.
دربارهی مفهوم ابتذالِ شر. بخش هشتم
جنبشهای اجتماعی جدید، فراخوانمحورند و فقط نیاز به هماهنگکننده دارد. شبکههای خشم با غلبه بر ناامیدیِ عمومی به تغییر میانجامد. ارادهگرایی تبدیلِ نارضایتی به اعتراض است و استمرارِ اعتراض یا تکرارِ اعتراض مشروعیتزداست و انباشتِ مشروعیتزدایی به ضرورتِ عمومی تغییر میرسد./۱۱
دادخواهی علیهی فراموشی و خاموشی است. دادخواهی امری جمعی است؛ پس فقط همگان میتوانند ببخشند. دادخواهی امر شخصی را به امر جمعی تبدیل میکند تا با نگاه به آینده از تداوم و تکرار آن نادرستیها جلوگیری کند. دادخواهی به خوشامد و بدآمد دیگران توجهی ندارد و تنها پیامدها را مینگرد./۱۲
بیزاری و رسواسازی دو بنیاد دادخواهی است. هیچ نادرستیای قابل احترام نیست. نظر و عملی را که نادرست میدانیم، نامحترم میدانیم و آنچه را درست میدانیم، محترم میدانیم. از نادرستیها بیزاریم و چون افکار عمومی را تنها قدرت تأثیرگذار میدانیم؛ رسواسازی را راه جلوگیری از آن میدانیم/۱۳
افراد از رفتار و کارهایشان جدا نیستند و ایستادن در برابر نادرستیهایشان بهمعنای ایستادن دربرابر آنهاست. اما افراد علیرغم نادرستیهای عملی و نظریشان دارای حقوقیاند که باید محترم بماند. رواداری رعایت حقوق افراد علیرغم ایستادن دربرابر نادرستیهای آنها و حذف آن نادرستیهاست/۱۴
بدون بیزاری از نادرستیها نمیتوان برای حذف آنها اقدام کرد. اما بیزاری باید رو به آینده داشته باشد و از تداوم و تکرار نادرستیها جلوگیری کند. بنابراین لازم است با زبانی تأثیرگذار و حتی گزنده (پژوراتیو) درپیِ بیداریِ عمومی و بدآگاهیزدایی بود (تنبیه الامه و تنزیه المله)./۱۵
مردم هرگز مقصر نیستند. هر کس بهاندازه قدرت، امکانات و آگاهیاش مسئولیت و -درنتیجه- تقصیر دارد. اگر همه امکانات و سلطهی حکومت در اختیار مردم باشد، میتوان مردم را مسئول دانست. افراد در هر موضوع بهمیزان تخصص، آگاهی و اختیاری که برای انجام یا امتناع دارند، مسئول و مقصرند./۱۶
در شرایط تعلیقِ اقتصاد سیاسی در دوران تمامیتخواهی، آگاهی دردمندانه جایگزین آگاهی طبقاتی شده است. در این ساختار که خودیها در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع برخوردارند و غیرخودیها محرومند و تحقیر، طرد و حذف میشوند؛ هر مشکل، نابرابری، ستم و تبعیضی از طرف قدرت است./۱۷
در اینجا آگاهی طبقاتی سعی میکند تا در تفسیرِ اقتصادبنیانش قدرت را معادل نئولیبرالیسم بگیرد و آن را در مبارزهی تاریخی و خارج از بسترش در ایران تعقیب کند و ویژگیهای این نابسامانی را نبیند. خاستگاه مالکیت، بهرهوری و سلطه در اینجا نظامِ تولید نیست، بلکه عارضهای بر آن است./۱۸
برایهمین لیبرالیسم و سوسیالیسم چیزی را در وضعیت امروز ایران توضیح نمیدهد. لیبرالیسم و سوسیالیسم ایدههایی پس از انسانگرایی (اومانیسم) است. جدال اساسی در اینجا در مرحلهی اومانیسم قرار دارد. جاییکه در همهزمینهها از غیرخودیها، انسانزدایی شده و نوعِ دوم ساخته شده است./۱۹
این مطلب ناتمام است...
