Репост из: پیشنهاد ویژه
#پارت14
#پناهم_باش
قدرت گرفتم و دستمو با ضرب از دست وحید کشیدم بیرون!
یه قدم عقب رفتم و خودمو از پشت توی بغل حامی جا کردم ، اونم دستشو دور #کمرم حلقه کرد و تقریبا توی #بغل اون هیکلش محو شدم !
بدنم مور مور شد و حالم بد شد ، یاد دیروز افتادم و حس نا امنی بهم غلبه کرد !
وحید با غیظ نگاهم کرد و رو به حامی گفت:
_من با پناه کار دارم باید به حرفام گوش کنه ، شما کی باشی؟!
حامی حلقه ی دستشو دور #کمرم تنگتر کرد و گفت:
_همه کارش !
کی این بایدو تعیین میکنه؟!
_من .
دستمو گرفت از بغل حامی بکشتم بیرون که حامی مچ دستشو محکم گرفت و ازم جدا کرد ، بدون نگاه کردن به من گفت :
_برین تو ماشین
دلم میخواست ببینم چطور حالشو میگیره ، با تخسی گفتم :
_میخوام باشم
بهار با ترس دستمو گرفت و گفت:
_بیا بریم کله خر ،مگه نمیبینی چقدر جدیه؟
اخمام در هم رفت، پامو کوبیدم رو زمین و با بهار سمت ماشین رفتیم !
نشستیم تو ماشین و دست به سینه با همون اخمام زل زم بهشون ، حامی از نظر هیکل بزرگتر بود ولی تقریبا با وحید هم قد بودن، بهار سرشو کشید جلو
گفت :
_وای پناه ، نگاه چه #جذبه ای داره ، بخوایم تو شرکتش کار کنیم که من هر روز زهر ترک میشم!
لبامو کج و کوله کردم و گفتم:
_کی گفته قراره بریم اونجا ، بعدشم فقط هیکلش گنده اس ، اونم به لطف بدنسازی هایی که میکنه !
بهار من منی کرد و گفت:
_ خوشبحال دوست دخترش ، چه #حالی میکنه
با تعجب و عصبانی نگاهش کردم و ..
https://t.me/joinchat/AAAAAEHvDpAPYcE6RCCcHQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEHvDpAPYcE6RCCcHQ
#ڔݥآݩبانوی_مهر #خواهشنا_محدودیت_سنی_رعایت_شه☺️🖤
#پناهم_باش
قدرت گرفتم و دستمو با ضرب از دست وحید کشیدم بیرون!
یه قدم عقب رفتم و خودمو از پشت توی بغل حامی جا کردم ، اونم دستشو دور #کمرم حلقه کرد و تقریبا توی #بغل اون هیکلش محو شدم !
بدنم مور مور شد و حالم بد شد ، یاد دیروز افتادم و حس نا امنی بهم غلبه کرد !
وحید با غیظ نگاهم کرد و رو به حامی گفت:
_من با پناه کار دارم باید به حرفام گوش کنه ، شما کی باشی؟!
حامی حلقه ی دستشو دور #کمرم تنگتر کرد و گفت:
_همه کارش !
کی این بایدو تعیین میکنه؟!
_من .
دستمو گرفت از بغل حامی بکشتم بیرون که حامی مچ دستشو محکم گرفت و ازم جدا کرد ، بدون نگاه کردن به من گفت :
_برین تو ماشین
دلم میخواست ببینم چطور حالشو میگیره ، با تخسی گفتم :
_میخوام باشم
بهار با ترس دستمو گرفت و گفت:
_بیا بریم کله خر ،مگه نمیبینی چقدر جدیه؟
اخمام در هم رفت، پامو کوبیدم رو زمین و با بهار سمت ماشین رفتیم !
نشستیم تو ماشین و دست به سینه با همون اخمام زل زم بهشون ، حامی از نظر هیکل بزرگتر بود ولی تقریبا با وحید هم قد بودن، بهار سرشو کشید جلو
گفت :
_وای پناه ، نگاه چه #جذبه ای داره ، بخوایم تو شرکتش کار کنیم که من هر روز زهر ترک میشم!
لبامو کج و کوله کردم و گفتم:
_کی گفته قراره بریم اونجا ، بعدشم فقط هیکلش گنده اس ، اونم به لطف بدنسازی هایی که میکنه !
بهار من منی کرد و گفت:
_ خوشبحال دوست دخترش ، چه #حالی میکنه
با تعجب و عصبانی نگاهش کردم و ..
https://t.me/joinchat/AAAAAEHvDpAPYcE6RCCcHQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEHvDpAPYcE6RCCcHQ
#ڔݥآݩبانوی_مهر #خواهشنا_محدودیت_سنی_رعایت_شه☺️🖤