🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 19ـ داستان بیلهسوار
در آن هنگام که در تهران این کشاکش میرفت در آذربایجان ، در مرز بیلهسوار یک داستان ننگآلود خونینی رخ میداد. چگونگی آنکه روز یکشنبه بیستوسوم فروردینماه (دهم ربیعالاولی) دو ساعت از نیمروز گذشته دویقلازف کاپیتن روس بعنوان آنکه اسبش بخاک ایران گریخته بیآنکه بگمرک ایران آگاهی دهد ، با شش سوار روس از مرز گذشته تا نیم میل در خاک ایران پیش آمد. دو کس از ایل قوجهبیگلو در آن نزدیکی اسب میچرانیدند. دویقلازف بنام آنکه اسب گریختهی او باسبهای اینان پیوسته بایشان نزدیک گردید ، و همینکه رسید یکی از آن دو تن را با گلوله زده از پا درآورد. آن دیگری که میخواست بگریزد او را هم زد. یک دسته از قوجهبیگلو در این هنگام در بازار بیلهسوار داد و ستد میکردند ، و چون از چگونگی آگاه گردیدند بخونخواهی کسان خود شتافتند ، و درمیانه تیراندازی رخ داد و دویقلازف با دو تن روس کشته شدند. یک سالدات زخمدار خود را بپاسگاه روس رسانیده از چگونگی آگاهی داد. پاسداران روس درزمان به بیلهسوار تاخته دست بکشتار گشادند. سیوهفت تن را بیگناه کشته و گمرکخانه را با یکصدوسیوپنج خانه نفت ریخته آتش زدند و سراسر دیه را تاراج کردند. چهار روز پس از آن بار دیگر بخاک ایران تاخته در دیه زرگر هفده تن را کشته و دویستوهفتاد خانه را آتش زده سراسر دیه را تاراج کردند. سپس از آنجا به «شیرینسو» که گذرگاه شاهسونان است رفته بیست تن را هم در آنجا کشتند. سه روز دیگر باز به «جوادکندی» ریخته پس از تاراج و کشتار هفتادوپنج خانه را آتش زدند. بدینسان دست بیداد بجان و داراک روستاییان بیچاره گشاده در اندک زمانی چند دیه را ویرانه گردانیدند.
دولت این داستان را تا چندی پوشیده میداشت تا آگاهی ببرخی از نمایندگان رسید و آنان در مجلس بگفتگو گزاردند. مجلس وزیران را خواست که بیایند و چگونگی را بگویند. وزیران چون آمدند وزیر خارجه اندکی از داستان را گفته پاسخ داد که با سفارت روس در گفتگو میباشیم و فلان سرکرده را نیز با چهارصد سوار از آذربایجان به بیلهسوار فرستادهایم. با این سخنان داستان پایان یافت.
این پیشامد از یکسو میوهی پیمان روس و انگلیس ، و از یکسو نتیجهی کشاکش دربار با مجلس و رو آوردن شاه بسوی روسیان میبود ، و به هر حال یک لکهی ننگی در تاریخ جنبش مشروطه پدید آورد. ننگآورتر آن بود که روسیان کشته شدن دویقلازف و دو سالدات را بهانه گرفته بدولت ایران فشار میآوردند ، و سپاه در نزدیکی مرز نگه داشته درخواستهای سختی ـ از دستگیر کردن کشندگان آنان و پرداخت بیستهزار منات تاوان و مانند اینها ـ از والی آذربایجان میکردند ، و شگفت آنکه با اینحال دوستی ایران و روس پایدار مانده سفیر روس در تهران در کشاکشهای شاه و مجلس میانجیگریهای دوستانه میکرد. پیداست که خواستشان جز فشار آوردن به آذربایجان نمیبود.
در این هنگام آذربایجان از هر باره در فشار میبود. زیرا هنوز از زمستان شاهسونان تاخت و تاز میکردند ، و اکنون که بهار فرارسیده بود میدان تاخت و تاز را هرچه پهناورتر میگردانیدند. در سراسر اردبیل و قرهداغ و خلخال و سراب راهها را بسته یکایک دیهها را تاراج میکردند و تا چند فرسخی تبریز پیش میآمدند.
فرمانفرما والی آذربایجان که پس از گریز از ساوجبلاغ در میاندوآب نشسته ، با هر دشواری که میبود ، بسیج سپاه کرده نوید میداد که با همان سپاه بر سر شاهسونان رود ، این زمان او نیز کنارهجویی مینمود و آن سپاه را پراکنده میگردانید.
