در نکوهش آموزش حقوق
مدتهاست دارم به آسیبهای آموزش حقوق در نظام آکادمیک کشور فکر میکنم. حال شاید زمان مناسبی باشد تا فهم خود تا این مقطع زمانی را اظهار کنم. البته صد درصد مواردی که ذکر خواهم کرد فقط قطره ایست از دریا.
نتیجه گشت و گذار و مشاهداتم در این زیست چند ساله بین دانشجویان علوم انسانی و پژوهشگران رشتههای مختلف به من نشان داد که دانشجوی حقوق در ایران اساسا فاقد توانایی صحبت و انتقال است. نمیتواند مبحثی را ایجاد و برای دیگران توضیح دهد. روح خلاق جوانِ در حال خروج از دانشکدههای حقوق ایران جایی در همان حوالی کلاس مقدمه علم حقوق کنار کتاب ناصر کاتوزیان به خاک سپرده شده و اکنون او تبدیل به دستگاه بلغور قانون شده است. این مهم مخصوصا وقتی یک حقوق خوانده در کنار دیگر آکادمیسینها قرار میگیرد بیش از پیش خود را نشان میدهد.
مبنای نظری پاشنه آشیل بعدی است. رشتهای که محصلان آن به واسطه وجود فقه و تاریخچه طولانی امر قضا در فقه شیعی میبایست نقطه قوت کارخانه علوم انسانی ایران باشند، اکنون بیمبناترین افراد را تولید میکند. این مورد خودش ناشی از دو علت است اولا نبود هیچ واحد درسی که به توجیه مبنایی و نظری آکادمیسینها بپردازد و دوم برخورد ساختار آموزشی با پروژههای تئوریک و مبنایی این طیف موضوعات بالکل ناچیز شمرده شده و تحقیر میشوند. پژوهش ارزشمند حقوقی تبدیل به ماده شده و هرگونه حرفی که فاقد چند شماره ماده باشد پشیزی نمیارزد.
نکته بعدی تصلب و مبارزه با ایدههای نو است که البته طبیعی هم هست، ساختار آموزشی که هم مبانی فقهی خود را از یاد برده و هم دشمن بحثهای فکری عمیق، روشن است که با هرچه جز تکرار صحبتهای مرحوم کاتوزیان یا امثالهم مبارزه شود. استادی که برای تدریس وارد کلاس میشود با یقین کامل به این که هیچ دانشجویی با پتانسیل ایجاد تغییرات شگرف وجود ندارد، کارش را آغاز میکند. البته این نه فقط یقین استاد بلکه یقین دانشکدهها، دانشگاهها و وزارتخانه عتف است. شاید بگویید در اشتباه هستند. صاحب این قلم با شما موافق است اما توجه کنید که به احتمال زیاد با افکار آن دانشجوی با استعداد تا حد بسیار خوبی مقابله خواهد شد تا وا دهد و با یک نگاه رئالیستی عرض کنم که وا هم خواهد داد و همین میشود که فردا روز به جای استدلالهای محکم و مبانی فقهی چند روزنامهنگار سرنوشت قانونگذاری و... را رقم خواهند زد.
مدتهاست دارم به آسیبهای آموزش حقوق در نظام آکادمیک کشور فکر میکنم. حال شاید زمان مناسبی باشد تا فهم خود تا این مقطع زمانی را اظهار کنم. البته صد درصد مواردی که ذکر خواهم کرد فقط قطره ایست از دریا.
نتیجه گشت و گذار و مشاهداتم در این زیست چند ساله بین دانشجویان علوم انسانی و پژوهشگران رشتههای مختلف به من نشان داد که دانشجوی حقوق در ایران اساسا فاقد توانایی صحبت و انتقال است. نمیتواند مبحثی را ایجاد و برای دیگران توضیح دهد. روح خلاق جوانِ در حال خروج از دانشکدههای حقوق ایران جایی در همان حوالی کلاس مقدمه علم حقوق کنار کتاب ناصر کاتوزیان به خاک سپرده شده و اکنون او تبدیل به دستگاه بلغور قانون شده است. این مهم مخصوصا وقتی یک حقوق خوانده در کنار دیگر آکادمیسینها قرار میگیرد بیش از پیش خود را نشان میدهد.
مبنای نظری پاشنه آشیل بعدی است. رشتهای که محصلان آن به واسطه وجود فقه و تاریخچه طولانی امر قضا در فقه شیعی میبایست نقطه قوت کارخانه علوم انسانی ایران باشند، اکنون بیمبناترین افراد را تولید میکند. این مورد خودش ناشی از دو علت است اولا نبود هیچ واحد درسی که به توجیه مبنایی و نظری آکادمیسینها بپردازد و دوم برخورد ساختار آموزشی با پروژههای تئوریک و مبنایی این طیف موضوعات بالکل ناچیز شمرده شده و تحقیر میشوند. پژوهش ارزشمند حقوقی تبدیل به ماده شده و هرگونه حرفی که فاقد چند شماره ماده باشد پشیزی نمیارزد.
نکته بعدی تصلب و مبارزه با ایدههای نو است که البته طبیعی هم هست، ساختار آموزشی که هم مبانی فقهی خود را از یاد برده و هم دشمن بحثهای فکری عمیق، روشن است که با هرچه جز تکرار صحبتهای مرحوم کاتوزیان یا امثالهم مبارزه شود. استادی که برای تدریس وارد کلاس میشود با یقین کامل به این که هیچ دانشجویی با پتانسیل ایجاد تغییرات شگرف وجود ندارد، کارش را آغاز میکند. البته این نه فقط یقین استاد بلکه یقین دانشکدهها، دانشگاهها و وزارتخانه عتف است. شاید بگویید در اشتباه هستند. صاحب این قلم با شما موافق است اما توجه کنید که به احتمال زیاد با افکار آن دانشجوی با استعداد تا حد بسیار خوبی مقابله خواهد شد تا وا دهد و با یک نگاه رئالیستی عرض کنم که وا هم خواهد داد و همین میشود که فردا روز به جای استدلالهای محکم و مبانی فقهی چند روزنامهنگار سرنوشت قانونگذاری و... را رقم خواهند زد.