#ارسالی
الان ۲۳ سالمه و این اتفاق زمانی برام اتفاق افتاد که ۱۵ سالم بود داخل فیسبوک با یکی آشنا شدم که اینجا اسم اصلی اش رو نمیگم بجاش میگم حسین با حسین چت میکردم یه روز بهش گفتم میای بریم کافه و رستورانی جایی ما رو مهمون کنی گفت اوکی با خوشحالی گفتم کی اون لحظه جمله ای برام فرستاد که هر وقت یادم میوفته مو به تنم سیخ میشه گفت وقتی روح فانی از این دنیا آزاد بشه اول فکر کردم شوخی میکنه جدی نگرفتم دو تا شکلک خنده فرستادم اونم دیگه انلاین نشد بعد چند روز اومدم دیدم چیز های برام فرستاده که نمیشه حتی گفت درجا فیسبوک رو پاک کردم فردا تو تلگرام بهم پیام داد سریع شناختمش یه مختصات گوگل مپ بهم داد و تحدیدم کرد اگه نرم اونجا منو میکشه رفتم اونجا وسط جنگل بود دیدمش کنار آتیش نشسته بود و وقتی منو دید گفت تو هم یکی از اون هایی همین جمله را ۵ یا ۶ بار تکرار کرد بعد وسط آتیش نشست یهو دیدم بدنش سوخت و خاکستر شد همون لحظه به خودم اومدم دیدم کنار اتیش نشستم همه این سوختن ها و خاکستر شدن اینا یه رویا بوده ولی وقتی اون کنار خودم دیدم و دهنش رو باز کرد وای از اون صحنه هر شب کابوس میبینم دندون هاش از گرگ هم تیز تر بود تا خونه دنبالم کرد تا ۱ سال گوشی هوشمند استفاده نکردم تا سه ماه روزی فقط ۱ یا ۲ ساعت میتونستم بخوابم هنوزم بعضی وقت ها از پشت پنجره خونمون اون رو میبینم خواهشا بزارید تو کانال که به هیچ کس تو فضای مجازی نمیشه اعتماد کرد...
🆔 @Storiscary | داستان ترسناک
الان ۲۳ سالمه و این اتفاق زمانی برام اتفاق افتاد که ۱۵ سالم بود داخل فیسبوک با یکی آشنا شدم که اینجا اسم اصلی اش رو نمیگم بجاش میگم حسین با حسین چت میکردم یه روز بهش گفتم میای بریم کافه و رستورانی جایی ما رو مهمون کنی گفت اوکی با خوشحالی گفتم کی اون لحظه جمله ای برام فرستاد که هر وقت یادم میوفته مو به تنم سیخ میشه گفت وقتی روح فانی از این دنیا آزاد بشه اول فکر کردم شوخی میکنه جدی نگرفتم دو تا شکلک خنده فرستادم اونم دیگه انلاین نشد بعد چند روز اومدم دیدم چیز های برام فرستاده که نمیشه حتی گفت درجا فیسبوک رو پاک کردم فردا تو تلگرام بهم پیام داد سریع شناختمش یه مختصات گوگل مپ بهم داد و تحدیدم کرد اگه نرم اونجا منو میکشه رفتم اونجا وسط جنگل بود دیدمش کنار آتیش نشسته بود و وقتی منو دید گفت تو هم یکی از اون هایی همین جمله را ۵ یا ۶ بار تکرار کرد بعد وسط آتیش نشست یهو دیدم بدنش سوخت و خاکستر شد همون لحظه به خودم اومدم دیدم کنار اتیش نشستم همه این سوختن ها و خاکستر شدن اینا یه رویا بوده ولی وقتی اون کنار خودم دیدم و دهنش رو باز کرد وای از اون صحنه هر شب کابوس میبینم دندون هاش از گرگ هم تیز تر بود تا خونه دنبالم کرد تا ۱ سال گوشی هوشمند استفاده نکردم تا سه ماه روزی فقط ۱ یا ۲ ساعت میتونستم بخوابم هنوزم بعضی وقت ها از پشت پنجره خونمون اون رو میبینم خواهشا بزارید تو کانال که به هیچ کس تو فضای مجازی نمیشه اعتماد کرد...
🆔 @Storiscary | داستان ترسناک