«بیپیرایهتر از روزگار، پرزرقوبرقتر از گذشته»
هرچهقدر هم از دنیای سینما بهدور باشیم دیدن برندۀ نخل طلای هرسال پیشنهاد وسوسهانگیزیست. 'آنورا'، منتخب سال گذشتهٔ جشنواره، فیلمی بود کمی طولانیتر از حد لازم، اما داستانگو به معنای دقیق واژه. از معدود آثار روزگار ما که سوژۀ بحثبرانگیزش -یک رقاص شهوانی- خود به تنهایی عامل نگه داشتن مخاطب پای فیلم نیست، بلکه یک پلکان کمشیب و طولانی روبهروی مخاطب است تا با کمک 'روایت' به آسیبشناسی انسان دردمندِ به دنبال پول و لذت بپردازد. دشواری کار سازنده -شان بکر، که همزمان نویسنده و کارگردان بوده- از ابتدای داستان در دام پورنوگرافی نیوفتادن است. حتی یک ثانیه پس و پیش نگه داشتن دوربین میتواند دید پدیدآورنده را افشا کند، آیا او صرفاً از دیدن بازیگران خود لذت میبرد یا این صحنه تفاوتی با یک آدامس جویدن ساده ندارد؟ بکر تا لحظهٔ آخر تعلیق را در این رابطه حفظ میکند. آیا او 'انسان' را ارج مینهد یا شخصیت داستاناش را؟ آیا او جرئت قضاوت شخصیت را دارد؟ آیا وضعیت شخصیت را انتخابی از خود میداند یا یک امر محتوم تحت عوامل بیرونی؟ در حین دیدن فیلم مدام یاد 'بیچارگان' لانتیموس میافتادم و تفاوت دید آنها به خدمات جنسی: بکر انسانِ درونِ شغل را دوست دارد، نه شغل آنها را، اما لانتیموس شغلشان (گویی) را دوست دارد. در واقع لانتیموس و افرادی چون او علاقهای به جبههگیری نسبت به افراد داستان ندارند. صرفاً 'گزینشگری' آنان را میستایند. اما آیا گزینش درستی موجود است؟ پاسخ بکر مثبت است، و البته که جبر را در این بین فراموش نمیکند. جبری که از قضا او ما را نسبت به عواقب گزینشهایمان آگاه میکند. بکر بدون شعاربازی، به نحوی شاید مثل گرگ والاستریت اسکورسیزی اما بهتر از آن، شیوۀ ناپایدار رفتن درون بازی گرگهای سرمایهدارِ بدون مرز را نمایش میدهد. چرخش داستانی آشنا که در فیلمهای عامهپسند زیادی تکرار شده، اما همین امر در بسیاری از آثار 'هنریپسند' بازار غایب است. جایی که سازندۀ مرعوب نه در دفاع از تغییر جهت بازی با خصم علیه بیمایگانِ مایهدار، بلکه با نگاهی به کل محتوم نسبت به عاقبت فرودستان سینمایش رفتار میکند.
شان بکر پُلی در این میان است، جبر و اختیار شخصیتها، و خودش در پشت دوربین یک خدای قادر است نه بینندهای اخته، که تصمیم میگیرد پایان فیلماش نه غمگین و نه خوشحالکننده، بلکه آرامشبخش باشد.
@startreatments
هرچهقدر هم از دنیای سینما بهدور باشیم دیدن برندۀ نخل طلای هرسال پیشنهاد وسوسهانگیزیست. 'آنورا'، منتخب سال گذشتهٔ جشنواره، فیلمی بود کمی طولانیتر از حد لازم، اما داستانگو به معنای دقیق واژه. از معدود آثار روزگار ما که سوژۀ بحثبرانگیزش -یک رقاص شهوانی- خود به تنهایی عامل نگه داشتن مخاطب پای فیلم نیست، بلکه یک پلکان کمشیب و طولانی روبهروی مخاطب است تا با کمک 'روایت' به آسیبشناسی انسان دردمندِ به دنبال پول و لذت بپردازد. دشواری کار سازنده -شان بکر، که همزمان نویسنده و کارگردان بوده- از ابتدای داستان در دام پورنوگرافی نیوفتادن است. حتی یک ثانیه پس و پیش نگه داشتن دوربین میتواند دید پدیدآورنده را افشا کند، آیا او صرفاً از دیدن بازیگران خود لذت میبرد یا این صحنه تفاوتی با یک آدامس جویدن ساده ندارد؟ بکر تا لحظهٔ آخر تعلیق را در این رابطه حفظ میکند. آیا او 'انسان' را ارج مینهد یا شخصیت داستاناش را؟ آیا او جرئت قضاوت شخصیت را دارد؟ آیا وضعیت شخصیت را انتخابی از خود میداند یا یک امر محتوم تحت عوامل بیرونی؟ در حین دیدن فیلم مدام یاد 'بیچارگان' لانتیموس میافتادم و تفاوت دید آنها به خدمات جنسی: بکر انسانِ درونِ شغل را دوست دارد، نه شغل آنها را، اما لانتیموس شغلشان (گویی) را دوست دارد. در واقع لانتیموس و افرادی چون او علاقهای به جبههگیری نسبت به افراد داستان ندارند. صرفاً 'گزینشگری' آنان را میستایند. اما آیا گزینش درستی موجود است؟ پاسخ بکر مثبت است، و البته که جبر را در این بین فراموش نمیکند. جبری که از قضا او ما را نسبت به عواقب گزینشهایمان آگاه میکند. بکر بدون شعاربازی، به نحوی شاید مثل گرگ والاستریت اسکورسیزی اما بهتر از آن، شیوۀ ناپایدار رفتن درون بازی گرگهای سرمایهدارِ بدون مرز را نمایش میدهد. چرخش داستانی آشنا که در فیلمهای عامهپسند زیادی تکرار شده، اما همین امر در بسیاری از آثار 'هنریپسند' بازار غایب است. جایی که سازندۀ مرعوب نه در دفاع از تغییر جهت بازی با خصم علیه بیمایگانِ مایهدار، بلکه با نگاهی به کل محتوم نسبت به عاقبت فرودستان سینمایش رفتار میکند.
شان بکر پُلی در این میان است، جبر و اختیار شخصیتها، و خودش در پشت دوربین یک خدای قادر است نه بینندهای اخته، که تصمیم میگیرد پایان فیلماش نه غمگین و نه خوشحالکننده، بلکه آرامشبخش باشد.
@startreatments