولی دیشب فکر کردم و دیدم اگر بنا شد اینطور باشد باید همه از این مملکت بروند و این نمی‌شود». دیگری سخنانی راند و در پایان چنین گفت : «اهالی مانع از ورود او نشوند. قصاص قبل از جنایت که صحیح نیست».

پیدا بود آن شور و تکانی که از آغاز باز شدن مجلس در نمایندگان پیدا شده و جلو سودجوییهای آنان را می‌گرفت کنون از نیرو افتاده. مجلسی که در گفتگوی وام گرفتن از دو دولت ، و در پیشامد پاسخدهی وزیران ، چنان استواری از خود نشان داده بود کنون چنین سستی نشان می‌داد و گروهی از نمایندگان ، تنها بنام دوستی با امین‌السلطان و یا در نتیجه‌ی یک خواهشی که از هر یکی از ایشان شده بود ، با آمدن چنان بدخواهی به ایران همداستانی می‌نمودند ، و در برابر چنان کار بیم‌آوری بچنین بهانه‌های سستی برمی‌خاستند. در همان روزها در مجلس گفتگو از خواستن عین‌الدوله به تهران و کیفر دادن کرده بودند و کنون درباره‌ی اتابک و کارهای او چنین چشم‌پوشی می‌نمودند.

پس از گفت و شنید چنین نهادند که از زبان آن چهار نماینده بتلگراف رشت این پاسخ داده شود :

«از طرف مجلس محترم شورای ملی در ورود امین‌السلطان ردع و منعی نیست. البته اهالی آنجا خاصه انجمن در جلوگیری از اغتشاش مساعی جمیله مبذول دارند.»


پس از رسیدن این تلگراف ، مجاهدان گیلان دست از جلوگیری برداشتند و اتابک همراه قزاق و سواره به رشت آمد و از آنجا آهنگ تهران کرد.

در این میان کارکنان او از تلاش بازنمی‌ایستادند و چنین می‌پراکندند که اتابک با محمد‌علی‌میرزا شرط کرده که دست از دشمنی با مجلس و مشروطه بردارد و همدستی و همراهی نماید ، و با این شرط است که به ایران بازگشته.

در همان روزها که به تهران رسید و نزد محمد‌علی‌میرزا رفت گفتگوی میانه‌ی آن دو را چنین پراکندند که اتابک به محمد‌علی‌میرزا گفته : خردمندان اروپا سالها رنج برده و مشروطه را اندیشیده‌اند که مرز دولت با توده شناخته می‌باشد. مشروطه اگرهم بسود دیگران نباشد هرآیینه بسود خود شاه می‌باشد. این قانون و مشروطه که شاه درگذشته بمردم ایران داده در همه‌ی پایتختهای اروپا آن را دانسته و ایران را باینگونه شناخته‌اند ، و کنون می‌باید کمیهای آن را از میان برداشت و به پیشرفت آن کوشید ، «و اگر عرض نمایند که مشروطیت را می‌توان بهم زد خیانت بدولت و شخص مبارک همایونی کرده‌اند».

اینها همه فریبکاری و خود برای فرونشاندن خشم آزادیخواهان می‌بود. از آنسوی می‌بایست وزیرافخم بکنار رود و اتابک بجای او سررشته‌دار کشور باشد و این شگفت که هم این را مجلس کرد و بکاری که محمد‌علی‌میرزا بایستی کند رویه‌ی قانونی داد.


👇


میرزا‌ مَلکَم‌خان


پ74ـ حاجی محمد بالا
یکی از بازرگانان آزادیخواه تبریز


پابرگی :
1ـ این آگاهیها از روی گفتاریست که یکی در «مجله‌ی استبداد» درباره‌ی سعد‌الدوله نوشته.


🌸

Показано 20 последних публикаций.