Majid Tavakoli
@scu_tweet
دربارهی مفهوم ابتذالِ شر. بخش هشتم
جنبشهای اجتماعی جدید، فراخوانمحورند و فقط نیاز به هماهنگکننده دارد. شبکههای خشم با غلبه بر ناامیدیِ عمومی به تغییر میانجامد. ارادهگرایی تبدیلِ نارضایتی به اعتراض است و استمرارِ اعتراض یا تکرارِ اعتراض مشروعیتزداست و انباشتِ مشروعیتزدایی به ضرورتِ عمومی تغییر میرسد./۱۱
دادخواهی علیهی فراموشی و خاموشی است. دادخواهی امری جمعی است؛ پس فقط همگان میتوانند ببخشند. دادخواهی امر شخصی را به امر جمعی تبدیل میکند تا با نگاه به آینده از تداوم و تکرار آن نادرستیها جلوگیری کند. دادخواهی به خوشامد و بدآمد دیگران توجهی ندارد و تنها پیامدها را مینگرد./۱۲
بیزاری و رسواسازی دو بنیاد دادخواهی است. هیچ نادرستیای قابل احترام نیست. نظر و عملی را که نادرست میدانیم، نامحترم میدانیم و آنچه را درست میدانیم، محترم میدانیم. از نادرستیها بیزاریم و چون افکار عمومی را تنها قدرت تأثیرگذار میدانیم؛ رسواسازی را راه جلوگیری از آن میدانیم/۱۳
افراد از رفتار و کارهایشان جدا نیستند و ایستادن در برابر نادرستیهایشان بهمعنای ایستادن دربرابر آنهاست. اما افراد علیرغم نادرستیهای عملی و نظریشان دارای حقوقیاند که باید محترم بماند. رواداری رعایت حقوق افراد علیرغم ایستادن دربرابر نادرستیهای آنها و حذف آن نادرستیهاست/۱۴
بدون بیزاری از نادرستیها نمیتوان برای حذف آنها اقدام کرد. اما بیزاری باید رو به آینده داشته باشد و از تداوم و تکرار نادرستیها جلوگیری کند. بنابراین لازم است با زبانی تأثیرگذار و حتی گزنده (پژوراتیو) درپیِ بیداریِ عمومی و بدآگاهیزدایی بود (تنبیه الامه و تنزیه المله)./۱۵
مردم هرگز مقصر نیستند. هر کس بهاندازه قدرت، امکانات و آگاهیاش مسئولیت و -درنتیجه- تقصیر دارد. اگر همه امکانات و سلطهی حکومت در اختیار مردم باشد، میتوان مردم را مسئول دانست. افراد در هر موضوع بهمیزان تخصص، آگاهی و اختیاری که برای انجام یا امتناع دارند، مسئول و مقصرند./۱۶
در شرایط تعلیقِ اقتصاد سیاسی در دوران تمامیتخواهی، آگاهی دردمندانه جایگزین آگاهی طبقاتی شده است. در این ساختار که خودیها در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و اجتماع برخوردارند و غیرخودیها محرومند و تحقیر، طرد و حذف میشوند؛ هر مشکل، نابرابری، ستم و تبعیضی از طرف قدرت است./۱۷
در اینجا آگاهی طبقاتی سعی میکند تا در تفسیرِ اقتصادبنیانش قدرت را معادل نئولیبرالیسم بگیرد و آن را در مبارزهی تاریخی و خارج از بسترش در ایران تعقیب کند و ویژگیهای این نابسامانی را نبیند. خاستگاه مالکیت، بهرهوری و سلطه در اینجا نظامِ تولید نیست، بلکه عارضهای بر آن است./۱۸
برایهمین لیبرالیسم و سوسیالیسم چیزی را در وضعیت امروز ایران توضیح نمیدهد. لیبرالیسم و سوسیالیسم ایدههایی پس از انسانگرایی (اومانیسم) است. جدال اساسی در اینجا در مرحلهی اومانیسم قرار دارد. جاییکه در همهزمینهها از غیرخودیها، انسانزدایی شده و نوعِ دوم ساخته شده است./۱۹
این مطلب ناتمام است...
Majid Tavakoli
@scu_tweet