در ارومی که محتشمالسلطنه فرمانروایی آنجا را نیز میداشت تنها در خود شهر اندک آرامش و سامانی میبود ، و در پیرامونها کردان آمدن بهار را فرصت شمارده آنچه میتوانستند تاراج و کشتار دریغ نمیگفتند. تلگرافی که انجمن ارومی در هفتم اردیبهشت (24 ربیعالاولی) به تبریز فرستاده ، اگرچه از سراپای آن زبونی میبارد و پیداست که چند تن بیکارهی پستنهادی بنام انجمن دست در کارها میداشتهاند ، چون اندازهی گرفتاری آن پیرامونها را نیک میرساند جملههایی را از آن در اینجا میآوریم :
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 19ـ داستان بیلهسوار
در آن هنگام که در تهران این کشاکش میرفت در آذربایجان ، در مرز بیلهسوار یک داستان ننگآلود خونینی رخ میداد. چگونگی آنکه روز یکشنبه بیستوسوم فروردینماه (دهم ربیعالاولی) دو ساعت از نیمروز گذشته دویقلازف کاپیتن روس بعنوان آنکه اسبش بخاک ایران گریخته بیآنکه بگمرک ایران آگاهی دهد ، با شش سوار روس از مرز گذشته تا نیم میل در خاک ایران پیش آمد. دو کس از ایل قوجهبیگلو در آن نزدیکی اسب میچرانیدند. دویقلازف بنام آنکه اسب گریختهی او باسبهای اینان پیوسته بایشان نزدیک گردید ، و همینکه رسید یکی از آن دو تن را با گلوله زده از پا درآورد. آن دیگری که میخواست بگریزد او را هم زد. یک دسته از قوجهبیگلو در این هنگام در بازار بیلهسوار داد و ستد میکردند ، و چون از چگونگی آگاه گردیدند بخونخواهی کسان خود شتافتند ، و درمیانه تیراندازی رخ داد و دویقلازف با دو تن روس کشته شدند. یک سالدات زخمدار خود را بپاسگاه روس رسانیده از چگونگی آگاهی داد. پاسداران روس درزمان به بیلهسوار تاخته دست بکشتار گشادند. سیوهفت تن را بیگناه کشته و گمرکخانه را با یکصدوسیوپنج خانه نفت ریخته آتش زدند و سراسر دیه را تاراج کردند. چهار روز پس از آن بار دیگر بخاک ایران تاخته در دیه زرگر هفده تن را کشته و دویستوهفتاد خانه را آتش زده سراسر دیه را تاراج کردند. سپس از آنجا به «شیرینسو» که گذرگاه شاهسونان است رفته بیست تن را هم در آنجا کشتند. سه روز دیگر باز به «جوادکندی» ریخته پس از تاراج و کشتار هفتادوپنج خانه را آتش زدند. بدینسان دست بیداد بجان و داراک روستاییان بیچاره گشاده در اندک زمانی چند دیه را ویرانه گردانیدند.
دولت این داستان را تا چندی پوشیده میداشت تا آگاهی ببرخی از نمایندگان رسید و آنان در مجلس بگفتگو گزاردند. مجلس وزیران را خواست که بیایند و چگونگی را بگویند. وزیران چون آمدند وزیر خارجه اندکی از داستان را گفته پاسخ داد که با سفارت روس در گفتگو میباشیم و فلان سرکرده را نیز با چهارصد سوار از آذربایجان به بیلهسوار فرستادهایم. با این سخنان داستان پایان یافت.
این پیشامد از یکسو میوهی پیمان روس و انگلیس ، و از یکسو نتیجهی کشاکش دربار با مجلس و رو آوردن شاه بسوی روسیان میبود ، و به هر حال یک لکهی ننگی در تاریخ جنبش مشروطه پدید آورد. ننگآورتر آن بود که روسیان کشته شدن دویقلازف و دو سالدات را بهانه گرفته بدولت ایران فشار میآوردند ، و سپاه در نزدیکی مرز نگه داشته درخواستهای سختی ـ از دستگیر کردن کشندگان آنان و پرداخت بیستهزار منات تاوان و مانند اینها ـ از والی آذربایجان میکردند ، و شگفت آنکه با اینحال دوستی ایران و روس پایدار مانده سفیر روس در تهران در کشاکشهای شاه و مجلس میانجیگریهای دوستانه میکرد. پیداست که خواستشان جز فشار آوردن به آذربایجان نمیبود.
در این هنگام آذربایجان از هر باره در فشار میبود. زیرا هنوز از زمستان شاهسونان تاخت و تاز میکردند ، و اکنون که بهار فرارسیده بود میدان تاخت و تاز را هرچه پهناورتر میگردانیدند. در سراسر اردبیل و قرهداغ و خلخال و سراب راهها را بسته یکایک دیهها را تاراج میکردند و تا چند فرسخی تبریز پیش میآمدند.
فرمانفرما والی آذربایجان که پس از گریز از ساوجبلاغ در میاندوآب نشسته ، با هر دشواری که میبود ، بسیج سپاه کرده نوید میداد که با همان سپاه بر سر شاهسونان رود ، این زمان او نیز کنارهجویی مینمود و آن سپاه را پراکنده میگردانید.
در ارومی که محتشمالسلطنه فرمانروایی آنجا را نیز میداشت تنها در خود شهر اندک آرامش و سامانی میبود ، و در پیرامونها کردان آمدن بهار را فرصت شمارده آنچه میتوانستند تاراج و کشتار دریغ نمیگفتند. تلگرافی که انجمن ارومی در هفتم اردیبهشت (24 ربیعالاولی) به تبریز فرستاده ، اگرچه از سراپای آن زبونی میبارد و پیداست که چند تن بیکارهی پستنهادی بنام انجمن دست در کارها میداشتهاند ، چون اندازهی گرفتاری آن پیرامونها را نیک میرساند جملههایی را از آن در اینجا میآوریم :
👇